سید جمال‌الدین اسدآبادی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
سید جمال الدین اسدآبادی (۱۸۳۸ تا ۱۸۹۷ میلادی) اندیشمند سیاسی و مبلغ اندیشه اتحاد اسلام بود. سید جمال‌الدین اسدآبادی، در ۱۲۵۴ قمری (۱۸۳۸ میلادی) در اسدآباد ایران متولد شد.
'''[[W:سید جمال الدین اسدآبادی|سید جمال الدین اسدآبادی]]''' (۱۸۳۸ تا ۱۸۹۷ میلادی) اندیشمند سیاسی و مبلغ اندیشه اتحاد اسلام بود. سید جمال‌الدین اسدآبادی، در ۱۲۵۴ قمری (۱۸۳۸ میلادی) در اسدآباد ایران متولد شد.


==گفتاوردهای بدون منبع==
==گفتاوردهای بدون منبع==
* هواخواه مرگ در راه سربلندی وطن یا با قهرمانی به شهادت می‌رسد یا زندگی شرافتمندانه‌ای بدست می‌آورد.
* «هواخواه مرگ در راه سربلندی وطن یا با قهرمانی به شهادت می‌رسد یا زندگی شرافتمندانه‌ای بدست می‌آورد.»

==گفتاوردهای با منبع==
* سال ها پيش، بيرون شهر استخر، پرستشگاهي بزرگ بود كه مسافران به هنگام شب از ترس تاريكي به درون آن پناه مي بردند؛ ولي هركس به درون آن مي رفت، به طرز مرموزي مي مرد. كم كم همه مسافران از اين پرستشگاه ترسيدند و هيچ كس پرواي آن را نداشت كه شب را در آن جا بگذراند. تا سر انجام مردي كه از زندگي بيزار و خسته شده بود ولي اراده اي نيرومند داشت به درون پرستشگاه رفت. صداهايي سهمگين و هراس انگيز از هر گوشه بر خاست كه او را به مرگ تهديد مي كرد. ولي مرد نترسيد و فرياد زد: ((پيش آييد كه از زندگي خسته شده ام!))با همين فرياد، يك باره صداي انفجاري بزرگ برخاست و طلسم پرستشگاه شكسته شد و از شكاف هاي ديوارهايش گنجينه هاي پنهان معبد پيش پاي مرد فرو ريخت. بدين سان، آشكار شد كه آن چه مسافران را مي كشت، ترس از خطري موهوم بود.
بريتانياي كبير، چنين پرستشگاه بزرگي است كه گمراهان چون از تاريكي سياسي بترسند به درون آن پناه مي برند و آن گاه اوهام هراس انگيز ايشان را از پاي در مي آورد. مي ترسم روزي مردي كه از زندگي نوميد شده ولي همتي استوار دارد به درون اين پرستشگاه برود و يكباره در آن فرياد نوميدي برآورد.سپس ديوار ها بشكافد و طلسم اعظم بشكند.





* «سال‌ها پیش، بیرون شهر استخر، پرستشگاهی بزرگ بود که مسافران به هنگام شب از ترس تاریکی به درون آن پناه می‌بردند؛ ولی هرکس به درون آن می‌رفت، به طرز مرموزی می‌مرد. کم کم همه مسافران از این پرستشگاه ترسیدند و هیچ کس پروای آن را نداشت که شب را در آن جا بگذراند. تا سر انجام مردی که از زندگی بیزار و خسته شده بود ولی اراده‌ای نیرومند داشت به درون پرستشگاه رفت. صداهایی سهمگین و هراس انگیز از هر گوشه بر خاست که او را به مرگ تهدید می‌کرد. ولی مرد نترسید و فریاد زد: ((پیش آیید که از زندگی خسته شده ام!))با همین فریاد، یک باره صدای انفجاری بزرگ برخاست و طلسم پرستشگاه شکسته شد و از شکاف‌های دیوارهایش گنجینه‌های پنهان معبد پیش پای مرد فرو ریخت. بدین سان، آشکار شد که آن چه مسافران را می‌کشت، ترس از خطری موهوم بود. بریتانیای کبیر، چنین پرستشگاه بزرگی است که گمراهان چون از تاریکی سیاسی بترسند به درون آن پناه می‌برند و آن گاه اوهام هراس انگیز ایشان را از پای در می‌آورد. می‌ترسم روزی مردی که از زندگی نومید شده ولی همتی استوار دارد به درون این پرستشگاه برود و یکباره در آن فریاد نومیدی برآورد.سپس دیوار‌ها بشکافد و طلسم اعظم بشکند.»


==پیوند به بیرون==
{{ویکیپدیا}}
{{ویکیپدیا}}


[[رده:سیاستمداران|اسدآبادی، سید جمال‌الدین]]
[[en:Jamal a-din asadabadi]]
[[en:Jamal a-din asadabadi]]

نسخهٔ ‏۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۲۴

سید جمال الدین اسدآبادی (۱۸۳۸ تا ۱۸۹۷ میلادی) اندیشمند سیاسی و مبلغ اندیشه اتحاد اسلام بود. سید جمال‌الدین اسدآبادی، در ۱۲۵۴ قمری (۱۸۳۸ میلادی) در اسدآباد ایران متولد شد.

گفتاوردهای بدون منبع

  • «هواخواه مرگ در راه سربلندی وطن یا با قهرمانی به شهادت می‌رسد یا زندگی شرافتمندانه‌ای بدست می‌آورد.»
  • «سال‌ها پیش، بیرون شهر استخر، پرستشگاهی بزرگ بود که مسافران به هنگام شب از ترس تاریکی به درون آن پناه می‌بردند؛ ولی هرکس به درون آن می‌رفت، به طرز مرموزی می‌مرد. کم کم همه مسافران از این پرستشگاه ترسیدند و هیچ کس پروای آن را نداشت که شب را در آن جا بگذراند. تا سر انجام مردی که از زندگی بیزار و خسته شده بود ولی اراده‌ای نیرومند داشت به درون پرستشگاه رفت. صداهایی سهمگین و هراس انگیز از هر گوشه بر خاست که او را به مرگ تهدید می‌کرد. ولی مرد نترسید و فریاد زد: ((پیش آیید که از زندگی خسته شده ام!))با همین فریاد، یک باره صدای انفجاری بزرگ برخاست و طلسم پرستشگاه شکسته شد و از شکاف‌های دیوارهایش گنجینه‌های پنهان معبد پیش پای مرد فرو ریخت. بدین سان، آشکار شد که آن چه مسافران را می‌کشت، ترس از خطری موهوم بود. بریتانیای کبیر، چنین پرستشگاه بزرگی است که گمراهان چون از تاریکی سیاسی بترسند به درون آن پناه می‌برند و آن گاه اوهام هراس انگیز ایشان را از پای در می‌آورد. می‌ترسم روزی مردی که از زندگی نومید شده ولی همتی استوار دارد به درون این پرستشگاه برود و یکباره در آن فریاد نومیدی برآورد.سپس دیوار‌ها بشکافد و طلسم اعظم بشکند.»

پیوند به بیرون

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ