ابوالفضل بیهقی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
مهدی (بحث | مشارکت‌ها)
جز حذف رده "مورخان"; افزودن سریع رده "مورخان اهل ایران" (با استفاده از رده ‌ساز)
Tanhabot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات: جراحی پلاستیک و زیباسازی
خط ۱: خط ۱:
'''[[W:ابوالفضل بیهقی|ابوالفضل بیهقی]]'''، ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی در سال ([[W:۳۸۵ (هجری قمری)|۳۸۵ هجری قمری]]) در ده حارث‌آباد بیهق زاده شد. اوائل عمر را در [[نیشابور]] به تحصیل [[دانش]] اشتغال داشته وسپس به سمت دبیری وارد دیوان محمود غزنوی و حکمرانان بعد از او شده است. وی در ماه صفر ([[W:۴۷۰ (هجری قمری)|۴۷۰ هجری قمری]]) در غزنین درگذشت.
'''[[W:ابوالفضل بیهقی|ابوالفضل بیهقی]]'''، ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی در سال ([[W:۳۸۵ (هجری قمری)|۳۸۵ هجری قمری]]) در ده حارث‌آباد بیهق زاده شد. اوائل عمر را در [[نیشابور]] به تحصیل [[دانش]] اشتغال داشته وسپس به سمت دبیری وارد دیوان محمود غزنوی و حکمرانان بعد از او شده است. وی در ماه صفر ([[W:۴۷۰ (هجری قمری)|۴۷۰ هجری قمری]]) در غزنین درگذشت.


== دارای منبع ==
== دارای منبع ==


===تاریخ بیهقی===
=== تاریخ بیهقی ===


* «آدمی معصوم نتواند بود.»
* «آدمی معصوم نتواند بود.»


* «از حدیث حدیث شکافد.»
* «از حدیث حدیث شکافد.»


* «از گفتار بازتوان ایستاد و از نبشته باز نتوان ایستاد.»
* «از گفتار بازتوان ایستاد و از نبشته باز نتوان ایستاد.»


* «اگرچه این اقاصیص از [[تاریخ]] دور است چه در تواریخ چنان می‌خوانند که فلان پادشاه فلان سالار را به فلان [[جنگ]] فرستاد و فلان روز جنگ یا [[صلح]] کردند و این آن را بزد و برین بگذشتند اما من آنچه واجب است بجای آرم.»
* «اگرچه این اقاصیص از [[تاریخ]] دور است چه در تواریخ چنان می‌خوانند که فلان پادشاه فلان سالار را به فلان [[جنگ]] فرستاد و فلان روز جنگ یا [[صلح]] کردند و این آن را بزد و برین بگذشتند اما من آنچه واجب است بجای آرم.»


* «اما ملوک هرچه خواهند گویند و با ایشان حجت گفتن روی ندارد.»
* «اما ملوک هرچه خواهند گویند و با ایشان حجت گفتن روی ندارد.»


* «با قضای آمده برنتوان آمد.»
* «با قضای آمده برنتوان آمد.»


* «به مرو گرفتیم هم به مرو از دست رفت.»
* «به مرو گرفتیم هم به مرو از دست رفت.»


* «بی‌وزیر [[کار]] راست نیاید.»
* «بی‌وزیر [[کار]] راست نیاید.»


* «پادشاهان بزرگ آن فرمایند که ایشان را خوش‌تر آید.»
* «پادشاهان بزرگ آن فرمایند که ایشان را خوش‌تر آید.»


* «پدر خواست و خدا نخواست.»
* «پدر خواست و خدا نخواست.»


* «پشیمانی در دام چه سود.»
* «پشیمانی در دام چه سود.»


* «تا جان در تن است امید صد راحت و فرج.»
* «تا جان در تن است امید صد راحت و فرج.»


* «تا سر به جای است خلل‌ها را دریافت باشد.»
* «تا سر به جای است خلل‌ها را دریافت باشد.»


* «جان باید که بماند مال آید و شود.»
* «جان باید که بماند مال آید و شود.»


* «چاکر بی‌نوا نباید.»
* «چاکر بی‌نوا نباید.»


* «چاکرپیشه را پیرایهٔ بزرگ‌تر راستی است.»
* «چاکرپیشه را پیرایهٔ بزرگ‌تر راستی است.»


* «چون [[دوستی|دوست]] زشت کند چه چاره از باز گفتن.»
* «چون [[دوستی|دوست]] زشت کند چه چاره از باز گفتن.»


* «چون آسان گرفته آید آسان گردد.»
* «چون آسان گرفته آید آسان گردد.»


* «چون دشمن از خانه خیزد با بیگانه [[جنگ]] بالا گیرد.»
* «چون دشمن از خانه خیزد با بیگانه [[جنگ]] بالا گیرد.»


* «حق همیشه حق باشد و باطل باطل.»
* «حق همیشه حق باشد و باطل باطل.»


* «حکمای بزرگ‌تر که در قدیم بوده‌اند چنین گفته‌اند که ذات خویش را بدان‌که چون ذات خویش بدانستی چیزها را دریافتی.»
* «حکمای بزرگ‌تر که در قدیم بوده‌اند چنین گفته‌اند که ذات خویش را بدان‌که چون ذات خویش بدانستی چیزها را دریافتی.»


* «خدایگانا چون جامه است [[شعر]] نکو// که تا ابد نشود پود او جدا از تار»
* «خدایگانا چون جامه است [[شعر]] نکو// که تا ابد نشود پود او جدا از تار»


* «خردمند آنست که درِ قناعت زند که برهنه آمده است و برهنه خواهد گذشت.»
* «خردمند آنست که درِ قناعت زند که برهنه آمده است و برهنه خواهد گذشت.»


* «خودکرده را [[دارو|درمان]] نیست.»
* «خودکرده را [[دارو|درمان]] نیست.»


* «خون ریختن [[کار]] بازی نیست.»
* «خون ریختن [[کار]] بازی نیست.»


* «در دیگر تواريخ چنین طول و عرض نیست که احوال را آسان‌تر گرفته‌اند و شمه‌ای بیش یاد نکرده‌اند اما چون من این [[کار]] را پیش گرفتم می‌خواهم که داد این [[تاریخ]] را به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم تا هیچ از احوال پوشیده نماند.»
* «در دیگر تواريخ چنین طول و عرض نیست که احوال را آسان‌تر گرفته‌اند و شمه‌ای بیش یاد نکرده‌اند اما چون من این [[کار]] را پیش گرفتم می‌خواهم که داد این [[تاریخ]] را به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم تا هیچ از احوال پوشیده نماند.»


* «دشمن [[دوستی|دوست]] چون تواند بود.»
* «دشمن [[دوستی|دوست]] چون تواند بود.»


* «دشمن هرگز [[دوستی|دوست]] نگردد.»
* «دشمن هرگز [[دوستی|دوست]] نگردد.»


* «دو تن نه چون یک تن باشد.»
* «دو تن نه چون یک تن باشد.»


* «دو تیغ به هم در یک نیام نتوان نهاد که نگنجد.»
* «دو تیغ به هم در یک نیام نتوان نهاد که نگنجد.»


* «دولت افتان و خیزان باید که پایدار باشد.»
* «دولت افتان و خیزان باید که پایدار باشد.»


* «دولت افتان و خیزان بهتر باشد.»
* «دولت افتان و خیزان بهتر باشد.»


* «دیگ با همبازان بسیار به جوش نیاید.»
* «دیگ با همبازان بسیار به جوش نیاید.»


* «رعیت را با [[جنگ]] چکار باشد.»
* «رعیت را با [[جنگ]] چکار باشد.»


* «رعیت را نرسد دست با لشکری برآوردن.»
* «رعیت را نرسد دست با لشکری برآوردن.»


* «[[روباه|روباهان]] را زهره نباشد از [[شیر]] خشم‌آلود که صید [[گوزن|گوزنان]] نمایند.»
* «[[روباه|روباهان]] را زهره نباشد از [[شیر]] خشم‌آلود که صید [[گوزن|گوزنان]] نمایند.»


* «سخن حق تلخ باشد.»
* «سخن حق تلخ باشد.»


* «سخن حق و نصیحت تلخ باشد.»
* «سخن حق و نصیحت تلخ باشد.»


* «سخن راست و درشت حق باشد.»
* «سخن راست و درشت حق باشد.»


* «سخنی که ناخوش خواهد آمد ناگفته به.»
* «سخنی که ناخوش خواهد آمد ناگفته به.»


* «[[كار]] امروز به فردا افكندن از كاهلی تن است.»
* «[[كار]] امروز به فردا افكندن از كاهلی تن است.»


* «کان نیاورد دُر و [[دریا]] سیم.»
* «کان نیاورد دُر و [[دریا]] سیم.»


* «گفت زندگانی خداوند دراز باد اعمال غزنی [[دریا|دریایی]] است که غور و عمق آن پیدا نیست.»
* «گفت زندگانی خداوند دراز باد اعمال غزنی [[دریا|دریایی]] است که غور و عمق آن پیدا نیست.»


* «مردمان این جهان اسیر زر و سیم باشند.»
* «مردمان این جهان اسیر زر و سیم باشند.»


* «نگر تا [[کار]] امروز به فردا نیفکنی که هر روزی که می‌آید کار خویش می‌آورد.»
* «نگر تا [[کار]] امروز به فردا نیفکنی که هر روزی که می‌آید کار خویش می‌آورد.»


== بدون منبع ==
== بدون منبع ==
خط ۹۹: خط ۹۹:
== پیوند به بیرون ==
== پیوند به بیرون ==
{{ویکی‌پدیا با عنوان|تاریخ بیهقی}}
{{ویکی‌پدیا با عنوان|تاریخ بیهقی}}



[[رده:مورخان اهل ایران|بیهقی، ابوالفضل]]
[[رده:مورخان اهل ایران|بیهقی، ابوالفضل]]

نسخهٔ ‏۲ اوت ۲۰۰۹، ساعت ۲۳:۵۵

ابوالفضل بیهقی، ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی در سال (۳۸۵ هجری قمری) در ده حارث‌آباد بیهق زاده شد. اوائل عمر را در نیشابور به تحصیل دانش اشتغال داشته وسپس به سمت دبیری وارد دیوان محمود غزنوی و حکمرانان بعد از او شده است. وی در ماه صفر (۴۷۰ هجری قمری) در غزنین درگذشت.

دارای منبع

تاریخ بیهقی

  • «آدمی معصوم نتواند بود.»
  • «از حدیث حدیث شکافد.»
  • «از گفتار بازتوان ایستاد و از نبشته باز نتوان ایستاد.»
  • «اگرچه این اقاصیص از تاریخ دور است چه در تواریخ چنان می‌خوانند که فلان پادشاه فلان سالار را به فلان جنگ فرستاد و فلان روز جنگ یا صلح کردند و این آن را بزد و برین بگذشتند اما من آنچه واجب است بجای آرم.»
  • «اما ملوک هرچه خواهند گویند و با ایشان حجت گفتن روی ندارد.»
  • «با قضای آمده برنتوان آمد.»
  • «به مرو گرفتیم هم به مرو از دست رفت.»
  • «بی‌وزیر کار راست نیاید.»
  • «پادشاهان بزرگ آن فرمایند که ایشان را خوش‌تر آید.»
  • «پدر خواست و خدا نخواست.»
  • «پشیمانی در دام چه سود.»
  • «تا جان در تن است امید صد راحت و فرج.»
  • «تا سر به جای است خلل‌ها را دریافت باشد.»
  • «جان باید که بماند مال آید و شود.»
  • «چاکر بی‌نوا نباید.»
  • «چاکرپیشه را پیرایهٔ بزرگ‌تر راستی است.»
  • «چون دوست زشت کند چه چاره از باز گفتن.»
  • «چون آسان گرفته آید آسان گردد.»
  • «چون دشمن از خانه خیزد با بیگانه جنگ بالا گیرد.»
  • «حق همیشه حق باشد و باطل باطل.»
  • «حکمای بزرگ‌تر که در قدیم بوده‌اند چنین گفته‌اند که ذات خویش را بدان‌که چون ذات خویش بدانستی چیزها را دریافتی.»
  • «خدایگانا چون جامه است شعر نکو// که تا ابد نشود پود او جدا از تار»
  • «خردمند آنست که درِ قناعت زند که برهنه آمده است و برهنه خواهد گذشت.»
  • «خون ریختن کار بازی نیست.»
  • «در دیگر تواريخ چنین طول و عرض نیست که احوال را آسان‌تر گرفته‌اند و شمه‌ای بیش یاد نکرده‌اند اما چون من این کار را پیش گرفتم می‌خواهم که داد این تاریخ را به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم تا هیچ از احوال پوشیده نماند.»
  • «دشمن دوست چون تواند بود.»
  • «دشمن هرگز دوست نگردد.»
  • «دو تن نه چون یک تن باشد.»
  • «دو تیغ به هم در یک نیام نتوان نهاد که نگنجد.»
  • «دولت افتان و خیزان باید که پایدار باشد.»
  • «دولت افتان و خیزان بهتر باشد.»
  • «دیگ با همبازان بسیار به جوش نیاید.»
  • «رعیت را با جنگ چکار باشد.»
  • «رعیت را نرسد دست با لشکری برآوردن.»
  • «سخن حق تلخ باشد.»
  • «سخن حق و نصیحت تلخ باشد.»
  • «سخن راست و درشت حق باشد.»
  • «سخنی که ناخوش خواهد آمد ناگفته به.»
  • «كار امروز به فردا افكندن از كاهلی تن است.»
  • «کان نیاورد دُر و دریا سیم.»
  • «گفت زندگانی خداوند دراز باد اعمال غزنی دریایی است که غور و عمق آن پیدا نیست.»
  • «مردمان این جهان اسیر زر و سیم باشند.»
  • «نگر تا کار امروز به فردا نیفکنی که هر روزی که می‌آید کار خویش می‌آورد.»

بدون منبع

پیوند به بیرون

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ