ضربالمثلهای رومانی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Amouzandeh (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
Amouzandeh (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''[[W:ضربالمثل|ضربالمثلهای رومانی]]''' |
'''[[W:ضربالمثل|ضربالمثلهای رومانی]]''' |
||
<div style="font-variant: small-caps; text-align: center;"> |
|||
__NOTOC__ |
|||
[[A|A]] - [[B|B]] - [[C|C]] - [[D|D]] - [[E|E]] - [[F|F]] - [[G|G]] - [[H|H]] - [[I|I]] - [[J|J]] - [[K|K]] - [[L|L]] - [[M|M]] - [[N|N]] - [[O|O]] - [[P|P]] - [[Q|Q]] - [[R|R]] - [[S|S]] - [[T|T]] - [[U|U]] - [[V|V]] - [[W|W]] - [[X|X]] - [[ Y|Y]] - [[Z|Z]] |
|||
</div> |
|||
== A == |
== A == |
نسخهٔ ۱ ژوئیهٔ ۲۰۰۷، ساعت ۱۰:۲۳
A
* Apa trece, pietrele rămân.
- ترجمه: «آب جریان دارد، اما صخرهها ماندگار هستند.»
- مترادف فارسی: «مثل ریگِ کف رودخانه (جوی) ماندنی است.»
* Apără-mă de găini, că de câini nu mă tem.
- ترجمه: «مرا از جوجهها حفظ کن، از سگ باکی ندارم.»
- مترادف فارسی: «خصـم دانا كه دشمن جان است// بهتر از دوستی كه نادان است مکتبی
* Aruncă binele în dreapta şi în stânga, şi la nevoie o să-l găseşti.
- ترجمه: «مال خود را از چپ و راست ببحش، هروقت بدان نیاز داشتی آنرا خواهی یافت.»
- مترادف فارسی: «نان را بينداز توی دریا، ماهی نمیداند اما خدا ميداند.»
- مترادف فارسی: «خوبی کردن و به دریا انداختن»
- تمثیل: «تو نیکی میکن و در دجله انداز// که ایزد در بیابانت دهد باز» سعدی
* Ascultă cu urechile, vezi cu ochii, dar taci cu gura.
- ترجمه: «از گوشهایت برای شنیدن و از چشمانت برای دیدن، اما از دهانت برای خموشی استفاده کن»
- مترادف فارسی: «گوش تو دو دادند و زبان تو يكی// يعنی كه دو بشنو و يكی بيش مگو» باباافضل کاشی
D
* Daca ar tacea si un prost ar trece drept intelept.
- ترجمه: «اگر دهانش را ببندد، هر ابلهی دانا به نظر میرسد.»
- مترادف فارسی: «نادان را به از خاموشی نیست» سعدی
- مترادف فارسی: «خاموشی هم پرده عورت جهل است و هم شكوه عظمت دانائی» مرزباننامه
- تمثیل: «زادنش چوجان تو را مايه نيست// به از خامُشی هيچ پيرايه نيست» فردوسی
C
* Ce poţi face azi, nu lăsa pe mâine.
- ترجمه: «کاری را که امروز قادر به انجام آن هستی، برای فردا نگذار.»
- مترادف فارسی: « كار امروز به فردا ميفكن!»
- مترادف فارسی: « كار امروز به فردا افكندن از كاهلی تن است.» تاریخ بیهقی
- تمثیل: «از امروز كاری به فردا ممان// چه دانی كه فردا چه گردد زمان» فردوسی
تمثیل: «ساقیا عشرت امروز به فردا مفكن// یا زدیوان قضا خط امانی به من آر» حافظ
* Cine are carte, are parte!
- ترجمه: «دانش، قدرت است.»
- مترادف فارسی: «دانایی توانایی است»
- مترادف فارسی: «دانستن توانستن است»
- تمثیل: «توانا بود هركه دانا بود// به دانش دل پیر برنا بود» فردوسی
* Cine furâ azi un ou, mâine va fura un bou!
- ترجمه: «آنکه امروز تخممرغی بدزدد، فردا گاوی را خواهد دزدید.»
- مترادف فارسی: «تخممرغدزد، شترمرغدزد میشود.»
- مترادف فارسی: «هر كه دانگی بدزدد، از دیناری نترسد.»
* Câinii latră, ursu' trece...
- ترجمه: «سگ پارس میکند و خرس (بیخیال) میگذرد.»
- مترادف فارسی: «سگ لايد و كاروان گذرد.»
- تمثیل: «زآنهمه بانگ و علالای سگان// هیچ واماند زراهی كاروان؟» مولوی
N
* Nu da vrabia din mână pe cioara de pe gard.
- ترجمه: «گنجشکی را که به کف داری با کلاغی که برحصاری نشسته معاوضه نکن!»
- مترادف فارسی: «سركه نقد به از حلوای نسیه»
- مترادف فارسی: «سیلی نقد از عطای نسیه به»
- تمثیل: «ما درخور صید تو نباشیم ولیكن// گنجشك بهدست است به از باز پریده» سعدی
* Nu iese fum fără foc.
- ترجمه: «هیچ دودی بیآتش نیست.»
- مترادف فارسی: «هیچ دودی بیآتشی نیست.»
- مترادف فارسی: «دود نشانه آتش است.»
- تمثیل: «اگر دودی رود، بی آتشی نیست» سعدی
* Nu poţi îndrepta lumea cu umărul.
- ترجمه: «دنیا را با شانههایت نمیتوانی راست کنی.»
- مترادف فارسی: «گیتی است، كی پذیرد همواری؟» رودکی
O
* Obişnuinţa... a doua natură!
- ترجمه: «عادت، طبیعت دوم است.»
- مترادف فارسی: «عادت طبیعت ثانوی است.»
- مترادف فارسی: «ترك عادت موجب مرض است.»
* Ochii care nu se văd se uită...
- ترجمه: «چشمانی که همدیگر را نبینند، یکدیگر را فراموش میکنند.»
- مترادف فارسی: «ازدل برود هرآنکه از دیده برفت.»
P
* Prietenu, la nevoie se cunoaşte!
- ترجمه: «هنگام نیاز، دوستان واقعی شناخته میشوند.»
- مترادف فارسی: «دوست آن دانم كه گیرد دست دوست// در پریشانحالی و درماندگی» سعدی
R
* Rîde ciob de oală spartă.
- ترجمه: «تراشه چوب به پاتیل شکسته میخندد.»
- مترادف فارسی: «ديگ به ديگ گويد رويت سياه! سهپایه گوید صلعلی.»
- مترادف فارسی: «آبکش به کفگیر میگوید: نُه سوراخ داری!»
S
* S-a dus bou... şi-a venit vaca ! (tatâl lui Nica, in Ion Creanga-Amintiri din copilarie)
- ترجمه: «او مثل گاو نر رفت و مثل گاو ماده برگشت.»
T
* Totu-i bine cand se termină cu bine.
- ترجمه: «همه چیز بر وفق مراد است وقتی که پایان خوبی داشته باشد.»
- مترادف فارسی: «شاهنامه آخرش خوش است.»
U
* Un prost incurca, si zece intelepti nu pot descurca
- ترجمه: «یک دیوانه طوری ریخت و پاش میکند که ده نفر عاقل نمیتوانند آن را سامان دهند.»
- مترادف فارسی: «يك دیوانه سنگی به چاه اندازد و دو صد عاقل بیرون نتوانند آورد.»
* Un necaz nu vine niciodată singur.
- ترجمه: «یک بدبختی هیچگاه به تنهایی رخ نمیدهد.»
- مترادف فارسی: «یک بدبختی تنها رو نمیدهد.»
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |