محمدرضا شفیعی کدکنی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
+ |
Amouzandeh (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''[[W:محمدرضا شفیعی کدکنی|محمدرضا شفیعی کدکنی]]''' نویسنده و شاعر ایرانی. |
'''[[W:محمدرضا شفیعی کدکنی|محمدرضا شفیعی کدکنی]]''' نویسنده و شاعر ایرانی. زادروز: ([[W:۱۳۱۸ (خورشیدی)|۱۳۱۸ خورشیدی]]). |
||
*چامه زیر از چامههای '''محمدرضا شفیعی کدکنی''' به ترتیبی که [[حبیب]] میخواند: |
|||
== دارای منبع == |
|||
**نفسم گرفت از این شهر |
|||
{{شعر}} |
|||
{{ب|نفسم گرفت از این شهر در این حصار بشکن|در این حصار جادویی روزگار بشکن}} |
|||
{{ب|چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون|به جنون صلابت صخره کوهسار بشکن}} |
|||
{{ب|تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه|لب زخم دیده بگشا، صف انتظار بشکن}} |
|||
{{ب|ز برون کسی نیاید، جویباری تو این جا|تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن}} |
|||
{{ب|شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه|تو به آذرخشی این سایه دیوسار بشکن}} |
|||
{{ب|سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی|تو خود آفتاب خود باش ، طلسم کار بشکن}} |
|||
{{ب|به سرای تا که هستی که سرودنست بودن|به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن}} |
|||
{{پایان شعر}} |
|||
* «اصولأ [[هنر]] نمایش در ایران- در قیاس با یونان و ملل اروپا- بسیار ابتدایی و اندکمایه است. [[شعر]] نمایشی نیز همین حالت را دارد. جای هرگونه تجربهای در این راه، همچنان خالی است.» |
|||
** ''انواع ادبی و شعر فارسی'' |
|||
* «بهترین ناقد روزگار ما کسی است که بتواند آرای منتقدان اروپایی را بهدرستی با آثار ادبی فارسی تطبیق دهد و آنها که دستاندر کار مطالعه آثار معاصرانند نیک میدانند که هنوز از نعمت چنین منقدی برخوردار نشدهایم.» |
|||
* «به کجا چنین شتابان؟» |
|||
** ''گفتگو با دانشجویان دانشسرای عالی تهران/ ۱۳۵۰'' |
|||
* «[[شعر]] فارسی بهعنوان یکی از برجستهترین و گستردهترین آثار فرهنگ بشری، همواره مورد ستایش آشنایان این وادی بوده است.» |
|||
گوَن از نسیم پرسید |
|||
** ''روانشناسی اجتماعی شعر فارسی'' |
|||
* «[[محمدتقی بهار|ملکالشعراء بهار]]، توفیق آنرا یافت که حال و هوای خاص انسان دورهٔ جدید [[تاریخ]] ِ بعد از [[انقلاب]] ِ صنعتی و تحولات جهانی را- که اندیشه ملی و فکر دمکراسی جوهر آن است- در قالب قصیده پارسی شکل دهد و از عهده این مهم به کمال برآید. و [[نیما یوشیج]] توانست ساخت و صورتی نو به [[شعر]] فارسی عرضه دارد. این دو تن در دو عالم متفاوت، برجستهترین [[شعر|شاعران]] نسل خویشاند.» |
|||
«دل من گرفته زین جا، |
|||
** ''جایگاه [[سنایی]] در تاریخ شعر فارسی'' |
|||
== بدون منبع == |
|||
هوس سفر نداری |
|||
* «به کجا چنین شتابان؟ گوَن از نسیم پرسید// دل من گرفته زین جا، هوس سفر نداری، ز غبار این بیابان؟// همه [[آرزو|آرزویم]] اما، چه کنم که بسته پایم» |
|||
ز غبار این بیابان؟» |
|||
* «نفسم گرفت از این شهر در این حصار بشکن// در این حصار جادویی روزگار بشکن// چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون// به جنون صلابت صخره کوهسار بشکن// شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه// تو به آذرخشی این سایه دیوسار بشکن// سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی// تو خود آفتاب خود باش ، طلسم کار بشکن» |
|||
«همه آرزویم اما |
|||
چه کنم که بسته پایم» |
|||
== پیوند به بیرون == |
== پیوند به بیرون == |
||
خط ۳۳: | خط ۲۶: | ||
{{ناتمام}} |
{{ناتمام}} |
||
[[رده:شاعران|شفیعی کدکنی، محمدرضا]] |
[[رده:شاعران|شفیعی کدکنی، محمدرضا]] |
نسخهٔ ۱۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۴۶
محمدرضا شفیعی کدکنی نویسنده و شاعر ایرانی. زادروز: (۱۳۱۸ خورشیدی).
دارای منبع
- «اصولأ هنر نمایش در ایران- در قیاس با یونان و ملل اروپا- بسیار ابتدایی و اندکمایه است. شعر نمایشی نیز همین حالت را دارد. جای هرگونه تجربهای در این راه، همچنان خالی است.»
- انواع ادبی و شعر فارسی
- «بهترین ناقد روزگار ما کسی است که بتواند آرای منتقدان اروپایی را بهدرستی با آثار ادبی فارسی تطبیق دهد و آنها که دستاندر کار مطالعه آثار معاصرانند نیک میدانند که هنوز از نعمت چنین منقدی برخوردار نشدهایم.»
- گفتگو با دانشجویان دانشسرای عالی تهران/ ۱۳۵۰
- «شعر فارسی بهعنوان یکی از برجستهترین و گستردهترین آثار فرهنگ بشری، همواره مورد ستایش آشنایان این وادی بوده است.»
- روانشناسی اجتماعی شعر فارسی
- «ملکالشعراء بهار، توفیق آنرا یافت که حال و هوای خاص انسان دورهٔ جدید تاریخ ِ بعد از انقلاب ِ صنعتی و تحولات جهانی را- که اندیشه ملی و فکر دمکراسی جوهر آن است- در قالب قصیده پارسی شکل دهد و از عهده این مهم به کمال برآید. و نیما یوشیج توانست ساخت و صورتی نو به شعر فارسی عرضه دارد. این دو تن در دو عالم متفاوت، برجستهترین شاعران نسل خویشاند.»
- جایگاه سنایی در تاریخ شعر فارسی
بدون منبع
- «به کجا چنین شتابان؟ گوَن از نسیم پرسید// دل من گرفته زین جا، هوس سفر نداری، ز غبار این بیابان؟// همه آرزویم اما، چه کنم که بسته پایم»
- «نفسم گرفت از این شهر در این حصار بشکن// در این حصار جادویی روزگار بشکن// چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون// به جنون صلابت صخره کوهسار بشکن// شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه// تو به آذرخشی این سایه دیوسار بشکن// سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی// تو خود آفتاب خود باش ، طلسم کار بشکن»
پیوند به بیرون
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |