حسین بن منصور حلاج: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز Chyah صفحهٔ حسین منصور حلاج را به حسین بن منصور حلاج منتقل کرد: نامگزینی برتر |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''[[w:حسین منصور حلاج|حسین بن منصور]]''' با شهرت [[w:en:Carding|حَلّاج]] (به معنی: پنبهزن) و کنیههای [[w:ابوعبدالله|ابوعبدالله]] و ''ابوالمغیث'' ([[w:858 (میلادی)|۸۵۸]]، [[w:بیضا|بیضا]] - ۲۶ مارس ۹۲۲، [[بغداد]]) عارف، شاعر و صوفی [[ایرانی]] - [[عراقی]] در نیمهٔ دوم [[w:سده ۳ (قمری)|سدهٔ سوم هجری]] بود که از برای [[شطحیات|شحطیاتش]] شهرت یافت و به اتهام [[w:زندیق|زندقه]] نه سال زندانی گشت و سرانجام برپایهٔ تفسیر [[فقه|فقهی]] [[w:دادارباوری|خدا-انگارانه]] از شطحیاتش در [[w:en:۲۳ ذیالقعده|۲۳ ذیالقعده]] [[w:۳۰۹ (قمری)|۳۰۹ (قمری)]] در میدانی نزدیک [[دجله]] در [[بغداد]] اعدام شد. |
|||
[[پرونده:Hallaj.jpg| |
[[پرونده:Hallaj.jpg|بیقاب|چپ]] |
||
'''[[w:حسین منصور حلاج|ابوالمغیث عبدالله بن احمد بن ابی طاهر]]''' مشهور به '''حسین بن منصور حلاج''' (زادهٔ ۲۴۴ هجری) از عارفان [[ایران]] در سدهٔ سوم و دهه اول قرن چهارم هجریاست.<ref>حلاج شهید عشق الهی، دکتر جواد نوربخش، انتشارات یلدا قلم. |
|||
== گفتاوردها == |
|||
ISBN 964-5745-00-4</ref> |
|||
⚫ | |||
⚫ | |||
⚫ | |||
⚫ | |||
⚫ | |||
⚫ | |||
⚫ | * نقل است که [[شب]] اول که او را حبس کردند بیامدند و او را در زندان ندیدند و جمله زندان را بگشتند کس ندیدند و شب دوم نه او را دیدند نه زندان را! و شب سوم او را در زندان دیدند. گفتند (شب اول کجا بودی؟ و شب دوم تو و زندان کجا بودیت ؟) گفت: شب اول من در حضرت بودم، از آن (به این دلیل) اینجا نبودم و شب دوم حضرت اینجا بود، از آن من و زندان هر دو غایب بودیم. |
||
⚫ | |||
⚫ | * نقل است که در زندان سیصد کس بودند. چون شب درآمد گفت (ای زندانیان! شما را خلاص دهم). گفتند: چرا خود را نمیدهی؟ گفت: ما در بند خداوندیم و پاس سلامت میداریم. اگر خواهیم به یک اشارت همه بندها بگشاییم. پس به انگشت اشارت کرد. همه بندها از هم فرو ریخت. گفتند: اکنون کجا رویم؟ که در زندان بسته است. اشارتی کرد در زندن باز شد. پرسیدند تو نمیآیی؟ گفت «ما را با او سری است که جز بر سر دار نمیتوان گفت» |
||
⚫ | |||
⚫ | |||
⚫ | |||
⚫ | * نقل است که [[شب]] اول که او را حبس کردند بیامدند و او را در زندان ندیدند و جمله زندان را بگشتند کس ندیدند و شب دوم نه او را دیدند نه زندان را |
||
⚫ | * نقل است که در زندان سیصد کس بودند |
||
⚫ | |||
⚫ | |||
گفت: «امروز بینی و فردا و پس فردا.» |
گفت: «امروز بینی و فردا و پس فردا.» |
||
آن روزش بکشتند و دیگر روز بسوختند و سوم روزش به باد بر دادند.<ref>عطار نیشابوری / تَذکَره الاولیا |
آن روزش بکشتند و دیگر روز بسوختند و سوم روزش به باد بر دادند.<ref>عطار نیشابوری / تَذکَره الاولیا</ref> |
||
⚫ | * ابلیس آنگونه که در تصور تست، نیست. او زخمخوردهٔ عشق است. بهخاطر عشقی که به حق داشت، از سجدهٔ غیر سر پیچید. در عشق ثباتقدم از آن بیشتر ممکن نیست. به آدم سجده نکرد و خود را راندهٔ درگاه ساخت. چرا که [[عشق]] به او اجازه نمیداد به هیچ درگاه دیگر سر فرود آورد. ابلیس پیشوای عاشقان بود. سرآهنگ موحدان بود.<ref>شعلهٔ طور/عبدالحسین زرینکوب/نشر سخن/ ISBN 9645983657</ref> |
||
</ref> |
|||
⚫ | |||
⚫ | * ابلیس آنگونه که در تصور تست، نیست. او |
||
== پیوند بهبیرون == |
|||
{{ویکیپدیا}} |
{{ویکیپدیا}} |
||
⚫ | |||
{{پانویس}} |
|||
{{پانویس}} |
{{پانویس}} |
||
⚫ | |||
⚫ | |||
[[رده:اهالی سپیدان]] |
|||
⚫ | |||
[[رده:صوفیان ایرانی]] |
|||
[[رده:عارفان ایرانی]] |
[[رده:عارفان ایرانی]] |
||
⚫ | |||
⚫ | |||
[[رده:درگذشتگان ۹۲۲]] |
[[رده:درگذشتگان ۹۲۲]] |
||
⚫ |
نسخهٔ ۱۰ اوت ۲۰۱۷، ساعت ۰۸:۴۱
حسین بن منصور با شهرت حَلّاج (به معنی: پنبهزن) و کنیههای ابوعبدالله و ابوالمغیث (۸۵۸، بیضا - ۲۶ مارس ۹۲۲، بغداد) عارف، شاعر و صوفی ایرانی - عراقی در نیمهٔ دوم سدهٔ سوم هجری بود که از برای شحطیاتش شهرت یافت و به اتهام زندقه نه سال زندانی گشت و سرانجام برپایهٔ تفسیر فقهی خدا-انگارانه از شطحیاتش در ۲۳ ذیالقعده ۳۰۹ (قمری) در میدانی نزدیک دجله در بغداد اعدام شد.
گفتاوردها
دربارهٔ حلاج
- نقل است که در ابتدا که ریاضت میکشید، دلقی (کلاهی) داشت که آن را بیست سال بیرون نیاورده بود. روزی به ستم از وی بیرون کردند، گزنده بسیار در وی افتاده بود. یکی را وزن کردند، نیم دانگ بود.
- نقل است که گرد او عقربی دیدند که میگردید قصد کشتن کردند، گفت: (دست از وی بردارید که دوازده سال است که ندیم ماست و گرد ما میگردد)
- نقل است که در شبانهروزی در زندان هزار رکعت نماز میخواند، گفتند: چو میگویی که من حقم، این نماز برای که خوانی؟ گفت: ما دانیم قدر ما!
- نقل است که شب اول که او را حبس کردند بیامدند و او را در زندان ندیدند و جمله زندان را بگشتند کس ندیدند و شب دوم نه او را دیدند نه زندان را! و شب سوم او را در زندان دیدند. گفتند (شب اول کجا بودی؟ و شب دوم تو و زندان کجا بودیت ؟) گفت: شب اول من در حضرت بودم، از آن (به این دلیل) اینجا نبودم و شب دوم حضرت اینجا بود، از آن من و زندان هر دو غایب بودیم.
- نقل است که در زندان سیصد کس بودند. چون شب درآمد گفت (ای زندانیان! شما را خلاص دهم). گفتند: چرا خود را نمیدهی؟ گفت: ما در بند خداوندیم و پاس سلامت میداریم. اگر خواهیم به یک اشارت همه بندها بگشاییم. پس به انگشت اشارت کرد. همه بندها از هم فرو ریخت. گفتند: اکنون کجا رویم؟ که در زندان بسته است. اشارتی کرد در زندن باز شد. پرسیدند تو نمیآیی؟ گفت «ما را با او سری است که جز بر سر دار نمیتوان گفت»
- حلاج را برای کشتن بردند. میگفت: «حق، حق، حق، اناالحق.»
- نقل است که در آن میان درویشی از او پرسید که عشق چیست؟
گفت: «امروز بینی و فردا و پس فردا.» آن روزش بکشتند و دیگر روز بسوختند و سوم روزش به باد بر دادند.[۱]
- ابلیس آنگونه که در تصور تست، نیست. او زخمخوردهٔ عشق است. بهخاطر عشقی که به حق داشت، از سجدهٔ غیر سر پیچید. در عشق ثباتقدم از آن بیشتر ممکن نیست. به آدم سجده نکرد و خود را راندهٔ درگاه ساخت. چرا که عشق به او اجازه نمیداد به هیچ درگاه دیگر سر فرود آورد. ابلیس پیشوای عاشقان بود. سرآهنگ موحدان بود.[۲]
پانویس
- ↑ عطار نیشابوری / تَذکَره الاولیا
- ↑ شعلهٔ طور/عبدالحسین زرینکوب/نشر سخن/ ISBN 9645983657