خانه ادریسی‌ها: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ←‏گفتاوردها: ابرابزار
خط ۱۳: خط ۱۳:
* یوسف نوک مداد را با زبان تر کرد: «با برداشتن [[سنگ]] اول، خرابی سد شروع می‌شود. پشت هر خشونت، چهرهٔ زشت خشونتی بزرگتر پنهان شده، ادامهٔ این دور باطل باعث می‌شود تا آسیابهای قدرت با خون به راه بیفتند.»
* یوسف نوک مداد را با زبان تر کرد: «با برداشتن [[سنگ]] اول، خرابی سد شروع می‌شود. پشت هر خشونت، چهرهٔ زشت خشونتی بزرگتر پنهان شده، ادامهٔ این دور باطل باعث می‌شود تا آسیابهای قدرت با خون به راه بیفتند.»
** <small>صفحه ۱۷۸ جلد اول</small>
** <small>صفحه ۱۷۸ جلد اول</small>
برزو آرنج را روی میز گذاشت، شانه را خم کرد و رو به او چرخید: «... قهرمان شوکت مجری مقررات است. شلاق به او داده‌اند. چون مصرفش را می‌داند تبصره‌ها و آیین‌نامه‌های آتشخانهٔ مرکزی را مو به مو اجرا می‌کند. آدمی مثل او باید ده تا [[چشم]] و [[گوش]] داشته باشد. همه جا حاضر است؟ چه بهتر! شما شورشگرهای کوچک، طبیعی‌ست که از او بیزاز باشید. در پایتخت، سختگیری به مراتب بیش از اینجاست. بحث مطلقاً ممنوع است، سلسله مراتب موکداً باید رعایت شود. ما تصمیم داریم اوج بگیریم. هر معترضی بالفطره خائن است و چیزی به اسم زندگی خصوصی وجود ندارد. افکار حدا اسیر جامعه، جزو جریانهای انحرافی‌ست.»
* برزو آرنج را روی میز گذاشت، شانه را خم کرد و رو به او چرخید: «... قهرمان شوکت مجری مقررات است. شلاق به او داده‌اند. چون مصرفش را می‌داند تبصره‌ها و آیین‌نامه‌های آتشخانهٔ مرکزی را مو به مو اجرا می‌کند. آدمی مثل او باید ده تا [[چشم]] و [[گوش]] داشته باشد. همه جا حاضر است؟ چه بهتر! شما شورشگرهای کوچک، طبیعی‌ست که از او بیزاز باشید. در پایتخت، سختگیری به مراتب بیش از اینجاست. بحث مطلقاً ممنوع است، سلسله مراتب موکداً باید رعایت شود. ما تصمیم داریم اوج بگیریم. هر معترضی بالفطره خائن است و چیزی به اسم زندگی خصوصی وجود ندارد. افکار حدا اسیر جامعه، جزو جریانهای انحرافی‌ست.»
** <small>صفحه ۲۲۸ و ۲۲۹ جلد اول</small>
** <small>صفحه ۲۲۸ و ۲۲۹ جلد اول</small>



نسخهٔ ‏۱۸ مارس ۲۰۱۸، ساعت ۱۵:۴۰

خانهٔ ادریسی‌ها مشهورترین رمان غزاله علیزاده است، که در سال ۱۳۷۰ در دو جلد به چاپ رسید.

گفتاوردها

  • جوان تبسمی کرد: «اذیت نکن! کتاب یگانه چیزی‌ست که نیاز به محافظ ندارد.»
چشمهای وهاب دودو زد: «چرا؟»
«چون به تملک در نمی‌آید.»
«از دید شما هیچ چیز مالکیت نمی‌پذیرد.»
جوان سر را پایین انداخت، سطری خواند و زیر لب گفت: «بله، احساس تملک غریزه‌ای عقب‌مانده‌است.»
«ولی هر آدمی میل دارد چیزهایی را هر چند محدود، از آن خودش بداند و من به دو چیز وابسته‌ام: خاطره‌ای از کودکی و کتابخانه‌ام.»
  • صفحه ۴۷ جلد اول
  • یونس تبسمی کرد: «پرتگاه انتها ندارد. مگر به فکرش نباشی. در گریختن رستگاریی نیست. بمان و چیزی از خودت بساز که نشکند.»
    • صفحه ۱۱۵ جلد اول
  • یوسف نوک مداد را با زبان تر کرد: «با برداشتن سنگ اول، خرابی سد شروع می‌شود. پشت هر خشونت، چهرهٔ زشت خشونتی بزرگتر پنهان شده، ادامهٔ این دور باطل باعث می‌شود تا آسیابهای قدرت با خون به راه بیفتند.»
    • صفحه ۱۷۸ جلد اول
  • برزو آرنج را روی میز گذاشت، شانه را خم کرد و رو به او چرخید: «... قهرمان شوکت مجری مقررات است. شلاق به او داده‌اند. چون مصرفش را می‌داند تبصره‌ها و آیین‌نامه‌های آتشخانهٔ مرکزی را مو به مو اجرا می‌کند. آدمی مثل او باید ده تا چشم و گوش داشته باشد. همه جا حاضر است؟ چه بهتر! شما شورشگرهای کوچک، طبیعی‌ست که از او بیزاز باشید. در پایتخت، سختگیری به مراتب بیش از اینجاست. بحث مطلقاً ممنوع است، سلسله مراتب موکداً باید رعایت شود. ما تصمیم داریم اوج بگیریم. هر معترضی بالفطره خائن است و چیزی به اسم زندگی خصوصی وجود ندارد. افکار حدا اسیر جامعه، جزو جریانهای انحرافی‌ست.»
    • صفحه ۲۲۸ و ۲۲۹ جلد اول

جستارهای وابسته

منابع

پیوند به بیرون

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ