پروانه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Taranet (بحث | مشارکت‌ها)
Tanhabot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات: جراحی پلاستیک و زیباسازی
خط ۱: خط ۱:
[[Image:Commonbuckeye.JPG|thumb|350px|«رو خبر گنج ز پروانه پرس// حال دل شمع ز پروانه پرس» [[خواجوی کرمانی]]]]
[[پرونده:Commonbuckeye.JPG|thumb|350px|«رو خبر گنج ز پروانه پرس// حال دل شمع ز پروانه پرس» [[خواجوی کرمانی]]]]


'''[[W:پروانه|پروانه]]'''، حشره‌ای است از راسته پولک‌بالان (Lepidoptera)، از خانواده طبقه‌بندی‌نشده گُرزشاخکان.
'''[[W:پروانه|پروانه]]'''، حشره‌ای است از راسته پولک‌بالان (Lepidoptera)، از خانواده طبقه‌بندی‌نشده گُرزشاخکان.
خط ۵: خط ۵:
== [[ضرب‌المثل]] ==
== [[ضرب‌المثل]] ==


* «یک شمع شبی هزار پروانه کشد.»
* «یک شمع شبی هزار پروانه کشد.»


== پروانه در شعر فارسی ==
== پروانه در شعر فارسی ==


* «از شاخسار شمع شرروار مي‌یرد// پروانه‌ای که گرد تو یک‌بار می‌پرد»
* «از شاخسار شمع شرروار مي‌یرد// پروانه‌ای که گرد تو یک‌بار می‌پرد»
** ''[[صائب تبریزی]]''
** ''[[صائب تبریزی]]''


* «به [[خنده]] گفت که من شمع جمعم ای سعدی// مرا از آنچه که پروانه خویشتن بکشد»
* «به [[خنده]] گفت که من شمع جمعم ای سعدی// مرا از آنچه که پروانه خویشتن بکشد»
** ''[[سعدی]]''
** ''[[سعدی]]''


* «بیاموز تا بد نباشدت روز// چو پروانه مر خويشتن را مسوز»
* «بیاموز تا بد نباشدت روز// چو پروانه مر خويشتن را مسوز»
** ''[[ابوشکور بلخی]]''
** ''[[ابوشکور بلخی]]''


* «پر پروانه بسوزد با فروزنده چراغ// چون چخیدن با چراغ روشن زهرا کند»
* «پر پروانه بسوزد با فروزنده چراغ// چون چخیدن با چراغ روشن زهرا کند»
** ''[[منوچهری دامغانی]]''
** ''[[منوچهری دامغانی]]''


* «تعجب نیست گر پروانه در بیرون در سوزد// که شمع کشته روشن در شبستان تو می‌گردد»
* «تعجب نیست گر پروانه در بیرون در سوزد// که شمع کشته روشن در شبستان تو می‌گردد»
** ''[[صائب تبریزی]]''
** ''[[صائب تبریزی]]''


* «چراغ روی ترا شمع گشت پروانه// مرا ز حال تو با حال خویش پروا نه»
* «چراغ روی ترا شمع گشت پروانه// مرا ز حال تو با حال خویش پروا نه»
** ''[[حافظ]]''
** ''[[حافظ]]''


* «خلقی ز پرتو تو چو پروانه سوختند// کس نیست کز [[حقیقت]] رويت نشان دهد»
* «خلقی ز پرتو تو چو پروانه سوختند// کس نیست کز [[حقیقت]] رويت نشان دهد»
** ''[[ظهیرالدین فاریابی]]''
** ''[[ظهیرالدین فاریابی]]''


* «خودستایی نیست کار شمع ورنه دست شمع// بهر دامنگیری پروانه ما شد بلند»
* «خودستایی نیست کار شمع ورنه دست شمع// بهر دامنگیری پروانه ما شد بلند»
** ''[[صائب تبریزی]]''
** ''[[صائب تبریزی]]''


* «دیدی که خون ناحق پروانه شمع را// چندان امان نداد که شب را سحر کند»
* «دیدی که خون ناحق پروانه شمع را// چندان امان نداد که شب را سحر کند»
** ''[[حکیم شفایی]]''
** ''[[حکیم شفایی]]''


* «رو خبر گنج ز پروانه پرس// حال دل شمع ز پروانه پرس»
* «رو خبر گنج ز پروانه پرس// حال دل شمع ز پروانه پرس»
** ''[[خواجوی کرمانی]]''
** ''[[خواجوی کرمانی]]''


* «روزی سرت ببوسم و در پایت اوفتم// پروانه را چه حاجت پروانه دخول»
* «روزی سرت ببوسم و در پایت اوفتم// پروانه را چه حاجت پروانه دخول»
** ''[[سعدی]]''
** ''[[سعدی]]''


* «شبی یاد دارم که چشمم نخفت// شنیدم که پروانه با شمع گفت»
* «شبی یاد دارم که چشمم نخفت// شنیدم که پروانه با شمع گفت»
** ''[[سعدی]]''
** ''[[سعدی]]''


* «که در آن روضه چو پروانهٔ شمع// مست جولان شوم انشاالله»
* «که در آن روضه چو پروانهٔ شمع// مست جولان شوم انشاالله»
** ''[[خاقانی]]''
** ''[[خاقانی]]''


* «کی شود پروانه از آتش نفور// زانکه او را هست در آتش حضور»
* «کی شود پروانه از آتش نفور// زانکه او را هست در آتش حضور»
** ''[[عطار نیشابوری]]''
** ''[[عطار نیشابوری]]''


* «من نمیگویم سمندر باش یا پروانه باش// چون بفکر سوختن افتاده‌ای مردانه باش»
* «من نمیگویم سمندر باش یا پروانه باش// چون بفکر سوختن افتاده‌ای مردانه باش»
** ''[[مرتضی‌قلیخان شاملو]]''
** ''[[مرتضی‌قلیخان شاملو]]''


* «میان باغ به پروانه [[بلبل]]ی می گفت// نصیحتـی بشنو تا که رستگار شوی// خدا یکی و [[دوستی|محبت]] یکی و یار یکی// دو دل مباش که بی‌ارج و اعتبار شوی»
* «میان باغ به پروانه [[بلبل]]ی می گفت// نصیحتـی بشنو تا که رستگار شوی// خدا یکی و [[دوستی|محبت]] یکی و یار یکی// دو دل مباش که بی‌ارج و اعتبار شوی»
** ''[[ناشناس]]''
** ''[[ناشناس]]''


* «ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی// جز بدان عارض شمعی نبود پروازم»
* «ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی// جز بدان عارض شمعی نبود پروازم»
** ''[[حافظ]]''
** ''[[حافظ]]''


==پروانه در نثر==
== پروانه در نثر ==
* «در ميانشان درنگ کردم، زير آسمان بی‌آزار، و به پروانگان چشم دوختم، که لابلای برگ و پونه‌های بيشه پرپر می‌زدند، و به سنبل کوهی چشم دوختم، و به باد ملايم گوش دادم که لای علف‌ها نفس می‌کشيد، و در عجب ماندم که آیا هرگز کسی می‌تواند برای خفتگان خاک آرام به [[خواب]] ناآرام بينديشد؟»
* «در ميانشان درنگ کردم، زير آسمان بی‌آزار، و به پروانگان چشم دوختم، که لابلای برگ و پونه‌های بيشه پرپر می‌زدند، و به سنبل کوهی چشم دوختم، و به باد ملايم گوش دادم که لای علف‌ها نفس می‌کشيد، و در عجب ماندم که آیا هرگز کسی می‌تواند برای خفتگان خاک آرام به [[خواب]] ناآرام بينديشد؟»
** ''[[امیلی برونته]]، بلندی های بادگیر''
** ''[[امیلی برونته]]، بلندی های بادگیر''


== پیوند به بیرون ==
== پیوند به بیرون ==


{{ویکی‌پدیا}}
{{ویکی‌پدیا}}


{{ناتمام}}
{{ناتمام}}


[[رده:حیوانات|پروانه]]
[[رده:حیوانات|پروانه]]


[[de:Schmetterling]]
[[de:Schmetterling]]

نسخهٔ ‏۳ اوت ۲۰۰۹، ساعت ۰۵:۱۶

«رو خبر گنج ز پروانه پرس// حال دل شمع ز پروانه پرس» خواجوی کرمانی

پروانه، حشره‌ای است از راسته پولک‌بالان (Lepidoptera)، از خانواده طبقه‌بندی‌نشده گُرزشاخکان.

ضرب‌المثل

  • «یک شمع شبی هزار پروانه کشد.»

پروانه در شعر فارسی

  • «از شاخسار شمع شرروار مي‌یرد// پروانه‌ای که گرد تو یک‌بار می‌پرد»
  • «به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی// مرا از آنچه که پروانه خویشتن بکشد»
  • «بیاموز تا بد نباشدت روز// چو پروانه مر خويشتن را مسوز»
  • «پر پروانه بسوزد با فروزنده چراغ// چون چخیدن با چراغ روشن زهرا کند»
  • «تعجب نیست گر پروانه در بیرون در سوزد// که شمع کشته روشن در شبستان تو می‌گردد»
  • «چراغ روی ترا شمع گشت پروانه// مرا ز حال تو با حال خویش پروا نه»
  • «خودستایی نیست کار شمع ورنه دست شمع// بهر دامنگیری پروانه ما شد بلند»
  • «دیدی که خون ناحق پروانه شمع را// چندان امان نداد که شب را سحر کند»
  • «روزی سرت ببوسم و در پایت اوفتم// پروانه را چه حاجت پروانه دخول»
  • «شبی یاد دارم که چشمم نخفت// شنیدم که پروانه با شمع گفت»
  • «که در آن روضه چو پروانهٔ شمع// مست جولان شوم انشاالله»
  • «کی شود پروانه از آتش نفور// زانکه او را هست در آتش حضور»
  • «میان باغ به پروانه بلبلی می گفت// نصیحتـی بشنو تا که رستگار شوی// خدا یکی و محبت یکی و یار یکی// دو دل مباش که بی‌ارج و اعتبار شوی»
  • «ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی// جز بدان عارض شمعی نبود پروازم»

پروانه در نثر

  • «در ميانشان درنگ کردم، زير آسمان بی‌آزار، و به پروانگان چشم دوختم، که لابلای برگ و پونه‌های بيشه پرپر می‌زدند، و به سنبل کوهی چشم دوختم، و به باد ملايم گوش دادم که لای علف‌ها نفس می‌کشيد، و در عجب ماندم که آیا هرگز کسی می‌تواند برای خفتگان خاک آرام به خواب ناآرام بينديشد؟»

پیوند به بیرون

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
پروانه
دارد.