سامرست موام: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
خالی‌کردن صفحه
موام‌ ، در 91 سال زندگی، نزديک به 100 رمان و داستان كوتاه و نمايشنامه نوشت
خط ۱: خط ۱:
«ويليام‌ سامرست‌ موام»، نویسنده و نمایشنامه نویس مشهور انگلیسی،‌ در سال 1253 ه ش و‌ در شهر پاريس‌ متولد شد. پدرش‌ مشاور حقوقی‌ سفارت‌ بريتانيا در پاريس‌ بود. ويليام‌ از كودكی زبان‌ فرانسه‌ را ‌آموخت. مادرش برای او و سایر فرزندانش‌‌ كتابهای ‌داستان‌‌ انگليسی‌ می‌خواند تا آنان‌ با زبان ‌وطن‌ خود آشنا باشند. در سال‌ 1261، مادر ویلیام برای‌ ششمين‌ بار باردار شد؛ اما‌ در هنگام‌ زايمان‌‌ از دنيا رفت‌. مرگ‌ مادر برای ‌ويليام‌ 8 ساله‌ ضايعه‌ بزرگی‌ بود که تا پايان‌ عمر آن‌ را فراموش‌ نكرد. دو سال‌ پس‌ از مرگ‌ مادر، پدرش را هم‌ از دست داد. ويليام‌، پس‌ از مرگ‌ پدر، مجبور شد نزد عمويش‌ (كشيش هنری‌ موام‌) زندگی کند. عمویش‌ بسيار سختگير بود و بيشتر اوقات را‌ در كتابخانه ‌كليسا و به‌ مطالعه‌ كتابهای‌ فلسفی‌ می گذراند.‌ او ويليام‌ را نيز به‌ مطالعه‌ كتبی‌ وادار می ‌كرد كه‌ از فهم‌‌ كودکی‌ دهساله‌ خارج بود. بعدها كه‌ ویلیام سامرست به نويسندگی‌ پرداخت،‌ كتاب‌ «پيرامون‌ اسارت» را بر اساس‌ زندگی‌ با عمويش‌ نوشت. ویلیام سه سال سخت‌گيری ها و خشونت‌ عمويش‌ را ‌تحمل‌ كرد. سپس، به‌ مدرسه‌ ای‌ در «كانتربری» ‌رفت؛‌ اما به سبب لكنت‌ زبانش‌ مورد تمسخر و آزار بچه‌های‌ ديگر قرار گرفت و در آنجا دوام نیاورد. بنابر این، عمويش او را برای ادامه تحصیل به ‌ «هايدلبرگ»‌ فرستاد. ویلیام در هفده سالگی تحصیل فلسفه را آغاز کرد. علاقه وی به فلسفه در تلفیق ادبیات با فلسفه در رمانهایش پدیدار است. سرانجام، ويليام‌ به‌ لندن‌ رفت و وارد دانشكده ‌پزشكی‌ شد. دوره‌ كارآموزیش‌ را در بيمارستان‌ «سنت‌ توماس»‌ و بیشتر در محله‌های‌ كثيف‌ و فقيرنشين «‌لمبت» (در لندن)‌ می گذراند. با این همه، مدرک پزشكی‌ خود را با نمرات‌ عالی‌ گرفت. عشق‌ نويسندگی‌ در ویلیام موج‌ می ‌زد و همواره می خواست، بر اساس‌ رنجهایی که در‌ جنوب‌ لندن‌ ديده‌ بود، كتاب ‌بنويسد. نخستین‌ رمانش را‌ با نام‌ «ليزای ‌لمبتی»‌ نوشت‌. در اين‌ كتاب،‌ تصاوير بينوايان‌ را بخوبی ‌نشان‌ داد، به‌ طوری‌ كه‌ خوانندگان‌ مجذوب‌ نوشته‌های‌ او شدند و كتابش‌ با فروش‌ خوبی‌ روبرو شد. از آن‌ پس، ویلیام تصميم‌ گرفت که،‌ به‌ جای‌پزشکی،‌ نويسندگی را دنبال کند.‌ به‌ مطالعه‌ علوم‌ و تاريخ‌ پرداخت و آثار رمان‌نويسان‌ بزرگ‌ را خواند. تا سال 1293،‌ ده‌ رمان‌ نوشت‌؛ اما فروش‌ آن‌ كتابها‌ چشمگير نبود. از اين‌ رو، به نگارش نمايشنامه‌ روی آورد. نمايشنامه‌ «خانم‌ فردریک» وی با موفقيت‌ مواجه شد و ويليام‌ را در دنيای ‌تئاتر مطرح‌ کرد. در دوران‌ جنگ‌ نخست جهانی،‌ ويليام‌ راننده ‌آمبولانس‌ شد و، در سازمان‌ اطلاعاتی،‌ مأمور مخفی شد.‌ کمی بعد، به‌ سل‌ مبتلا شد و برای معالجه به ‌امريكا رفت؛ و همزمان‌ با معالجه،‌ چند نمايشنامه‌ نوشت‌ كه‌ در امريكا به‌ اجرا درآمد.

در سال 1296،‌ دولت‌ انگلستان ويليام‌ را به ‌عنوان‌ مأمور مخفی‌ به‌ «سنت‌پترزبورگ‌» فرستاد. موام‌، در روسيه و ‌بر اثر سرما، بار ديگر به‌‌ سل‌ مبتلا شد و مجبور شد که به‌ انگستان بازگردد. از آن پس، نوشتن تنها پيشه‌ موام شد. ویلیام سامرست موام سرانجام در سال 1324 و در بستر بيماری درگذشت،‌ در حالی‌ كه‌ شهرت ‌بسياری‌ كسب‌ كرده‌ بود. سامرست‌ موام‌ ، در 91 سال زندگی، نزديک به 100 رمان و داستان كوتاه و نمايشنامه نوشت؛ «‌اسارت‌ بشری» و «ماه‌ و شش‌ پنی» و‌ «لبه‌ تيغ» و‌ «درباره‌ رمان‌ و داستان‌ كوتاه»‌ و «گزندهای‌ دلبستگی»‌ و «كتاب‌ چهارگانه»‌ و «حاصل‌ عمر» از رمانهای‌ معروف‌ اوست. موام به آن قله رفيع ادبی كه همواره آرزويش را داشت نرسيد، اما مهارت داستان پردازی و پرباری هميشگیش در نوشتن داستان كوتاه او را به مقامی والا و شناخته شده رساند.

نسخهٔ ‏۶ ژانویهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۳:۵۶

«ويليام‌ سامرست‌ موام»، نویسنده و نمایشنامه نویس مشهور انگلیسی،‌ در سال 1253 ه ش و‌ در شهر پاريس‌ متولد شد. پدرش‌ مشاور حقوقی‌ سفارت‌ بريتانيا در پاريس‌ بود. ويليام‌ از كودكی زبان‌ فرانسه‌ را ‌آموخت. مادرش برای او و سایر فرزندانش‌‌ كتابهای ‌داستان‌‌ انگليسی‌ می‌خواند تا آنان‌ با زبان ‌وطن‌ خود آشنا باشند. در سال‌ 1261، مادر ویلیام برای‌ ششمين‌ بار باردار شد؛ اما‌ در هنگام‌ زايمان‌‌ از دنيا رفت‌. مرگ‌ مادر برای ‌ويليام‌ 8 ساله‌ ضايعه‌ بزرگی‌ بود که تا پايان‌ عمر آن‌ را فراموش‌ نكرد. دو سال‌ پس‌ از مرگ‌ مادر، پدرش را هم‌ از دست داد. ويليام‌، پس‌ از مرگ‌ پدر، مجبور شد نزد عمويش‌ (كشيش هنری‌ موام‌) زندگی کند. عمویش‌ بسيار سختگير بود و بيشتر اوقات را‌ در كتابخانه ‌كليسا و به‌ مطالعه‌ كتابهای‌ فلسفی‌ می گذراند.‌ او ويليام‌ را نيز به‌ مطالعه‌ كتبی‌ وادار می ‌كرد كه‌ از فهم‌‌ كودکی‌ دهساله‌ خارج بود. بعدها كه‌ ویلیام سامرست به نويسندگی‌ پرداخت،‌ كتاب‌ «پيرامون‌ اسارت» را بر اساس‌ زندگی‌ با عمويش‌ نوشت. ویلیام سه سال سخت‌گيری ها و خشونت‌ عمويش‌ را ‌تحمل‌ كرد. سپس، به‌ مدرسه‌ ای‌ در «كانتربری» ‌رفت؛‌ اما به سبب لكنت‌ زبانش‌ مورد تمسخر و آزار بچه‌های‌ ديگر قرار گرفت و در آنجا دوام نیاورد. بنابر این، عمويش او را برای ادامه تحصیل به ‌ «هايدلبرگ»‌ فرستاد. ویلیام در هفده سالگی تحصیل فلسفه را آغاز کرد. علاقه وی به فلسفه در تلفیق ادبیات با فلسفه در رمانهایش پدیدار است. سرانجام، ويليام‌ به‌ لندن‌ رفت و وارد دانشكده ‌پزشكی‌ شد. دوره‌ كارآموزیش‌ را در بيمارستان‌ «سنت‌ توماس»‌ و بیشتر در محله‌های‌ كثيف‌ و فقيرنشين «‌لمبت» (در لندن)‌ می گذراند. با این همه، مدرک پزشكی‌ خود را با نمرات‌ عالی‌ گرفت. عشق‌ نويسندگی‌ در ویلیام موج‌ می ‌زد و همواره می خواست، بر اساس‌ رنجهایی که در‌ جنوب‌ لندن‌ ديده‌ بود، كتاب ‌بنويسد. نخستین‌ رمانش را‌ با نام‌ «ليزای ‌لمبتی»‌ نوشت‌. در اين‌ كتاب،‌ تصاوير بينوايان‌ را بخوبی ‌نشان‌ داد، به‌ طوری‌ كه‌ خوانندگان‌ مجذوب‌ نوشته‌های‌ او شدند و كتابش‌ با فروش‌ خوبی‌ روبرو شد. از آن‌ پس، ویلیام تصميم‌ گرفت که،‌ به‌ جای‌پزشکی،‌ نويسندگی را دنبال کند.‌ به‌ مطالعه‌ علوم‌ و تاريخ‌ پرداخت و آثار رمان‌نويسان‌ بزرگ‌ را خواند. تا سال 1293،‌ ده‌ رمان‌ نوشت‌؛ اما فروش‌ آن‌ كتابها‌ چشمگير نبود. از اين‌ رو، به نگارش نمايشنامه‌ روی آورد. نمايشنامه‌ «خانم‌ فردریک» وی با موفقيت‌ مواجه شد و ويليام‌ را در دنيای ‌تئاتر مطرح‌ کرد. در دوران‌ جنگ‌ نخست جهانی،‌ ويليام‌ راننده ‌آمبولانس‌ شد و، در سازمان‌ اطلاعاتی،‌ مأمور مخفی شد.‌ کمی بعد، به‌ سل‌ مبتلا شد و برای معالجه به ‌امريكا رفت؛ و همزمان‌ با معالجه،‌ چند نمايشنامه‌ نوشت‌ كه‌ در امريكا به‌ اجرا درآمد.

در سال 1296،‌ دولت‌ انگلستان ويليام‌ را به ‌عنوان‌ مأمور مخفی‌ به‌ «سنت‌پترزبورگ‌» فرستاد. موام‌، در روسيه و ‌بر اثر سرما، بار ديگر به‌‌ سل‌ مبتلا شد و مجبور شد که به‌ انگستان بازگردد. از آن پس، نوشتن تنها پيشه‌ موام شد. ویلیام سامرست موام سرانجام در سال 1324 و در بستر بيماری درگذشت،‌ در حالی‌ كه‌ شهرت ‌بسياری‌ كسب‌ كرده‌ بود. سامرست‌ موام‌ ، در 91 سال زندگی، نزديک به 100 رمان و داستان كوتاه و نمايشنامه نوشت؛ «‌اسارت‌ بشری» و «ماه‌ و شش‌ پنی» و‌ «لبه‌ تيغ» و‌ «درباره‌ رمان‌ و داستان‌ كوتاه»‌ و «گزندهای‌ دلبستگی»‌ و «كتاب‌ چهارگانه»‌ و «حاصل‌ عمر» از رمانهای‌ معروف‌ اوست. موام به آن قله رفيع ادبی كه همواره آرزويش را داشت نرسيد، اما مهارت داستان پردازی و پرباری هميشگیش در نوشتن داستان كوتاه او را به مقامی والا و شناخته شده رساند.