اسماعیل یکم: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
{{م|اسیر بند کمند تو شهسوارانند}} |
{{م|اسیر بند کمند تو شهسوارانند}} |
||
{{م|به بند دانه و دامت چو من هزارانند}} |
{{م|به بند دانه و دامت چو من هزارانند}} |
||
{{ب| غلام نرگس مست تو |
{{ب| غلام نرگس مست تو تاجدارانند| خراب بادهٔ لعل تو هوشیارانند}} |
||
{{پایان شعر}} |
{{پایان شعر}} |
||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
{{شعر}} |
{{شعر}} |
||
{{م|تو با کرشمه و ناز و گدا به عجز و نیاز}} |
{{م|تو با کرشمه و ناز و گدا به عجز و نیاز}} |
||
{{م|کنون که صاحب |
{{م|کنون که صاحب حُسنی به حُسن خویش بناز}} |
||
{{م|تو را رقیب و مرا شد سرشک محرم راز}} |
{{م|تو را رقیب و مرا شد سرشک محرم راز}} |
||
{{ب| تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز|وگرنه عاشق و معشوق رازدارانند }} |
{{ب| تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز|وگرنه عاشق و معشوق رازدارانند }} |
نسخهٔ ۱۰ مهٔ ۲۰۰۹، ساعت ۱۵:۳۵
اسماعیل، ملقب به ابوالمظفر بهادرخان حسینی، و معروف به شاه اسماعیل یکم بنیانگذار پادشاهی صفوی به عنوان اولین سلسله تماماً ایرانی، حاکم بر سراسر ایران پس از اسلام است.
وی با رسمیکردن مذهب شیعه و با زنده کردن هویت ایرانی مرزهای ایران را به حدود مرزهای ساسانیان رسانید و در واقع ایران را به عنوان یک واحد سیاسی مستقل پس از اسلام پس از حدود ۸۰۰ سال، تأسیس و تثبیت کرد. از وی اشعاری به ترکی آذربایجانی و به فارسی با تخلص «خطایی» برجای ماندهاست.
غزل فارسی
بازگرد ای جان که جسمم بی تو در افگندگی است | مردهای را بار دیگر آرزوی زندگی است | |
گر منم اینجا دلم آنجاست در خدمت مقیم | گرچه ز آن حضرت تنم دور است جان در بندگی است | |
پیش مهر عارضت مه خودنما گر شد چه شد | هر چراغی را به قدر خود تابندگی است | |
عاشقان را رخنهها از گریه بر رخ شد پدید | رخنه بر دیوارهای خانه از بارندگی است | |
نرگس ار با چشم مستت لاف زد اینک ببین | سر به پیش افگنده با صد عذر از این شرمندگی است | |
پیشه کن افکندگی تا بر سر آیی در زمین | ای خطایی سرفرازی خود نه از افکندگی است؟ |
[۱]
تخمیس فارسی
تخمیس زیر را شاه اسماعیل یکم با تضمین از غزل حافظ ترتیب داده است. سه مصراع اول هر بند از شاه اسماعیل (با تخلص خطایی) است و دو مصراع آخر هر بند، یک بیت از غزل حافظ است.
تو آن گلی که خراب تو گلعذارانند |
اسیر بند کمند تو شهسوارانند |
به بند دانه و دامت چو من هزارانند |
غلام نرگس مست تو تاجدارانند | خراب بادهٔ لعل تو هوشیارانند |
تو با کرشمه و ناز و گدا به عجز و نیاز |
کنون که صاحب حُسنی به حُسن خویش بناز |
تو را رقیب و مرا شد سرشک محرم راز |
تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز | وگرنه عاشق و معشوق رازدارانند |
رسید موسم گل، عیش و کامرانی کن |
گذشت عمر، گرانی مکن روانی کن |
خلاف زاهد مکار تا توانی کن |
در آب میکده و چهره ارغوانی کن | مرو به صومعه آنجا سیاهکارانند |
سپاه خال و خطتت میکنند غارت دین |
نشسته ابرو و چشمت ز گوشهها به کمین |
کشیده صف ز خطا تا به روم لشکر چین |
گذر بکن چو صبا بر بنفشهزار و ببین | که از تطاول زلفت چه سوگوارانند |
چو آفتاب رُخت نیست ماه در خاور |
نهاده پیش قدت سرو سرکشی از سر |
ندیده دیده چو روی تو ای پریپیکر |
به زیر زلف دو تا چون نگه کنی بنگر | که از یمین و یسارت چه بیقرارانند |
ببین که مردم چشمت چو آهوی صیاد |
ز خال دانه ز زنجیر زلف دام نهاد |
ز خال و دانه خطایی چنین به دام افتاد |
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد | که بستگان کمند تو رستگارانند |
[۲]
منابع
- صفا، ذبیحاللّه، تاریخ ادبیات در ایران (جلد ۴)، انتشارات فردوس، ۱۳۶۸.