ضربالمثلهای آلمانی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Amouzandeh (بحث | مشارکتها) جز ←N |
جز ربات افزودن: sq:Fjalë të urta Gjermane |
||
خط ۶۱۱: | خط ۶۱۱: | ||
[[sk:Nemecké príslovia]] |
[[sk:Nemecké príslovia]] |
||
[[sl:Nemški pregovori]] |
[[sl:Nemški pregovori]] |
||
[[sq:Fjalë të urta Gjermane]] |
|||
[[sv:Tyska ordspråk]] |
[[sv:Tyska ordspråk]] |
||
[[tr:Alman atasözleri]] |
[[tr:Alman atasözleri]] |
نسخهٔ ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۱۸
ضربالمثلهای آلمانی و مترادف آن بهفارسی
A - B - C - D - E - F - G - H - I - J - K - L - M - N - O - P - Q - R - S - T - U - V - W - X - Y - Z
A
- Aas ist keine Speise für den Adler
- Adler fängt nicht Fliegen
- Adler fängt keine Mücken
- ترجمه: «لاشه خوراک شاهین نیست»
- ترجمه: «شاهین مگس نگیرد»
- ترجمه: «شاهین پشه نگیرد»
- Alten Wolf verspotten die Hunde
- ترجمه: «اسب پیر نصیب دباغ میگردد»
- مترادف فارسی: «درخت كه پير شد پايش اره میگذارند.»
- Am Abends zeigt es sich, ob die Nacht hell sein wird
- ترجمه: «شبی که به روشنایی میگراید، از غروبش هویدا است»
- مترادف فارسی: «سالی که نکوست از بهارش پیداست.»
- Aus einer Bohne einen Berg machen
- Aus einer Laus ein Kamel machen مارتین لوتر
- Aus einer Mücke einen Elefanten machen
- Aus jedem Splitter einen Balken /Wiesbaum
- ترجمه: «از یک لوبیا کوه ساختن»
- ترجمه: «از یک شپش شتر ساختن»
- ترجمه: «از یک پشه فیل ساختن»
- ترجمه: «از یک تراشه چوب، تیر سقف درست کردن»
- مترادف فارسی: «از كاه، كوه ساختن.»
B
- Beckerkindern Stuten schenken
- ترجمه: «نانقندی به بچههای قناد دادن»
- مترادف فارسی: «لعل بهکان بردن»
- مترادف فارسی: «زیره به کرمان بردن»
- Berg und Berg kommen nicht zusammen, aber Mensch und Mensch
- Berg und Tal kommen nicht zusammen, aber Menschen
- Man trifft sich zwei mal im Leben
- ترجمه: «کوه به طرف کوه نمیآید اما آدم به طرف آدم»
- ترجمه: «کوه و دره به هم نمیرسند اما آدمها»
- ترجمه: «آدم در زندگی دوبار همدیگر را ملاقات میکند»
- مترادف فارسی: «كوه بهكوه نمیرسد، آدم بهآدم میرسد!»
- Besser ein Sperling in der Hand, als ein Kranich auf dem Dach
- Besser ein Vogel im Bauer, als Tausende in der Luft
- Besser ein Vogel im Netz als hundert im Fluge
- Besser ein Vogel in der Hand, als zehn am Strand / in der Weite
- Besser heute ein Ei, als morgen ein Küchlein /die Henne
- Besser einen haben als zwei kriegen
- Besser heute ein Groschen als morgen ein Gulden
- Besser eine Feder in der Hand, als einen Vogel in der Luft
- ترجمه: «گنجشک در دست بهتر از لکلک روی بام است»
- ترجمه: «پرندهای در قفس بهتر از هزاران در هوا است»
- ترجمه: «پرندهای در دام بهتر از صد در پرواز»
- ترجمه: «پرندهای در دست بهتر از ده در ساحل/ در دوردست»
- ترجمه: «یکی داشتن بهتر از دوتا خواستن»
- ترجمه: «یکشاهی امروز بهتر از صدتومان فردا است»
- ترجمه: «یک پر در دست بهتر از پرندهای در هوا»
- مترادف فارسی: «سركه نقد بهاز حلوای نسيه.»
- مترادف فارسی: «سيلی نقد از عطای نسيه به.»
- مترادف فارسی: «نقد موجود به که نسیه موعود.»
- مترادف فارسی: «جگرك امروز بهتر از دنبه فردا است.»
- مترادف فارسی: «گنجشک نقد به از طاووس نسيه.»
- مترادف فارسی: «موجود را بهمفقود و يافته را بهنايافته مفروش!»
- مترادف فارسی: «خولی بهكفم به كه كلنگی بههوا.»
- Bier nach München tragen
- ترجمه: «آبجو به مونیخ بردن»
- مترادف فارسی:«چشمه پیش دریا بردن.»
D
- Der Backofen ist eingefallen
- ترجمه: «تنور رمبید»
- مترادف فارسی: «تاپو تركيد.»
- مترادف فارسی: «پا سبك كردن.»
- Der Berg hat ein Mäuslein geboren
- Der Berg kreißte und gebar eine Maus
- Der kreißende Berg, gebiert nur eine Maus
- ترجمه: «کوه یک موش کوچک زائید»
- ترجمه: «کوه وضع حمل کرد و موشی به دنیا آورد»
- ترجمه: «کوه حامله، یک موش زائید»
- Der Fisch fängt am Kopf an zu stinken
- ترجمه: «ماهی از سر میگندد»
- Die dümmsten Bauern haben die dicksten Kartoffeln
- ترجمه: «احمقترین کشاورزان، بزرگرین سیبزمینیها را حاصل میآورند»
- مترادف فارسی: «جاهل را غنیتر میرسد روزی.»
E
- Ein alter Mann und eine junge Frau, gewisse Kinder
- ترجمه: «یک مرد مسن با زنی جوان، کودکان فراوان»
- مترادف فارسی: «عروس جوان داماد پير، سبد بيار جوجه بگير!»
- Ein Alter sieht besser hinter sich als ein Junger, vor sich
- ترجمه: «مرد سالخورده، پشت سرش را بهتر از مرد جوانی که جلوی پایش را مینگرد، میبیند»
- مترادف فارسی: «آنچه جوان در آينه بيند، پير در خشت خام آن بيند.» مولوی
- Ein heidnisches Pfand ist besser als ein christliches Versprechen
- ترجمه: «یک تضمین کافرانه بهتر از یک قول مسیحانهاست»
- مترادف فارسی: «سنگ به از گوهر نایافته» نیما یوشیج
- تمثیل: «بهدسـتآوريده خردمند سنگ// بـهنايافته دُر بهندهد زچنگ» اسدی طوسی
- Einem bald die Ärmel zerreißen /das er bleiben soll
- ترجمه: «آستین مهمان را کشیدن و از هم دریدن برای نگهداشتن وی»
- مترادف فارسی: «چادركشون، چادردرون(كشيدن و دريدن).»
- Einen auf den Backofen setzen
- ترجمه: «رو تنور نشاندن»
- مترادف فارسی: «دختری را ترشی انداختن.»
- Ein Vogel in der Schussel ist besser als zehn in der Luft
- ترجمه: «پرندهای در دیگ بهتر از ده در هوا»
- Er ist hintern Backofen nicht weggekommen
- ترجمه: «از پشت تنور بیرون نرفته»
- مترادف فارسی: «پشت تاپو بزرگ شده.»
- مترادف فارسی: «از پشت کوه آمدن.»
F
- Faulheit lohnt mit Armut
- ترجمه: «پاداش تنبلی فقر است»
- مترادف فارسی: «کاهلی شاگرد بدبختی است.»
- Fette Henne legen nicht.
- ترجمه: «مرغ فربه تخم نکند»
- مترادف فارسی: «مرغ هرچند فربه تر، تخمدانش تنگ تر.»
- Fliegen und Freunde kommen in Sommer
- ترجمه: «جرأت نیمی از پیروزی است»
- خلاف: «شغال ترسنده انگور نخورد.»
- Frühe Vogel fängt den Wurm
- ترجمه: «کرم، نصیب مرغ زودخیز است»
- مترادف فارسی: «سحرخیز باش تا کامروا باشی.»
- Früh krümmt sich, was ein Hacken werden will
- Früh übt sich, was ein Meister werden will
- ترجمه: «آنچه که باید به صورت قلاب درآید، از زودگاهان خود را منعطف میسازد»
- ترجمه: «آنکه باید استاد شود از اوان زندگی تمرین میکند»
- مترادف فارسی: «هرچه هست از پر قنداق است.»
- Füchse kennt man bald am Schwanz
- ترجمه: «روباه را از دمش میشناسند»
- مترادف فارسی: «دم روبه گواه روباه است.»
- Für jeden Topf gibt es einen passenden Deckel
- ترجمه: «برای هر دیگی در پوشی مناسب وجود دارد»
- مترادف فارسی: «دیزی میگردد، درش را پیدا میکند.»
G
- Gassenengel, Hausteufel.
- ترجمه: «فرشته کوچه، ابلیس خانه»
- مترادف فارسی: «تو کوچه عسل، تو خونه حنظل.»
- Gebrannte Kinder scheuen das Feuer.
- ترجمه: «بچههای سوخته، از آتش حذر کنند»
- مترادف فارسی: «مارگزيده از ريسمان سياه و سفيد ميترسد.»
- Geflickter Freundschaft wird selten wieder ganz.
- ترجمه: «دوستی وصله شده به ندرت به کیفیت سابق باز میگردد»
- مترادف فارسی: «گر رشته گسست، میتوان بست// لیکن گرهیش در میان است» امیر خسرو
- Gehe nicht zu deinem Fürst, wenn du nicht gerufen wirst.
- ترجمه: «تا احضار نشدهای نزد پادشاهات نرو»
- مترادف فارسی: «تات نپرسند، همی باش گنگ// تات نخوانند همی باش لنگ» مسعود سعد سلمان
- Geld regiert die Welt.
- ترجمه: «پول بر دنیا حکومت میکند»
- مترادف فارسی: «پول، حلال مشکلات است.»
- Gemein Gerücht ist selten erlogen.
- ترجمه: «شایعات عمومی به ندرت دروغ از آب در میآید»
- مترادف فارسی: «تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها.»
- Geschehene Dinge haben keine Umkehr.
- ترجمه: «چیزهایی که اتفاق افتادهاست بازگشتی ندارند»
- مترادف فارسی: «گذشتهها گذشتهاست.»
- Gesunder Geist in gesundem Körper.
- ترجمه: «روح سالم در قالب سالم»
- مترادف فارسی: «عقل سالم در بدن سالم است.»
- Geteiltes Leid ist halbes Leid.
- ترجمه: «رنج تقسیم شده، نصف رنج است»
- مترادف فارسی: «ظلم بالسویه عدل است.»
- Gleich und gleich gesellt sich gern.
- Gleich Vieh leckt sich gern.
- ترجمه: «همگون با همگون به خوبی باهم کنار میآیند»
- ترجمه: «چهارپایان همسان، با لذت همدیگر را میلیسند»
- Gottes Mühlen mahlen langsam, aber trefflich fein.
- ترجمه: «آسیاب خدا آرام میچرخد، اما کاملأ نرم میکند»
- مترادف فارسی: «خدا دیرگیر است، اما سختگیر است.»
- Graue Köpfe und blonde Gedanken, passen nicht zusammen.
- ترجمه: «کله خاکستری با افکار بور مطابقت ندارد»
H
- Haar auf flacher Hand raufen wollen.
- ترجمه: «از کف دست مو کندن»
- مترادف فارسی: « كف دست كه مو ندارد از كجايش میكنند.»
- Habich ist ein besserer Vogel als Hättich.
- ترجمه: «دارم، پرندهای بهتر از داشتم است»
- معنی: «دارم و داشتم در زبان آلمانی تشابه تلفظی با نام پرندهای دارد.»
- مترادف فارسی: «داشتم داشتم حساب نيست، دارم دارم حساب است.»
- Handwerk hat goldene Boden.
- ترجمه: «پیشه، قاعدهاش طلایی است»
- مترادف فارسی: «بهپايان رسد كيسه سيم و زر// نگردد تهی كيسه پيشهور» سعدی
- Handwerk hasst einander.
- ترجمه: «پیشهور از پیشهور متنفر است»
- مترادف فارسی: «همكار، همكار را نمیتواند ببيند.»
- Hinter dem Zaune aufgelesen sein.
- ترجمه: «از پشت حصار برداشته شده»
- مترادف فارسی: «زير بوته سبز شده.»
- Hat der Herr der Schnupfen, so niesen die Knechte.
- ترجمه: «ارباب زکام دارد، خدمه عطسه میکنند»
- مترادف فارسی: «شاهخانم ميزايد، ماهخانم درد میكشد.»
- Herrenfeuer wärmt und brennt.
- ترجمه: «آتش بزرگان هم گرم کند و هم سوزاند»
- مترادف فارسی: «قرب سلطان آتش است از وی بترس.»
- Hörensagen ist halb gelogen.
- ترجمه: «حرف شنیدهشده نیمهدروغ است»
- مترادف فارسی: «يك كلاغ را چهل كلاغ كردن.»
- Hühner, die daheim essen und anderswo legen, soll man am Bratspieß ziehen.
- ترجمه: «مرغانی که در خانه دانه میچینند و در جای دیگری تخم میگذارند باید به سیخ کشید»
- مترادف فارسی: «چينهاش را اينجا میخورد، تخمش را جای ديگر میگزارد.»
I
- Ich will dir weisen, wo die Katze im Heu liegt.
- ترجمه: «میخواهم به تو نشان دهم که گربه کجا توی کاه تخم میگذارد»
- مترادف فارسی: «بهت نشون میدم کجا گربه تخم میکند.»
- Ihm juckt das Fell.
- ترجمه: «پوستش میخارد»
- مترادف: «تنش میخارد.»
- Im Keim ersticken.
- ترجمه: «در نطفه خفه کردن»
- مترادف فارسی: «در نطفه خفه کردن»
- Irren ist menschlich.
- ترجمه: «اشتباهکردن کاری است بشری»
- مترادف فارسی: « بشر جايزالخطا است.»
- Isfahan ist die halbe Welt.
J
- Jahre lehren mehr als Bücher.
- ترجمه: «گذشت زمان بیشتر از کتاب میآموزد»
- مترادف فارسی: «زيركترين و آزموده ترين آموزگاران، روزگار باشد.»
- Je älter die Kuh, je hübscher das Kalb.
- ترجمه: «هرچه گاو پیرتر، گوسالهاش قشنگتر»
- مترادف فارسی: «گاو كه پیر شد گوسالهاش عزيز میشود.»
- Je dümmer der Mensch, desto größer das Glück
- ترجمه: «آدم هرچه نادانتر، بلندبختتر»
- مترادف فارسی: «دنیا به كام ابلهان است.»
- Jemand einen Bärendienst erweisen
K
- Katzengebet dringt nicht in den Himmel (himmelt nicht).
- ترجمه: «دعای گربه در آسمان رخنه نکند.»
- Katzenwäsche machen.
- ترجمه: «تجارت، دوستی را تحمل نکند»
- مترادف فارسی: «حساب حساب است، كاكا برادر.»
- Kindermund tut Wahrheit kund.
- ترجمه: «دهان کودکان، حقیقتگو است»
- مترادف فارسی: «حرف راست را از بچه بپرس.»
- Kinder und Narren sagen die Wahrheit.
- ترجمه: «کودکان و دیوانگان حقیقتگو هستند»
- مترادف فارسی: « حرف راست را از ديوانه بايد شنيد.»
- Krokodilstränen weinen.
- ترجمه: «اشک تمساح گریه کردن»
- مترادف فارسی: «اشک تمساح ریختن.»
- Kleider machen Leute, Lumpen machen Läuse.
- ترجمه: «لباس، آدم میسازد، لباسکهنه شپش»
- مترادف فارسی: «آستین نو پلو بخور.»
- Kümmel spalten.
- ترجمه: «سیاهدانه شکافتن»
- مترادف فارسی: «مته بهخشخاش گذاشتن.»
- Kunst geht über Geld.
- ترجمه: «هنر برتر از پول است»
L
- Lachen ist die beste Medizin.
- ترجمه: «خنده بهترین داروها است»
- مترادف فارسی: «خنده بر هر درد بیدرمان دواست.»
- Lebe, als solltest du morgen sterben, und arbeite, als solltest du ewig leben.
- ترجمه: «به گونهای زندگی کن که گویی فردا باید بمیری؛ و طوری کار کن که گویی جاودانهای.»
- Leute und Leute sind zweierlei.
- ترجمه: «آدم و آدم دو گونه میباشند»
- مترادف فارسی: «آدم بهآدم بسیار ماند.»
- Liebe kann Berge versetzen.
- ترجمه: «عشق، کوه را جا به جا میکند»
- Liebe erweicht auch die härtesten Stein und Felsen.
- ترجمه: «عشق، سختترین سنگها و صخرهها را نرم میکند.»
- مترادف فارسی: «گر كوهكن زپای در آمد چهجای طعن// بالله كه كوه پست شود زير بار عشق» عبدالرحمن جامی
- Liebe braucht keinen Lehrer.
- ترجمه: «عشق، نیازی به آموزگار ندارد»
- Liebe, die nur von einer Seite kommt, dauert nicht lange.
- ترجمه: «عشقی که فقط از یک سوی آید، طولانی نخواهد بود»
- مترادف فارسی: «چو زین سر هست زان سر نیز باید // كه مهر از یك طرف دیری نپايد» اوحدی
- Liebe ohne Gegenliebe, ist eine Frage ohne Antwort.
- ترجمه: «عشق بدون طرف مقابل، سؤالی است بدون پاسخ»
- مترادف فارسی: «چه خوش بی، مهربونی هر دو سر بی// كه يكسر مهربونی، دردسر بی» باباطاهر
- Liebe und Husten lässt sich nicht verbergen.
- Liebe und Rausch schaut zum Fenster aus.
- ترجمه: «عشق و سرفه را نمیتوان پنهان داشت.»
- ترجمه: «عشق و سرمستی از دریچه بیرون را مینگرند.»
- مترادف: «عشق و مشك پنهان نمیماند.»
- Liebe kann man nicht erzwingen.
- Liebe duldet keinen Zwang.
- ترجمه: «عشق را نمیتوان تحمیل کرد»
- ترجمه: «عشق، زورپذیر نیست»
- مترادف فارسی: «عشق بهزور، و مِهر بهچُنبِه نمیشود.»
- Liebe macht närrisch.
- Liebe und Verstand, gehen selten Hand in Hand.
- ترجمه: «عشق، جنونآور است»
- ترجمه: «عشق و عقل به ندرت دست در دست دارند.»
- Liebe fürchtet keine Gefahr.
- ترجمه: «عشق از خطر نمیهراسد»
- مترادف فارسی: «عشق را از تيغ و خنجر باك نيست.»
- Liebe ist ein verzehrendes Fieber.
- Liebe ist Leides Anfang.
- ترجمه: «عشق تب کشندهای است»
- ترجمه: «عشق، آغاز رنج است»
- مترادف فارسی: «بهگيتی عاشقی بیغم نباشد// خوشی و عاشقی باهم نباشد» فخرالدین اسعد گرگانی
- مترادف فارسی: «عشق برمن در عنا بگشود// عشق سر تا به سر عذاب و عناست» فرخی سیستانی
- Löwen fangen keine Mäuse.
- ترجمه: «دروغی، که تیر سقف را خم میکند»
- مترادف فارسی: «دروغی كه تير سقف را میشكند.»
- Lügen haben kurze Beine.
- ترجمه: «پای دروغ کوتاه است»
- مترادف فارسی: «دروغ از همان دور كه میآيد يك پايش میلنگد.»
- مترادف فارسی: «دروغگو تا در خانهاش.»
M
- Man kann sich selbst keine Bäume pflanzen.
- ترجمه: «کس نتواند نهالی از بهر خویش غرس کند.»
- مترادف فارسی: «ديگران نشاندند ما خورديم ما بهنشانيم ديگران خورند. » مرزبان نامه
- Man muss es nehmen wie es kommt.
- ترجمه: «به هر طریق که آید، باید پذیرفت.»
- مترادف فارسی: «هرچه پيش آيد خوش آيد.»
- Man muss sich mit Mondschein begnügen, wenn man keinen Sonnenschein hat.
- ترجمه: «باید به نور مهتاب کفایت کرد، هرگاه که از آفتاب محروم هستی.»
- مترادف فارسی: «چون عشق بود به دل، صواب است // مه در شب تيـره آفتاب است» امیرخسرو دهلوی
- Man soll die Bärenhaut nicht verkaufen‚ ehe der Bär gestochen ist.
- Man muss den Pelz nicht verteilen‚ ehe der Bär geschossen (erlegen) ist.
- ترجمه: «پوست خرسی را که هنوز شکار نکردهای، نفروش.»
- ترجمه: «خرسی که هنوز کشته نشده، نباید پوستش را تقسیم کرد.»
- مترادف فارسی: «خرس را شكار نكرده پوستش را نفروش.»
- Man muss den Vogel erst im Käfig (Käficht) haben‚ ehe man ihn singen lehrt.
- ترجمه: «پرنده را اول در قفس اسیرکن، سپس چهچه زدن را بدو بیاموز.»
- مترادف فارسی: «مرغی را كه در هواست نبايد بهسيخ كشيد.»
- Man muss den Wolf erst fangen‚ ehe man ihm das Fell abziehen kann.
- ترجمه: «گرگ را اول بگیر، بعد پوستش را بکن.»
- Man wird eher von einem Mistkarren überfahren als von einem Wagen.
- ترجمه: «تصادف با یک گاری کودکِش امکان بیشتری دارد تا با یک درشکه.»
- مترادف فارسی: «همه را برق میگيرد، ما را چراغ نفتی.»
- Mein Mutter Kuh Bruder, war ein Ochs.
- ترجمه: «انسانها و پرندگان در یک محل ماندگار نیستند.»
- مترادف فارسی: «انسان پرنده بی پر و بال است.»
- Mit gespaltener Zunge reden (oder mit zwei Zungen reden).
- ترجمه: «دو زبانه حرف میزند.»
- مترادف فارسی: «دودستماله میرقصد.»
- مترادف فارسی: «بهيك روی در دو محراب است.»
- مترادف فارسی: «دودوزه میبازد.»
- Morgenstunde hat Gold im Mund.
- ترجمه: «صیبحگاهان، زر در کام دارد.»
- مترادف فارسی: «سحرخيز باش تا كامروا باشي.»
- مترادف فارسی: «صبحخيزی دليل فيروزی است.» عبدالرحمن جامی
- Müßiggang hat Armut im Gefolge.
- Müßiggang ist aller Laster Anfang.
- ترجمه: «کاهلی، فقر به دنبال دارد.»
- ترجمه: «کاهلی، آعاز اعتیاد است.»
- مترادف فارسی: «تنآسانی و كاهلی منجر بهفقر و پريشانی گردد.»
N
- Neid, tut sich leid.
- Neid schlägt sich selbst.
- Neid ist dem Menschen, was Rost dem Eisen.
- ترجمه: «حسد خودآزار است.»
- ترجمه: «حسد به خود ضربه میزند.»
- ترجمه: «حسد برای انسان مانند زنگ برای آهن است.»
- مترادف فارسی: «توانم آنكه نیآزارم اندرون كسی// حسود را چهكنم كو زخود بهرنج در است» سعدی
- مترادف فارسی: «حسود هرگز نياسود.»
- Neue Kirchen und neue Wirtshäuser stehen selten leer.
- ترجمه: «میخانهها و کلیساهای نوبنیاد به ندرت خالی میمانند.»
- Neues preist man, Altes zerreißt man.
- ترجمه: «نو را ارج مینهند، کهنه را جر میدهند.»
- مترادف فارسی: «نو که آمد بهبازار، کهنه شود دلآزار.»
- Nichts sieht einem gescheiten Mann ähnlicher als ein Narr, der das Maul hält.
- ترجمه: «حتی یک «یوتا» هم نه.»
- مترادف فارسی: « يك واو نبايد كم و زياد شود.»
- Niemand ist ganz golden.
- Niemand ist ohne Fehl. (Tadel)
- ترجمه: «هیچکس از طلا ساخته نشدهاست.»
- ترجمه: «هیچکس بیعیب نیست.»
- مترادف فارسی: «گل بیعیب خداست.»
- مترادف فارسی: «در عیب نظر مکن که بیعیب خداست.»
- تمثیل: «هر گلی علت و عيبی دارد// گل بیعلت و بیعيب خداست» پروین اعتصامی
- Niemand kann zweien Herren dienen.
- ترجمه: «هیچکس نمیتواند به دو ارباب خدمت کند.»
- مترادف فارسی: « يك ارباب و ده نوكر شنيده بوديم، اما يك نوكر و ده ارباب نديده بوديم.»
- Noch in den Kinderschuhen stecken.
- ترجمه: «هنوز با کفشهای بچهگانه راه میرود.»
- مترادف فارسی: «هنوز دهنش بوی شیر میدهد.»
S
- Samt am Kragen, Hunger im Magen.
- ترجمه: «یقه از مخمل اما شکم خالی.»
- مترادف فارسی: « پز عالی جيب خالی.»
- Säet einer Gutes, so schneidet er nicht Böses.
- ترجمه: «دانه نیکی بکارید تا بدی درو نکنید.»
- مترادف فارسی: «تخم چون نيك بود، نيك پديد آرد بر.» فرخی سیستانی
- Scham ist das Armen Unglück.
- ترجمه: «حیا باعث بدبختی بینوایان است.»
- مترادف فارسی: «حیا مانع روزی است.»
- Schlafen bringt kein Brot ins Haus.
- ترجمه: «از خوابیدن نان به خانه نمیآید.»
- مترادف فارسی: «هركس خواب است حصهاش در آب است.»
- Schlaf und Tod sind Zwillingsbruder.
- ترجمه: «خواب و مرگ برادران دوقلو هستند.»
- مترادف فارسی: «خواب، برادر مرگ است.»
- Schlechte Nachrichten wandern schnell.
- Schlimme Nachrichten kommen rasch an (zufrüh).
- ترجمه: «خبر بد سریع پخش میشود.»
- ترجمه: «خبر بد با عجله میرسد.»
- مترادف فارسی: «خبر بد زود منتشر میشود.»
- مترادف فارسی: « خبر بد زود میرسد.»
- مترادف فارسی: «خبر بد تيزرو باشد.»
- Schuld tötet den Mann.
- Schulden und der Krebs sind unheilbare Übel.
- ترجمه: «قرض آدم را میکشد.»
- ترجمه: «قرض و سرطان دو مرض لاعلاج هستند.»
- مترادف فارسی: «قرض عمر آدم را كوتاه میكند.»
- Schuster‚ bleib bei deinen Leisten.
- ترجمه: «جناب کفاش، با چرم خودت مشغول باش.»
- مترادف فارسی: «بهقدر شغل خود بايد زدن لاف//كه زردوزی نداند بورياباف» نظامی
- Schwarze Kühe geben auch weiße Milch.
- ترجمه: «گاوهای سیاه هم شیر سفید تولید میکنند.»
- مترادف فارسی: «گاو سیاه هم شیرش سفید است.»
- Schweigendem Mund ist nicht zu helfen.
- ترجمه: «به دهانی که سکوت کند نمیتوان کمک کرد.»
- Schweigen ist das Beste.
- Schweigen ist der Deckel auf dem Hafen.
- Schweigen schadet selten.
- Schweigen und denken mag niemand kränken.
- ترجمه: «سکوت، بهترین است.»
- ترجمه: «سکوت سرپوش قابلمهاست.»
- ترجمه: «سکوت به ندرت زیانآور است.»
- ترجمه: «سکوت و تفکر کسی را مریض نکند.»
- مترادف فارسی: «خاموشی دويّم سلامت است.»
- مترادف فارسی: «سلامت در خموشی است.» قابوسنامه
- تمثیل: «مرد خاموش در امان خداست// آدمی از زبان خود بهبلا است» سعدی
- تمثیل: «خموشی پردهپوش راز باشد// نه مانند سخن غمّاز باشد» وحشی بافقی
- Schwiegermutter, Teufels Unterfutter.
- Schwiegermutter, Tigermutter.
- ترجمه: «مادرشوهر آستر لباس شیطان است.»
- ترجمه: «مادرشوهر، مادر ببر.»
- Sein Schäfchen ins Trockene bringen.
- ترجمه: «گوسفندان خود را به خشکی آوردن.»
- مترادف فارسی: «گلیم خود را از آب بیرون کشیدن.»
- Sich regen, bringt Segen.
- ترجمه: «حرکت کردن برکت آورد.»
- مترادف فارسی: «برکت در حرکت است.»
- Sich selbst kennen, ist die größte Kunst.
- ترجمه: «خودشناسی بزرگترین هنر است.»
- مترادف فارسی: «آنچه در علم بيش میبايد// دانش ذات خويش میبايد» اوحدی مراغهای
- Sie ist meine Kragenweite.
- ترجمه: «او اندازه تنم است.»
- مترادف فارسی: « قبائيست كه بر قامت من دوختهاند. (قبائيست بر قامت او دوخته)»
- Sitze meinetwegen krumm, aber sprich gerade.
- ترجمه: «اگر مایلی کج بنشین اما راست حرف بزن.»
- مترادف فارسی: «كج بنشين اما راست بگو.»
- Sorge, aber nicht zuviel, es geschieht doch, was Gott will.
- ترجمه: «زیاد غصه نخور، خواست خدا هرچه باشد همان میشود.»
- مترادف فارسی: «پس زانو منشین و غم بیهوده مخور// كه ز غمخوردن تو رزق نگردد كم و بيش» حافظ
- Sorge nicht für morgen.
- ترجمه: «غم فردا را نخور.»
- مترادف فارسی: «برو شادی كن ای يار دلافروز//غم فردا نشايد خورد امروز» سعدی
- Stolz auf der Gasse, kein Heller in der Tasche.
- ترجمه: «در کوچه و خیابان سرافراز، اما در جیب یکشاهی هم ندارد.»
- مترادف فارسی: «هرچه داره بهبر داره، بهخونه دست خر داره.»
- Stößigem Stier, wachsen kürzer Hörner.
- ترجمه: «گاو شاخزن شاخش کوتاه است.»
- مترادف فارسی: «خدا خر را شناخت، شاخش نداد.»
- Suche, so wirst du finden.
- ترجمه: «جستجو کن، خواهی یافت.»
- مترادف فارسی: «جوينده يابندهاست.»
W
- Was einen Anfang hat, muss auch ein Ende haben
- Was einen Anfang nimmt, dem ist auch ein Ende bestimmt
- ترجمه: «آنچه که آغازی دارد باید انجامی هم داشته باشد.»
- ترجمه: «هرچیزی که شروع شود، پایانی هم بر او معین شدهاست.»
- Wasser in den Rhein tragen
- Wasser ins Meer (See) tragen
- ترجمه: «آب به رودخانه راین بردن.»
- ترجمه: «آب به دریا بردن.»
- مترادف فارسی: «زیره به کرمان بردن.»
- مترادف فارسی: «فلفل به هندوستان بردن.»
- Wenn das Pferd zu alt ist, spannt man’s in den Karren
- ترجمه: «اسب که پیر شد او را به گاری میبندند.»
- Wer den Baum gepflanzt hat, genießt selten seine Frucht
- ترجمه: «آنکه نهالی غرس کند، به ندرت از ثمره او بهرمند گردد.»
- مترادف فارسی: «دیگران كاشتند ما خوردیم، ما میكاریم دیگران بخورند.»
- Wenn der Wolf altert, so reiten ihn die Krähen
- ترجمه: «اگر او را شبانگاه بدزدند، در روشنایی روز پس میدهند.»
- مترادف فارسی: «مال بد بيخ ريش صاحبش.»
- Wer will der Katze die Schelle umhängen
- ترجمه: «چهکسی میخواهد زنگوله را به گردن گربه بیندازد؟»
- مترادف فارسی: «زنگوله را كه به گردن گربه میاندازد؟»
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |