حافظ: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
←دیوان غزلیات: ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست |
←دیوان غزلیات: عاشق که شد یار به حالش نظر نکرد...ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
== دیوان غزلیات == |
== دیوان غزلیات == |
||
* «عاشق که شد |
* «عاشق که شد یار به حالش نظر نکرد...ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست» |
||
* «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است// با [[دوستی|دوستان]] مروت، با دشمنان مدارا» |
* «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است// با [[دوستی|دوستان]] مروت، با دشمنان مدارا» |
||
* «از صدای سخن [[عشق]] نديدم خوشتر // [[یادبود|يادگاری]] كه در اين گنبـد دوار بماند» |
* «از صدای سخن [[عشق]] نديدم خوشتر // [[یادبود|يادگاری]] كه در اين گنبـد دوار بماند» |
نسخهٔ ۲۷ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۴۶
خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی، به تأیید اکثر محققین و کارشناسان شعر و ادب، بزرگترین شاعر غزلسرای ایرانی است. زادگاه و آرامگاه وی در شیراز است، (۷۱۶ - ۷۹۲ هجری قمری) برابر با (۲۶/۱۳۲۵ - ۹۰/۱۳۸۹ میلادی)
دارای منبع
دیوان غزلیات
- «عاشق که شد یار به حالش نظر نکرد...ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست»
- «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است// با دوستان مروت، با دشمنان مدارا»
- «از صدای سخن عشق نديدم خوشتر // يادگاری كه در اين گنبـد دوار بماند»
- «بر در ميخانه رفتن كار يكرنگان بود// خودفروشان را بهكوی میفروشان راه نيست»
- «بشوی اوراق اگر هـمدرس مايی// كه علم عشق در دفتر نباشد»
- «به بانگ مطرب و ساقی اگر ننوشی می// علاج كی كنمت "آخرالدواء الكی"»
- «به خُلق و لطف توان کرد صید اهل نظر// به بند و دام نگیرند مرغ دانا را»
- «به كوی عشق منه بیدليل راه، قدم// كه من بهخويش نمودم صد اهتمام نشد»
- «به میپرستی از آن نقش خود بر آب زدم// که تا خراب کنم نقش خودپرستیدن»
- «بی پير مرو تو در خرابات// هرچند سكندر زمانی»
- «بیخار گل نباشد و بینیش، نوش هم// تدبیر چیست؟ وضع جهان اینچنین فتاد»
- «پيوند عمر بسته بهموئی است هوش دار// غمخوار خويش باش غم روزگار چيست؟»
- «حافظ! از باد خزان در چمن دهر مرنج// فکر معقول بفرما، گل بیخار کجاست؟»
- «حسنت بهاتفاق ملاحت جهان گرفت// آری بهاتفاق، جهان میتوان گرفت»
- «در اين زمانه رفيقی كه خالی از خلل است// صراحی می ناب و سفينه غزل است»
- «در بيابان گر به شوق كعبه خواهی زد قدم// سرزنشها گر كند خار مغيلان غممخور»
- «در كوی ما شكستهدلی میخرند و بس// بازار خودفروشی از آنسوی ديگر است»
- «دریغ و درد كه تا اين زمان ندانستم// كه كيميای سعادت رفيق بود، رفيق»
- «دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند//گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند»
- «زين سرزنش كه كرد تو را دوست حافظا// بيش از گليم خويش مگر پا كشيدهای؟»
- «سالها دل طلب جام جم از ما میكرد// آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا میكرد»
- «سخن بهنزد سخندان ادا مكن حافظ// كه تحفه، كس دُر و گوهر بهبحر و كان نبرد»
- «شراب لعل مینوشم من از جام زمردگون// که زاهد افعی وقت است، میسازم به وی کورش»
- «فريب جهان قصهٔ روشن است// سحر تا چه زايد شب آبستن است»
- «فلك به مردم نادان دهد زمام امور// تو اهل دانش و فضلی همين گناهت بس»
- «قصر فردوس به پاداش عمل میبخشند// ما که رندیم و گدا دیر مغان مارا بس»
- «قطع اين مرحله بیهمرهی خضر مكن// ظلمات است بترس از خطر گمراهی»
- «كه بيند خير از آن خرمن كه ننگ از خوشهچين دارد// بلاگردان جان و تن دعای مستمندان است»
- «محتسب خم شكست و من سر او// سن بالسن و الجروح قصاص»
- «مرا به كشتی باده درافكن ای ساقی// كه گفتهاند نكوئی كن و در آب انداز»
- «مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد// که نهادست به هر مجلس وعظی دامی»
- «نه عمر نوح بماند نه ملك اسكندر// نزاع بر سر دنيای دون مكن درويش»
- «نيكنامی خـواهی ایدل، بابدان صحبت مدار// خودپسندی جان من برهان نادانی بود»
- «هرآنكسی كه در اين حلقه نيست زنده به عشق// بر او نمرده، بهفتوای من نماز كنيد»
- «هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق// ثبت است بر جريده عالم دوام مـا»
- «يارب مباد آنكه گدا معتبر شود// گر معتبر شود زخدا بیخبر شود»
- «يارب اين نودولتان را بر خر خودشان نشان// كاين همه ناز از غلام و اسب و استر میكنند»
درباره حافظ
- «آنکه پشمینه پوشید دیری// نغمهها زد همه جاودانه// عاشق زندگانی خود بود// بیخبر در لباس فسانه// خویشتن را فریبی همیداد- حافظ این چه کید و دروغی است// کز زبان می و جام و ساقیست// نالی ار تا ابد باورم نیست// که بر آن عشقبازی که باقیست// من بر آن عاشقم که رونده است»
- «ای حافظ، خود را با تو مقایسهکردن عجیب جنونی است! تو دریایی و در قبال تو ما قطراتی بیش نیستیم.»
- یوهان ولفگانگ گوته، دیوان شعر غربی شرقی
- «به عقیده اینجانب که گمان میکنم مطابق عقیده اکثریت عظیمه فضلای ایرانی و همچنین فضلای غیرایرانی... باشد مابین شعرای درجه اول زبان فارسی... بدون هیچ استثناء آنکسی که اشعار او مستجمع جمیع محاسن لفظی و معنی شعر و جمیع مزایای صورتی وحقیقی کلام بلیغ و خود او افصح فصحای اولین و آخرین و املح شعرای متقدمین ومتأخرین است... بدون هیچ تأمل و تردید خواجه شمسالدین محمد شیرازی است... وجود او نه فقط باعث افتخار ایرانیان بلکه مایه مباهات نوع بشر است!»
- علامه محمد قزوینی/ ۱۳۲۱ خورشیدی، مقدمه کتاب "بحث در آثار و افکار و احوال حافظ"
- «خواجه حافظ عمری شاهد و ناظر تبدلات و تحولات سیاسی و اجتماعی گوناگون بوده و ملاحظه کرده که هرروز یکدسته مردم ستمگر و بیقابلیت جانشین یکدسته مردم دیگر شبیه به خود میشوند و یک بدبختی تازه پیشآورده، همشهریان او را دچار فقر و بینوایی و بدبختی ساختهاند.»
- دکتر قاسم غنی/ بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، چاپ تهران - ۱۳۶۱ خورشیدی
- «نشد به طرز غزل همعنان ما حافظ// اگرچه در صف رندان ابولفوارس شد»
پیوند بهبیرون
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |