محمدرضا شفیعی کدکنی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ربات:برداشتن الگوی میانبر |
+ |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
**نفسم گرفت از این شهر |
**نفسم گرفت از این شهر |
||
{{شعر}} |
{{شعر}} |
||
{{ب|نفسم گرفت از این |
{{ب|نفسم گرفت از این شهر در این حصار بشکن|در این حصار جادویی روزگار بشکن}} |
||
{{ب|چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون|به جنون صلابت صخره کوهسار بشکن}} |
{{ب|چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون|به جنون صلابت صخره کوهسار بشکن}} |
||
{{ب|تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه|لب زخم دیده بگشا، صف انتظار بشکن}} |
{{ب|تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه|لب زخم دیده بگشا، صف انتظار بشکن}} |
||
{{ب| |
{{ب|ز برون کسی نیاید، جویباری تو این جا|تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن}} |
||
{{ب|شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه|تو به آذرخشی این سایه دیوسار بشکن}} |
{{ب|شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه|تو به آذرخشی این سایه دیوسار بشکن}} |
||
{{ب|سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی|تو خود آفتاب خود باش ، طلسم کار بشکن}} |
{{ب|سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی|تو خود آفتاب خود باش ، طلسم کار بشکن}} |
||
{{ب|به سرای تا که هستی که سرودنست بودن|به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن}} |
{{ب|به سرای تا که هستی که سرودنست بودن|به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن}} |
||
{{پایان شعر}} |
{{پایان شعر}} |
||
* «به کجا چنین شتابان؟» |
|||
گوَن از نسیم پرسید |
|||
«دل من گرفته زین جا، |
|||
هوس سفر نداری |
|||
ز غبار این بیابان؟» |
|||
«همه آرزویم اما |
|||
چه کنم که بسته پایم» |
|||
== پیوند به بیرون == |
== پیوند به بیرون == |
نسخهٔ ۶ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۴۵
محمدرضا شفیعی کدکنی نویسنده و شاعر ایرانی.
- چامه زیر از چامههای محمدرضا شفیعی کدکنی به ترتیبی که حبیب میخواند:
- نفسم گرفت از این شهر
نفسم گرفت از این شهر در این حصار بشکن | در این حصار جادویی روزگار بشکن | |
چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون | به جنون صلابت صخره کوهسار بشکن | |
تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه | لب زخم دیده بگشا، صف انتظار بشکن | |
ز برون کسی نیاید، جویباری تو این جا | تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن | |
شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه | تو به آذرخشی این سایه دیوسار بشکن | |
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی | تو خود آفتاب خود باش ، طلسم کار بشکن | |
به سرای تا که هستی که سرودنست بودن | به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن |
- «به کجا چنین شتابان؟»
گوَن از نسیم پرسید
«دل من گرفته زین جا،
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟»
«همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم»
پیوند به بیرون
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |