اقبال لاهوری: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Amouzandeh (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
Amouzandeh (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
[[رده:شاعران|لاهوری، اقبال]] |
[[رده:شاعران|لاهوری، اقبال]] |
||
[[رده: |
[[رده:رهبران سیاسی| لاهوری، اقبال]] |
نسخهٔ ۲ ژوئیهٔ ۲۰۰۷، ساعت ۱۹:۲۴
اقبال لاهوری، اندیشمند و شاعر مسلمان شبهقاره هند. زادروز: (۱۲۵۰ - ۱۳۱۶ هجری شمسی) برابر با (۱۸۷۳ - ۱۹۳۸ میلادی) در پاکستان.
دارای منبع
- «به خود راه عشق میپوئی؟// به چراغ آفتاب میجوئی؟»
- نقش فرنگ
- «جنت ملا، خور و خواب و سرود// جنت عاشق، تماشای وجود»
- جاویدنامه
- «در بود و نبود من، اندیشه گمانها داشت// از عشق هویدا شد این نکته که هستم من»
- می باقی
- «عشق را از تیغ و خنجر باک نیست// اصل عشق از باد و خاک و آب نیست»
- اسرار خودی
- «عقلی که جهان سوزد یک جلوه بیباکش// از عشق بیاموزد آئین جهانتابی»
- افکار
بدون منبع
- «بود نقش هستيم انگارهای// ناقبولی ناکس نا کارهای// عشق سوهان زد مرا آدم شدم// عالم کيف و کم عالم شدم// حرکت اعصاب گردون دیدهام// در رگ مه گردش خــون ديدهام// بهر انسان چشم من شبها گريست// تا دريدم پرده اسرار زيست// از درون کارگاه ممکنات// برکشيدم سر تقويم حيات// من که اين شب را چون مه آراستـم// گرد پای ملت بيضاستم// ملتی در باغ و راغ آوازهاش// آتش دلها سرود تازهاش// ذره گشت و آفتاب انبار کرد// خرمن از صد رومی و عطار کرد// آه گرمم رخت برگردون کشم// گرچه دودم از تبار آتشم// خامهام از همت فکر بلند// راز اين نه پرده در صحرا فکند// قطره تا همپایهٔ دریا شود/ ذره از بالندگی صحرا شود»
- «تپیدن و نرسیدن چه عالمی دارد// خوشا کسی که بهدنبال محمل است هنوز»
- «زندگی در صدف خویش گهر ساختن است// عشق ازین گنبد دربسته برونتاختن است»
- «ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم// هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم// موج زخود رفتهای تیز خرامید و گفت// هستم اگر میروم گر نروم نیستم»
- «شاعری زین مثنوی مقصود نیست// بتپرستی بتگری مقصود نيست// هندیام از پارسی بیگانهام// ماه نو باشم تهی پیمانهام// حسنانداز بیان از من مجو// خوانسار و اصفهان از من مجو// گرچه هندی در عذوبت شکر است// طرز گفتار دری شیرینتر است// فکر من از جلوهاش مسحور گـشت// خامه من شاخ نخل طور گشت// پارسی از رفعت اندیشهام// در خورد بافطرت انديشهام// خرده برمينا مگیر ای هوشمند// دل به ذوق خردهٔ مینا ببند»
- «عشق صیقل میزند فرهنگ را»
- «گرفتم که این جهان خاک و ما کف خاکیم// به ذرهذرهٔ ما درد جستجو ز کجاست؟»
- «میارا بزم بر ساحل که آنجا// نوای زندگانی نرمخیز است// به دریا غلت و با موجش درآویز// حیات جاودان اندر ستیز است»
پیوند به بیرون
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |