هارون‌الرشید: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
JDiamond (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
JDiamond (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
[[File:Harun Al-Rashid and the World of the Thousand and One Nights.jpg|thumb|'''هارون الرَّشید''' و جهان داستان های هزار و یک شب]]
[[File:Harun Al-Rashid and the World of the Thousand and One Nights.jpg|thumb|'''هارون الرَّشید''' و جهان داستان های هزار و یک شب]]


هارون الرَّشید (زاده ۲۵ اسفند ۱۴۱ برابر ۱۷ مارس ۷۶۳، مرگ ۴ فروردین ۱۸۸ برابر ۲۴ مارس ۸۰۹) خلیفه عباسی بود.در شهر ری زاده شدودر طوس [[خراسان]] درگذشت‌. او پنجمین و ناماورترین خلیفه این دودمان عرب بود. او از ۲۳ شهریور ۱۶۵ تا ۴ فروردین ۱۸۸ فرمانروایی کرد. نام وی در کتاب هزار و یک شب گنجانده شده‌است.
هارون الرَّشید (زاده ۲۵ اسفند ۱۴۱ برابر ۱۷ مارس ۷۶۳، مرگ ۴ فروردین ۱۸۸ برابر ۲۴ مارس ۸۰۹) خلیفه عباسی بود.در شهر ری زاده شدودر طوس [[خراسان]] درگذشت‌. او پنجمین و ناماورترین خلیفه این دودمان عرب بود. او از ۲۳ شهریور ۱۶۵ تا ۴ فروردین ۱۸۸ فرمانروایی کرد. نام وی در کتاب هزار و یک شب گنجانده شده‌است.در زمان هارون شهر بغداد به صورت بزرگترین شهر جهان درآمده بود. درباره هارون افسانه سرایی فراوان شده است از جمله این كه شب ها با لباس مبدل در كوچه و بازار پرسه می زد تا از درد دل مردم آگاه شود و كار خود را اصلاح كند. وی یك بار نیز به منظور ترساندن سوری ها كه به وفاداری آنان تردید داشت، دربار خود را به آن سرزمین منتقل كرده بود. هارون شیعیان را در مدینه سركوب كرد كه برخی از آنان به مراكش مهاجرت كردند و علویان مراكش را تشكیل دادند كه بعدا به قدرت دست یافتند. لطف هارون به شعراء و نویسندگان همه دیار سبب شد كه درباره بنویسند و بسرایند و برایش شهرت جهانی به وجود آورند.
==به زبان عربی==
==به زبان عربی==
* امطري حيث شئت، فإن خراجك لي. -- قالها لسحابة مثقلة بالمطر.
* امطري حيث شئت، فإن خراجك لي. -- قالها لسحابة مثقلة بالمطر.
* من هارون الرشيد أمير المؤمنين إلى نقفور كلب الروم.. إن الجواب ما ترى لا ما تسمع. والسلام على من اتبع الهدى. -- رسالة الرشيد إلى نفقور ملك الروم بشأن خرقه لعهد.
* من هارون الرشيد أمير المؤمنين إلى نقفور كلب الروم.. إن الجواب ما ترى لا ما تسمع. والسلام على من اتبع الهدى. -- رسالة الرشيد إلى نفقور ملك الروم بشأن خرقه لعهد.
* من شاور كثر صوابه
* من شاور كثر صوابه
==داستان ها==
*حكایت می كنند از شقیق بلخی كه چون در راه كعبه به بغداد رسید، هارون الرشید او را طلب كرد.شقیق با اكراه نزد هارون رفت. هارون از او پرسید:شقیق در پاسخ گفت: شقیق منم ، اما زاهد نیستم.هارون از او خواست كه سخنی چند بر سبیل موعظه و نصیحت گوید.شقیق گفت: ای هارون چنین تصور كن كه در یك بیابان بی آب و علف تشنه مانده ای و لبهایت از شدت عطش چون چوب خشك شده است و به هلاكت نزدیك گردیده ای؛ در این حالت اگر كوزه ای آب خنك و گوارا یابی به چند خری از صاحب آن؟هارون گفت: به هر چند كه خواهد...شقیق گفت: اگر نفروشد الا به نیمه مملكت تو، آیا باز هم خریدار آن هستی؟هارون گفت: به خدا سوگند كه می خرم.شقیق گفت: تصور كن كه آن آب را خوردی و بول تو بند شده و از تو بیرون نیامد، چنان كه بیم هلاكت بود... اگر كسی در آن حال گوید كه من ترا علاج می كنم اما نیمه دیگر مملكت تو بستانم. چه كنی؟هارون گفت: به خدا سوگند كه می دهم.شقیق خندید و گفت: درین صورت به مملكتی كه قیمتش شربتی آب باشد كه بخوری و از تو خارج نشود؛ چه نازی؟!هارون به شنیدن این سخنان بسختی بگریست و شقیق را با اعزاز و اكرام تمام به مكه فرستاد...
**''منبع: تذكرة الاولیاء، عطار نیشابوری''

*در يكي از سال­هاي خلافتش به مكه رفت و هنگام اعمال براي پزشك مسيحي خود بسيار دعا كرد. برخي اعتراض كردند كه او مسيحي است و دعا در حق او جايز نيست هارون در جواب گفت: چون سلامتي من در دست اوست و سلامتي من بر صلاح مسلمين است، پس صلاح مسلمين در دست اوست و دعا براي او اشكالي ندارد.
**''دكتر الوردي، علي؛ نقش وعاظ در اسلام، ترجمه محمدعلي خليلي، تهران، انتشارات مجله ماه نو، ص 55''

*روزي هارون به آن حضرت اعلام كرد كه حاضرم فدك را بازگردانم. امام فرمود: به شرطي حاضرم كه آنرا با تمام حدود و مرزهايش تحويل بگيرم و اگر مرزهاي واقعي آن را بگويم تو آن را باز نمي‌گرداني. هارون به حضرت اصرار كرد و سوگند ياد كرد كه چنين كاري را انجام مي‌دهد. حضرت فرمود: حد اول آن عدن و حد دوم سمرقند و حد سوم آفريقا و حد چهارم آن مناطق ارنيه و بحر خزر است. هارون خشمگين شده، گفت:« با اين ترتيب براي ما چيزي باقي نمي‌ماند. امام فرمود: مي‌دانستم كه نخواهي پذيرفت و به همين دليل از گفتن آن امتناع داشتم.
**'''ابوالفرج الاصفهاني، مقاتل الطالبين، نجف، منشورات مكتبة الحيدريه، 1385هـق، ص 350''

*شخصي به نام سفيان بن بزار مي‌گويد روزي نزد [[مأمون]] بودم گفت: آيا مي‌دانيد مذهب تشيّع را چه كسي به من آموخت؟! حاضرين گفتند: نه، گفت: پدرم [[هارون الرشيد]] آن را به من ياد داد. پرسيدند: چگونه در حالي كه او شيعيان را مي‌كشت. [[مأمون]] گفت: رشيد به خاطر حكومت آنها را مي‌كشت. چرا كه حكومت عقیم و نازا است.
**''نجفي يزدي، سيد جليل، مناقب اهل بيت (ع)، قم، انتشارات نصايح، چاپ اول، 1384 هـش/ ج 2، ص 351''
==درباره ی او==
*«هارون الرشيد موقعي به خلافت رسيد كه به واسطه آمد و شد دانشمندان و پزشكان هندي و ايراني و سرياني به بغداد افكار مردم تا حدي پخته شده بود. و توجه اذهان عمومي به علوم و كتب پيشينيان توسعه يافته بود؛ دانشمندان غيرمسلمان كه زبان عربي آموخته بودند و با مسلمانان معاشرت داشتند آنان را به فرا گرفتن علوم گذشته تشويق مي‌كردند.چون پزشكان نزد خلفا مقرب شدند، و غالب آنان دوستدار منطق و فلسفه بودند خواه ناخواه خلفا را به شنيدن مطالب فلسفي و منطقي مشغول مي‌شاختند.تا آنجا كه اگر كشوري يا شهري را فتح مي‌كردند كتابهاي آنجا را آتش نمي‌زدند بلكه به بغداد آورده و ترجمه مي‌كردند.»
**[[جرجی زيدان]] مورّخ مشهور مسيحي
{{ویکی‌پدیا}}
{{ویکی‌پدیا}}
[[رده:رهبران سیاسی|هارون الرشید]]
[[رده:رهبران سیاسی|هارون الرشید]]

نسخهٔ ‏۲۸ نوامبر ۲۰۱۰، ساعت ۲۳:۲۴

هارون الرَّشید و جهان داستان های هزار و یک شب

هارون الرَّشید (زاده ۲۵ اسفند ۱۴۱ برابر ۱۷ مارس ۷۶۳، مرگ ۴ فروردین ۱۸۸ برابر ۲۴ مارس ۸۰۹) خلیفه عباسی بود.در شهر ری زاده شدودر طوس خراسان درگذشت‌. او پنجمین و ناماورترین خلیفه این دودمان عرب بود. او از ۲۳ شهریور ۱۶۵ تا ۴ فروردین ۱۸۸ فرمانروایی کرد. نام وی در کتاب هزار و یک شب گنجانده شده‌است.در زمان هارون شهر بغداد به صورت بزرگترین شهر جهان درآمده بود. درباره هارون افسانه سرایی فراوان شده است از جمله این كه شب ها با لباس مبدل در كوچه و بازار پرسه می زد تا از درد دل مردم آگاه شود و كار خود را اصلاح كند. وی یك بار نیز به منظور ترساندن سوری ها كه به وفاداری آنان تردید داشت، دربار خود را به آن سرزمین منتقل كرده بود. هارون شیعیان را در مدینه سركوب كرد كه برخی از آنان به مراكش مهاجرت كردند و علویان مراكش را تشكیل دادند كه بعدا به قدرت دست یافتند. لطف هارون به شعراء و نویسندگان همه دیار سبب شد كه درباره بنویسند و بسرایند و برایش شهرت جهانی به وجود آورند.

به زبان عربی

  • امطري حيث شئت، فإن خراجك لي. -- قالها لسحابة مثقلة بالمطر.
  • من هارون الرشيد أمير المؤمنين إلى نقفور كلب الروم.. إن الجواب ما ترى لا ما تسمع. والسلام على من اتبع الهدى. -- رسالة الرشيد إلى نفقور ملك الروم بشأن خرقه لعهد.
  • من شاور كثر صوابه

داستان ها

  • حكایت می كنند از شقیق بلخی كه چون در راه كعبه به بغداد رسید، هارون الرشید او را طلب كرد.شقیق با اكراه نزد هارون رفت. هارون از او پرسید:شقیق در پاسخ گفت: شقیق منم ، اما زاهد نیستم.هارون از او خواست كه سخنی چند بر سبیل موعظه و نصیحت گوید.شقیق گفت: ای هارون چنین تصور كن كه در یك بیابان بی آب و علف تشنه مانده ای و لبهایت از شدت عطش چون چوب خشك شده است و به هلاكت نزدیك گردیده ای؛ در این حالت اگر كوزه ای آب خنك و گوارا یابی به چند خری از صاحب آن؟هارون گفت: به هر چند كه خواهد...شقیق گفت: اگر نفروشد الا به نیمه مملكت تو، آیا باز هم خریدار آن هستی؟هارون گفت: به خدا سوگند كه می خرم.شقیق گفت: تصور كن كه آن آب را خوردی و بول تو بند شده و از تو بیرون نیامد، چنان كه بیم هلاكت بود... اگر كسی در آن حال گوید كه من ترا علاج می كنم اما نیمه دیگر مملكت تو بستانم. چه كنی؟هارون گفت: به خدا سوگند كه می دهم.شقیق خندید و گفت: درین صورت به مملكتی كه قیمتش شربتی آب باشد كه بخوری و از تو خارج نشود؛ چه نازی؟!هارون به شنیدن این سخنان بسختی بگریست و شقیق را با اعزاز و اكرام تمام به مكه فرستاد...
    • منبع: تذكرة الاولیاء، عطار نیشابوری
  • در يكي از سال­هاي خلافتش به مكه رفت و هنگام اعمال براي پزشك مسيحي خود بسيار دعا كرد. برخي اعتراض كردند كه او مسيحي است و دعا در حق او جايز نيست هارون در جواب گفت: چون سلامتي من در دست اوست و سلامتي من بر صلاح مسلمين است، پس صلاح مسلمين در دست اوست و دعا براي او اشكالي ندارد.
    • دكتر الوردي، علي؛ نقش وعاظ در اسلام، ترجمه محمدعلي خليلي، تهران، انتشارات مجله ماه نو، ص 55
  • روزي هارون به آن حضرت اعلام كرد كه حاضرم فدك را بازگردانم. امام فرمود: به شرطي حاضرم كه آنرا با تمام حدود و مرزهايش تحويل بگيرم و اگر مرزهاي واقعي آن را بگويم تو آن را باز نمي‌گرداني. هارون به حضرت اصرار كرد و سوگند ياد كرد كه چنين كاري را انجام مي‌دهد. حضرت فرمود: حد اول آن عدن و حد دوم سمرقند و حد سوم آفريقا و حد چهارم آن مناطق ارنيه و بحر خزر است. هارون خشمگين شده، گفت:« با اين ترتيب براي ما چيزي باقي نمي‌ماند. امام فرمود: مي‌دانستم كه نخواهي پذيرفت و به همين دليل از گفتن آن امتناع داشتم.
    • 'ابوالفرج الاصفهاني، مقاتل الطالبين، نجف، منشورات مكتبة الحيدريه، 1385هـق، ص 350
  • شخصي به نام سفيان بن بزار مي‌گويد روزي نزد مأمون بودم گفت: آيا مي‌دانيد مذهب تشيّع را چه كسي به من آموخت؟! حاضرين گفتند: نه، گفت: پدرم هارون الرشيد آن را به من ياد داد. پرسيدند: چگونه در حالي كه او شيعيان را مي‌كشت. مأمون گفت: رشيد به خاطر حكومت آنها را مي‌كشت. چرا كه حكومت عقیم و نازا است.
    • نجفي يزدي، سيد جليل، مناقب اهل بيت (ع)، قم، انتشارات نصايح، چاپ اول، 1384 هـش/ ج 2، ص 351

درباره ی او

  • «هارون الرشيد موقعي به خلافت رسيد كه به واسطه آمد و شد دانشمندان و پزشكان هندي و ايراني و سرياني به بغداد افكار مردم تا حدي پخته شده بود. و توجه اذهان عمومي به علوم و كتب پيشينيان توسعه يافته بود؛ دانشمندان غيرمسلمان كه زبان عربي آموخته بودند و با مسلمانان معاشرت داشتند آنان را به فرا گرفتن علوم گذشته تشويق مي‌كردند.چون پزشكان نزد خلفا مقرب شدند، و غالب آنان دوستدار منطق و فلسفه بودند خواه ناخواه خلفا را به شنيدن مطالب فلسفي و منطقي مشغول مي‌شاختند.تا آنجا كه اگر كشوري يا شهري را فتح مي‌كردند كتابهاي آنجا را آتش نمي‌زدند بلكه به بغداد آورده و ترجمه مي‌كردند.»
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ