شراب: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Amouzandeh (بحث | مشارکتها) جز ←گفتاورد |
Amouzandeh (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
== شراب در شعر شاعران == |
== شراب در شعر شاعران == |
||
* «اگر دل خوش بود می خوشگواراست// شراب تلخ در غم زهر [[مار]] است» |
|||
** ''[[وحشی بافقی]]'' |
|||
* «[[اسب|اسبی]] که صفیرش نزنی مینخورد آب// نه مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است» |
* «[[اسب|اسبی]] که صفیرش نزنی مینخورد آب// نه مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است» |
نسخهٔ ۶ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۴۶
شراب، می و باده هم گویند.
گفتاورد
- «اگر شراب ندانی خورد زهر است و اگر بدانی خوردن، پادزهر.»
- «این اکسیژن است که شراب میاندازد.»
- «به درستیکه شراب فریبنده است و مرد مغرور آرامی نمیپذیرد که شهوت خود را مثل عالم اموات میافزاید و خودش مثل مرگ سیر نمیشود.»
- انجیل عهد عتیق، حبقوق نبی - ۲، ۵
- «جادوگر بزرگتر از شاه نیز وجود دارد که نفوذ او کمتر از پادشاه نیست. این جادوگر خود را پاپ مینامد. او به شاه تلقین کرده است که «سه» برابر با «یک» است، نانی را که میخورند «نان» نیست و شرابی را که مینوشند «شراب» نیست، و هزار مزخرف دیگر شبیه به این.»
- «خدا فقط آب را آفرید، انسان شراب را.»
- «شراب در میان نوشابهها مفیدترین، درمیان داروها خوشمزهترین و در میان اغذیه مطبوعترین است.»
- «طعام و شراب تنها مخورید که این شیوهٔ کار قاضیان و جهودان باشد.»
- «نوش بادت آن شراب و بوسه و آواز رود//زیر رانت رخش رستم، مست از شعر و سرود// ابله است آن کس که او را این سه نیست!// گفت آن رُهبان «مارتن» نام، هنگام ورود»
- «همانگونه که هر شراب کهنهای تبدیل به سرکه نگردد، هر مردِ سالخوردهای نیز ترشروی نشود.»
- «همیشه از شراب چنان برخیز كه هنوز دو سه قدح شراب را جای بود و پرهیز کن از لقمه سیری و قدح مستی که سیری و مستی نه همه در طعام و شراب بود كه سیری در لقمه باز پسین بود و مستی در قدح باز پسین.»
- «یک بطری شراب یار خوشی است.»
ضربالمثل
- «باده از دست دلارام چه شیرین و چه تلخ.»
- «پول حرام یا صرف شراب شور میشود يا شاهد کور.»
- «شرابزده را شراب دوا است.»
- «شراب مفت را قاضی هم میخوره.»
شراب در شعر شاعران
- «اگر دل خوش بود می خوشگواراست// شراب تلخ در غم زهر مار است»
- «اسبی که صفیرش نزنی مینخورد آب// نه مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است»
- «آنچه عقلت می برد شر است و آب»
- «باده بر مُرده صدساله روان میبخشد// مگذارید ز دستش که عجب اکسیری است»
- «باده کمخور، خرد به باد مده»
- «بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود// خودفروشان را به کوی میفروشان راه نیست»
- «به بانگ مطرب و ساقی اگر ننوشی می// علاج كی كنمت "آخرالدواء الكی"»
- «به فریادم رس ای پیر خرابات// به یک جرعه جوانم کن که پیرم»
- «به راحت نفسی رنج پایدار مجوی// شب شراب نیرزد به بامداد خراب»
- «به شیراز ار نصیب ما نشد از آن می خُلر// مباد آسیبی از دوران نجفآباد و جلفا را»
- «به میپرستی از آن نقش خود بر آب زدم// که تا خراب کنم نقش خودپرستیدن»
- «بیار باده و بازم رهان ز رنجوری// كه هم به باده توان کرد دفع مخموری»
- «بیشرابی آتش اندر ما زده است// کیست کو آبی به این آتش زند»
- «تا می ناب ننوشی نبود راحت جان// تا نبافند بریشم، خز و دیبا نشود»
- «تا کی غـم آن خورم که دارم یا نه// وین عمر به خوشدلی گزارم یا نه// پر کن قدح باده که معلومم نیست// کاین دم که فرو برم برآرم یا نه»
- «ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود// تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار»
- «چو پیری در آید ز ناگه به مرد// جوانش کند باده سال خورد»
- «چون ابر به نوروز رخ لاله بشست// برخیز و به جام باده کن عزم درست// کهاین سبزه که امروز تماشاگه ماست// فردا همه از خاک تو برخواهد خاست»
- «چه خوری کز خوردن آن چیز تو را// نی چو سرو آید اندر نظر و سرو چو نی// گر کنی بخشش گویند که می کرد نه او// ورکنی عربده، گویند که او کرد نه می»
- «چیست حاصل سوی شراب شدن// اولش شر و آخر آب شدن// در دل از سور او سروری نه// هرچه او داد جز غروری نه»
- «خرد را می ببندد، چشم را خواب// گنه را عذر شوید، جامه را آب»
- «دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند//گِل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند»
- «ساقی ار باده به اندازه خورد نوشش باد// ورنه اندیشه این کار فراموشش باد»
- «ساقی سیمساق من گر همه دُرد میدهد// کیست که تن چو جام می جمله دهن نمیکند»
- «سختم عجب آید که چگونه بردش خواب// آن را که به کاخاندر یک شیشه شراب است»
- «شراب راه خرد بر بندد.»
- «طبع می گر بود نشاطانگیز// چه عجب، زنگی است مادر او»
- «قلزم توحید ندارد کنار//باده تحقیق ندارد خمار»
- «کفاره شرابخوریهای بیحساب// هشیار در میانه مستان نشستن است»
- «مرا به کشتی باده درافکن ای ساقی// که گفتهاند نکویی کن و در آب انداز»
- «وصل نخواهم که هجر قاعده اوست// خوردن می به زحمت خمار نیرزد»
- «هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد// در باغ بهاری تهی از زاغ و زغن شد// از ابر کرم خطهٔ ری رشک ختن شد// دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد»
پیوند به بیرون
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |