سید جمالالدین اسدآبادی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
==گفتاوردهای بدون منبع== |
==گفتاوردهای بدون منبع== |
||
* «هواخواه مرگ در راه سربلندی وطن یا با قهرمانی به شهادت میرسد یا زندگی شرافتمندانهای بدست میآورد.» |
* «هواخواه [[مرگ]] در راه سربلندی وطن یا با قهرمانی به شهادت میرسد یا زندگی شرافتمندانهای بدست میآورد.» |
||
* «سالها پیش، بیرون شهر استخر، پرستشگاهی بزرگ بود که مسافران به هنگام شب از ترس تاریکی به درون آن پناه میبردند؛ ولی هرکس به درون آن میرفت، به طرز مرموزی میمرد. کم کم همه مسافران از این پرستشگاه ترسیدند و هیچ کس پروای آن را نداشت که شب را در آن جا بگذراند. تا سر انجام مردی که از زندگی بیزار و خسته شده بود ولی ارادهای نیرومند داشت به درون پرستشگاه رفت. صداهایی سهمگین و هراس انگیز از هر گوشه بر خاست که او را به مرگ تهدید میکرد. ولی مرد نترسید و فریاد زد: ((پیش آیید که از زندگی خسته شده ام!))با همین فریاد، یک باره صدای انفجاری بزرگ برخاست و طلسم پرستشگاه شکسته شد و از شکافهای دیوارهایش گنجینههای پنهان معبد پیش پای مرد فرو ریخت. بدین سان، آشکار شد که آن چه مسافران را میکشت، ترس از خطری موهوم بود. بریتانیای کبیر، چنین پرستشگاه بزرگی است که گمراهان چون از تاریکی سیاسی بترسند به درون آن پناه میبرند و آن گاه اوهام هراس انگیز ایشان را از پای در میآورد. میترسم روزی مردی که از زندگی نومید شده ولی همتی استوار دارد به درون این پرستشگاه برود و یکباره در آن فریاد نومیدی برآورد.سپس دیوارها بشکافد و طلسم اعظم بشکند.» |
* «سالها پیش، بیرون شهر استخر، پرستشگاهی بزرگ بود که مسافران به هنگام شب از ترس تاریکی به درون آن پناه میبردند؛ ولی هرکس به درون آن میرفت، به طرز مرموزی میمرد. کم کم همه مسافران از این پرستشگاه ترسیدند و هیچ کس پروای آن را نداشت که شب را در آن جا بگذراند. تا سر انجام مردی که از زندگی بیزار و خسته شده بود ولی ارادهای نیرومند داشت به درون پرستشگاه رفت. صداهایی سهمگین و هراس انگیز از هر گوشه بر خاست که او را به مرگ تهدید میکرد. ولی مرد نترسید و فریاد زد: ((پیش آیید که از زندگی خسته شده ام!))با همین فریاد، یک باره صدای انفجاری بزرگ برخاست و طلسم پرستشگاه شکسته شد و از شکافهای دیوارهایش گنجینههای پنهان معبد پیش پای مرد فرو ریخت. بدین سان، آشکار شد که آن چه مسافران را میکشت، ترس از خطری موهوم بود. بریتانیای کبیر، چنین پرستشگاه بزرگی است که گمراهان چون از تاریکی سیاسی بترسند به درون آن پناه میبرند و آن گاه اوهام هراس انگیز ایشان را از پای در میآورد. میترسم روزی مردی که از زندگی نومید شده ولی همتی استوار دارد به درون این پرستشگاه برود و یکباره در آن فریاد نومیدی برآورد.سپس دیوارها بشکافد و طلسم اعظم بشکند.» |
نسخهٔ ۴ اوت ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۱۰
سید جمال الدین اسدآبادی (۱۸۳۸ تا ۱۸۹۷ میلادی) اندیشمند سیاسی و مبلغ اندیشه اتحاد اسلام بود. سید جمالالدین اسدآبادی، در ۱۲۵۴ قمری (۱۸۳۸ میلادی) در اسدآباد ایران متولد شد.
گفتاوردهای بدون منبع
- «هواخواه مرگ در راه سربلندی وطن یا با قهرمانی به شهادت میرسد یا زندگی شرافتمندانهای بدست میآورد.»
- «سالها پیش، بیرون شهر استخر، پرستشگاهی بزرگ بود که مسافران به هنگام شب از ترس تاریکی به درون آن پناه میبردند؛ ولی هرکس به درون آن میرفت، به طرز مرموزی میمرد. کم کم همه مسافران از این پرستشگاه ترسیدند و هیچ کس پروای آن را نداشت که شب را در آن جا بگذراند. تا سر انجام مردی که از زندگی بیزار و خسته شده بود ولی ارادهای نیرومند داشت به درون پرستشگاه رفت. صداهایی سهمگین و هراس انگیز از هر گوشه بر خاست که او را به مرگ تهدید میکرد. ولی مرد نترسید و فریاد زد: ((پیش آیید که از زندگی خسته شده ام!))با همین فریاد، یک باره صدای انفجاری بزرگ برخاست و طلسم پرستشگاه شکسته شد و از شکافهای دیوارهایش گنجینههای پنهان معبد پیش پای مرد فرو ریخت. بدین سان، آشکار شد که آن چه مسافران را میکشت، ترس از خطری موهوم بود. بریتانیای کبیر، چنین پرستشگاه بزرگی است که گمراهان چون از تاریکی سیاسی بترسند به درون آن پناه میبرند و آن گاه اوهام هراس انگیز ایشان را از پای در میآورد. میترسم روزی مردی که از زندگی نومید شده ولی همتی استوار دارد به درون این پرستشگاه برود و یکباره در آن فریاد نومیدی برآورد.سپس دیوارها بشکافد و طلسم اعظم بشکند.»