منیرو روانیپور: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''[[W:منیرو روانیپور|منیرو روانیپور]]''' |
'''[[W:منیرو روانیپور|منیرو روانیپور]]''' (زاده ۲ مرداد ۱۳۳۳، بوشهر) نویسنده ایرانی است. |
||
==دارای منبع== |
==دارای منبع== |
نسخهٔ ۱۳ ژانویهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۱۴
منیرو روانیپور (زاده ۲ مرداد ۱۳۳۳، بوشهر) نویسنده ایرانی است.
دارای منبع
- «...بغضی در گلوی مهجمال شکست. مرد دریایی میگریست. تمام جهان بیحضور زمین و آدمی برایش غربتکدهای بیش نبود. نه، نمیخواست به دریا برود. نمیخواست با ساکنان دریا مانوس شود و میدانست که حتی اگر کشته شود، تن آبیش را خاک به امانت نمیگیرد. تقدیر او که آبی-آدم بود، که مادری از اهل دریا داشت و پدری اهل غرق، جور دیگری رقم خورده بود. مهجمال میگریست. دستهایش را به جانب دریا بلند کرده بود و مادر آبیاش را صدا میزد: ...»
- «تنها عشق میتواند آدمی را از خانه و کاشانهاش آواره کند و تنها خاطرهٔ مرد ماهیگیری رعنا میتواند آبی دریایی کوچکی را از دریا جدا کند، تا آنجا که روی زمین سنگلاخی خشک بسرد و درد و رنج زمین را نادیده بگیرد.»
- «فروختم. بیست هزار تومان. فورا به خیابان شاهآباد رفتم، خیابانی که دارند نامش را عوض میکنند و میگذارند جمهوری، رفتم و کتابهای خودم را، آنهایی که مانده بود، به چند برابر قیمت خریدم. حاضر نمیشد آنها را پس بدهد، میگفت به یک مشتری قول داده. گفتم حاجی بگو چند و خلاصم کن، بعد به خانه آمدم. حالم خوش نبود. کتابها بوی نعش میدادند، بوی نعش خودم.»
- از کتاب نازلی، داستان رعنا
- زنی که مرده بود گفت:
- «تو را خدا منو بپیچ.»
- و به متقال و سه بند نازک و باریک و بستهٔ پنبه اشاره کرد. کمک بهیار که روی صندلی کنار تخت او نشسته بود و بافتنیاش را میبافت، بیآنکه به او نگاه کند گفت:
- «چن رج دیگه بیشتر نمانده.»
- کنیزو، داستان مشنگ
- «دوست داشت او را شکلاتی بپیچند، عین مردههای زیادی که طی این مدت در تخت بغلی مرده بودند. اول لباسهایشان را در میآوردند، حلقه طلا، گوشوارهها و النگوها را در پاکتی میگذاشتند و بعد سراغ دندانها میرفتند، تا اگر مصنوعی بود وسط راه مرده حواسش پرت نشود و آنرا قورت ندهد. بعد نوبت پنبهها بود که سوراخهای بدن را میپوشاند تا جانی که در رفته دوباره پشیمان نشود و سر جای اولش برنگردد.»
- کنیزو، داستان مشنگ
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |