اشک: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
خط ۲: | خط ۲: | ||
== گفتاوردها == |
== گفتاوردها == |
||
* [[w:نشانهشناسی|نشانهشناسی]]: قطرهای که پس نمایان شدن، بخار و ناپدید میشود: نماد درد و شفاعت است و اغلب با مروارید یا با دانههای کهربا مقایسه |
* [[w:نشانهشناسی|نشانهشناسی]]: قطرهای که پس نمایان شدن، بخار و ناپدید میشود: نماد درد و شفاعت است و اغلب با مروارید یا با دانههای کهربا مقایسه میشود…» |
||
** ''[[w:en:Jean Chevalier|ژان شواله]]''<ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =شوالیه| نام =ژان| پیوند نویسنده =w:en:Jean Chevalier|Jean Chevalier | فصل = اشک (Larme/Tears) | عنوان = Dictionnaire des symboles| ترجمه عنوان =فرهنگ نمادها| ترجمه =سودابه فضایلی| جلد =یکم| تاریخ =۱۳۸۴| سال اصلی =۱۹۷۳| ناشر =انتشارات جیحون| مکان =تهران| زبان fa| شابک =9646534147| صفحه = ص ۱۹۷}}</ref> |
** ''[[w:en:Jean Chevalier|ژان شواله]]''<ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =شوالیه| نام =ژان| پیوند نویسنده =w:en:Jean Chevalier|Jean Chevalier | فصل = اشک (Larme/Tears) | عنوان = Dictionnaire des symboles| ترجمه عنوان =فرهنگ نمادها| ترجمه =سودابه فضایلی| جلد =یکم| تاریخ =۱۳۸۴| سال اصلی =۱۹۷۳| ناشر =انتشارات جیحون| مکان =تهران| زبان fa| شابک =9646534147| صفحه = ص ۱۹۷}}</ref> |
||
* «وقتی نگاه حسرت یک [[کودک]] فقیر/ در پردهٔ سرشک پناهنده میشود// احساس میکنم که غمی خفته و بزرگ/ ناگه درون سینهٔ من زنده میشود.» |
* «وقتی نگاه حسرت یک [[کودک]] فقیر/ در پردهٔ سرشک پناهنده میشود// احساس میکنم که غمی خفته و بزرگ/ ناگه درون سینهٔ من زنده میشود.» |
||
** ''[[میمنت میرصادقی]]'' |
** ''[[میمنت میرصادقی]]''<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=برقعی|نام= محمدباقر|پیوند نویسنده=w:سید محمدباقر برقعی|عنوان =سخنوران نامی معاصر ایران|جلد =اول|سال =چاپ ۱۳۷۳|ناشر=نشر خرم|شابک =۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴| صفحه =ص۱۰۴}}</ref> |
||
* «راه خوناب سرشک از مژه بستم که مباد/غم رخسار تو با خون دل آید بیرون.» |
* «راه خوناب سرشک از مژه بستم که مباد/غم رخسار تو با خون دل آید بیرون.» |
||
** ''[[محمودمیرزا]]'' |
** ''[[محمودمیرزا]]''<ref>{{یادکرد کتاب|| نام خانوادگی =هدایت| نام =رضاقلیخان| پیوند نویسنده =رضاقلیخان هدایت| فصل=۱۰۵. محمود میرزای قاجار| عنوان =[[w:مجمعالفصحاء|مجمع الفصحاء]]| کوشش =[[مظاهر مصفا]]|| جلد =یکم| سال =سال ۲۰۰۲م| ناشر =انتشارات امیرکبیر| مکان =تهران| زبان =fa| صفحه =ص ۲۱۶}}</ref> |
||
* «دوش از کنارم آن مه نامهربان گذشت/موج [[سرشک]] تا سحرم در کنار ماند.» |
* «دوش از کنارم آن مه نامهربان گذشت/موج [[سرشک]] تا سحرم در کنار ماند.» |
||
** ''[[زینالعابدین مؤتمن]]'' |
** ''[[زینالعابدین مؤتمن]]''<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=برقعی|نام= محمدباقر|پیوند نویسنده=w:سید محمدباقر برقعی|عنوان =سخنوران نامی معاصر ایران|جلد =چهارم|سال =چاپ ۱۳۷۳|ناشر=نشر خرم|شابک =۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴| صفحه =ص۳۴۱۶}}</ref> |
||
{{شعر}} |
{{شعر}} |
||
{{ب|چشمم که همیشه جوی خون آید ازو|سیلاب [[سرشک]] لالهگون آید ازو}} |
{{ب|چشمم که همیشه جوی خون آید ازو|سیلاب [[سرشک]] لالهگون آید ازو}} |
||
{{ب|زان ترس نگریم که خیال رخ تو|با اشک مبادا که برون آید ازو}} |
{{ب|زان ترس نگریم که خیال رخ تو|با اشک مبادا که برون آید ازو}} |
||
{{م|[[اثیرالدین اومانی]] |
{{م|[[اثیرالدین اومانی]]<ref>{{یادکرد کتاب|| نام خانوادگی =هدایت| نام =رضاقلیخان| پیوند نویسنده =رضاقلیخان هدایت| فصل=۱۷۴. اثیرالدّین اومانی| عنوان =[[w:مجمعالفصحاء|مجمع الفصحاء]]| کوشش =[[مظاهر مصفا]]|| جلد =یکم| سال =سال ۲۰۰۲م| ناشر =انتشارات امیرکبیر| مکان =تهران| زبان =fa| صفحه =ص ۳۸۷}}</ref> }} |
||
* «در زمان جادوگرها، اشک انسانها خیلی خیلی با ارزش بود. اشک مثل آب دهان قورباغه چیزی کمیاب و نادر بود. این که حالا اشک به چه کارشان میآمده، من که نمیدانم. شربتی برای مهربان تر کردن؟ انسان بهتری کردن؟ برای کم کردن خساست در احساسات؟ یا برای کمتر پشمالو بودن؟ مردها همیشه به بهانه مردانگی شان، اشکهای شان را حتی در بدترین لحظات زندگی خود قورت میدادند. انگار که این کار واقعیت را تغییر میداد. بهر حال اشک ریختن حال انسان را بهتر میکند. مغز را میشوید و اندوه را از بین میبرد. پس این فکر مضحک از کجا به ذهن مردها خطور کرده بود که چون مرد هستند نباید گریه کنند؟» |
* «در زمان جادوگرها، اشک انسانها خیلی خیلی با ارزش بود. اشک مثل آب دهان قورباغه چیزی کمیاب و نادر بود. این که حالا اشک به چه کارشان میآمده، من که نمیدانم. شربتی برای مهربان تر کردن؟ انسان بهتری کردن؟ برای کم کردن خساست در احساسات؟ یا برای کمتر پشمالو بودن؟ مردها همیشه به بهانه مردانگی شان، اشکهای شان را حتی در بدترین لحظات زندگی خود قورت میدادند. انگار که این کار واقعیت را تغییر میداد. بهر حال اشک ریختن حال انسان را بهتر میکند. مغز را میشوید و اندوه را از بین میبرد. پس این فکر مضحک از کجا به ذهن مردها خطور کرده بود که چون مرد هستند نباید گریه کنند؟» |
||
** ''[[انیس لودیگ]]'' در « |
** ''[[انیس لودیگ]]'' در «کمی قبل از خوشبختی» |
||
* دلتنگِ نانِ مادرم میشوم |
* دلتنگِ نانِ مادرم میشوم |
||
:و قهوهٔ مادرم |
:و قهوهٔ مادرم |
||
:و نوازشِ مادرم |
:و نوازشِ مادرم … |
||
: و روز به روز |
: و روز به روز |
||
: [[کودکی]] نیز در من بزرگ میشود |
: [[کودکی]] نیز در من بزرگ میشود |
||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
: زیرا اگر بمیرم |
: زیرا اگر بمیرم |
||
: از اشکِ مادرم شرم میکنم! |
: از اشکِ مادرم شرم میکنم! |
||
** ''[[محمود درویش]]'' |
** ''[[محمود درویش]]''<ref>«اگر باران نیستی نازنین، درخت باش»، «به مادرم»، برگرفته از نشر سخن، چاپ ۱۳۸۹، ص ۴۵</ref> |
||
* «[[درد]]ی است که پزشکان را به درمانش فراخواندهام/و هیچ پزشکی جز |
* «[[درد]]ی است که پزشکان را به درمانش فراخواندهام/و هیچ پزشکی جز اشکها نبود.» |
||
** ''[[شریف رضی]]'' |
** ''[[شریف رضی]]''<ref>{{یادکرد وب |نشانی=http://www.adab.com/index.php/modules.php?name=Sh3er&doWhat=shqas&qid=9876&r=&rc=|عنوان=الدمع مذ بعد الخلیط قریب|اثر=أدب}}</ref> |
||
* «داروی [[درد]]م، اشکهای سوزان است/ بر بازماندهٔ جای یار گریستن، دردی را میآرامد؟» |
* «داروی [[درد]]م، اشکهای سوزان است/ بر بازماندهٔ جای یار گریستن، دردی را میآرامد؟» |
||
** ''[[امرؤ القیس]]'' |
** ''[[امرؤ القیس]]''<ref>https://ar.wikisource.org/wiki/معلقة_امرئ_القيس</ref> |
||
* « |
* «اشک، زود خشک میشود، بهویژه اشکی که بر ناکامی دیگران جاری شده باشد.» |
||
** ''[[سیسرو]]'' ''De partitione |
** ''[[سیسرو]]'' ''De partitione 52'' |
||
{{شعر}} |
|||
<center>'''لالهٔ خونبار'''<center> |
|||
{{ب|در دل چو فتد از غم ایّام شررها|خاموش کُنیمش به نمِ اشکِ بصرها}} |
|||
{{ب|رفتند عزیزان و به جا ماند از آنان|در خانه و کوی و در دیوار اثرها}} |
|||
{{ب|چون در دل این خاک سیه جای نمودند|گویی به سر خاک نکردند گذرها}} |
|||
{{ب|انباشته شد یکسره میدان شهادت|از پیکر در پیش بلا سینه سپرها}} |
|||
{{ب|بس لالهٔ خونبار سر از خاک برآورد|جز لالهٔ خونبار نیاید به نظرها}} |
|||
{{ب|آهسته قدم نه به سر خاک که باشد|زیر قدمت دوش و بر و سینه و سرها}} |
|||
{{ب|گر اشک نمیریخت بصر روز جدایی|یکباره زمین سوختی از سوز جگرها}} |
|||
{{ب|طی کردن راه قدم آسان بود ما|در هر قدمش هست بسی خوب و خطرها}} |
|||
{{ب|کشت غم ما خوشه برآورده فراوان|از دیده فشاندیم بر او بس که مطرها}} |
|||
{{ب|عمری ز پی جستن اسرار طبیعت|در انفس و آفاق نمودیم گذرها}} |
|||
{{ب|با دیدهٔ تحقیق چو خواندیم کتب را|دیدم جز افسانه نبودند خبرها}} |
|||
{{ب|مسعودی از آن بیخبران نیست که کردند|بر صفحهٔ اوراق کتب را ز سمرها}} |
|||
{{م|''[[عباس ادیب مسعودی]]''<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=برقعی|نام= محمدباقر|پیوند نویسنده=w:سید محمدباقر برقعی|عنوان =سخنوران نامی معاصر ایران|جلد =چهارم|سال =چاپ ۱۳۷۳|ناشر=نشر خرم|شابک =۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴| صفحه =ص۳۲۹۶}}</ref>}} |
|||
{{پایان شعر}} |
|||
== منابع == |
== منابع == |
نسخهٔ ۳ ژوئیهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۰۸:۲۶
اشک مایعی است که به صورت پی در پی از غدد اشکی در چشم ترشح میشود و نقش حفاظت و مرطوب کردن و تغذیهای دارد. اشکهایی که هنگام گریه تشکیل میشوند به احساساتی شدید همچون اندوه، خوشحالی، هیجان، حیرت و لذت مربوطند. خنده و خمیازه نیز میتوانند به تشکیل اشک منجر شوند.
گفتاوردها
- نشانهشناسی: قطرهای که پس نمایان شدن، بخار و ناپدید میشود: نماد درد و شفاعت است و اغلب با مروارید یا با دانههای کهربا مقایسه میشود…»
- «وقتی نگاه حسرت یک کودک فقیر/ در پردهٔ سرشک پناهنده میشود// احساس میکنم که غمی خفته و بزرگ/ ناگه درون سینهٔ من زنده میشود.»
- «راه خوناب سرشک از مژه بستم که مباد/غم رخسار تو با خون دل آید بیرون.»
- «دوش از کنارم آن مه نامهربان گذشت/موج سرشک تا سحرم در کنار ماند.»
چشمم که همیشه جوی خون آید ازو | سیلاب سرشک لالهگون آید ازو | |
زان ترس نگریم که خیال رخ تو | با اشک مبادا که برون آید ازو |
اثیرالدین اومانی[۵] |
- «در زمان جادوگرها، اشک انسانها خیلی خیلی با ارزش بود. اشک مثل آب دهان قورباغه چیزی کمیاب و نادر بود. این که حالا اشک به چه کارشان میآمده، من که نمیدانم. شربتی برای مهربان تر کردن؟ انسان بهتری کردن؟ برای کم کردن خساست در احساسات؟ یا برای کمتر پشمالو بودن؟ مردها همیشه به بهانه مردانگی شان، اشکهای شان را حتی در بدترین لحظات زندگی خود قورت میدادند. انگار که این کار واقعیت را تغییر میداد. بهر حال اشک ریختن حال انسان را بهتر میکند. مغز را میشوید و اندوه را از بین میبرد. پس این فکر مضحک از کجا به ذهن مردها خطور کرده بود که چون مرد هستند نباید گریه کنند؟»
- انیس لودیگ در «کمی قبل از خوشبختی»
- دلتنگِ نانِ مادرم میشوم
- و قهوهٔ مادرم
- و نوازشِ مادرم …
- و روز به روز
- کودکی نیز در من بزرگ میشود
- و به روزهای عمرم، عشق میورزم
- زیرا اگر بمیرم
- از اشکِ مادرم شرم میکنم!
- «دردی است که پزشکان را به درمانش فراخواندهام/و هیچ پزشکی جز اشکها نبود.»
- «داروی دردم، اشکهای سوزان است/ بر بازماندهٔ جای یار گریستن، دردی را میآرامد؟»
- «اشک، زود خشک میشود، بهویژه اشکی که بر ناکامی دیگران جاری شده باشد.»
- سیسرو De partitione 52
در دل چو فتد از غم ایّام شررها | خاموش کُنیمش به نمِ اشکِ بصرها | |
رفتند عزیزان و به جا ماند از آنان | در خانه و کوی و در دیوار اثرها | |
چون در دل این خاک سیه جای نمودند | گویی به سر خاک نکردند گذرها | |
انباشته شد یکسره میدان شهادت | از پیکر در پیش بلا سینه سپرها | |
بس لالهٔ خونبار سر از خاک برآورد | جز لالهٔ خونبار نیاید به نظرها | |
آهسته قدم نه به سر خاک که باشد | زیر قدمت دوش و بر و سینه و سرها | |
گر اشک نمیریخت بصر روز جدایی | یکباره زمین سوختی از سوز جگرها | |
طی کردن راه قدم آسان بود ما | در هر قدمش هست بسی خوب و خطرها | |
کشت غم ما خوشه برآورده فراوان | از دیده فشاندیم بر او بس که مطرها | |
عمری ز پی جستن اسرار طبیعت | در انفس و آفاق نمودیم گذرها | |
با دیدهٔ تحقیق چو خواندیم کتب را | دیدم جز افسانه نبودند خبرها | |
مسعودی از آن بیخبران نیست که کردند | بر صفحهٔ اوراق کتب را ز سمرها |
عباس ادیب مسعودی[۹] |
منابع
- ↑ شوالیه، ژان. «اشک (Larme/Tears)». در Dictionnaire des symboles [فرهنگ نمادها]. ج. یکم. ترجمهٔ سودابه فضایلی. تهران: انتشارات جیحون، ۱۳۸۴. ص ۱۹۷. شابک ۹۶۴۶۵۳۴۱۴۷.
- ↑ برقعی، محمدباقر. سخنوران نامی معاصر ایران. ج. اول. نشر خرم، چاپ ۱۳۷۳. ص۱۰۴. شابک ۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴.
- ↑ هدایت، رضاقلیخان. «۱۰۵. محمود میرزای قاجار». در مجمع الفصحاء. ج. یکم. به کوشش مظاهر مصفا. تهران: انتشارات امیرکبیر، سال ۲۰۰۲م. ص ۲۱۶.
- ↑ برقعی، محمدباقر. سخنوران نامی معاصر ایران. ج. چهارم. نشر خرم، چاپ ۱۳۷۳. ص۳۴۱۶. شابک ۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴.
- ↑ هدایت، رضاقلیخان. «۱۷۴. اثیرالدّین اومانی». در مجمع الفصحاء. ج. یکم. به کوشش مظاهر مصفا. تهران: انتشارات امیرکبیر، سال ۲۰۰۲م. ص ۳۸۷.
- ↑ «اگر باران نیستی نازنین، درخت باش»، «به مادرم»، برگرفته از نشر سخن، چاپ ۱۳۸۹، ص ۴۵
- ↑ «الدمع مذ بعد الخلیط قریب». أدب.
- ↑ https://ar.wikisource.org/wiki/معلقة_امرئ_القيس
- ↑ برقعی، محمدباقر. سخنوران نامی معاصر ایران. ج. چهارم. نشر خرم، چاپ ۱۳۷۳. ص۳۲۹۶. شابک ۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴.