محمد قائد: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Chikago (بحث | مشارکت‌ها)
Chikago (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۱۷: خط ۱۷:
* درباره [[w:مهدی بازرگان|مهدی بازرگان]]: «او نيز نوميد و دلشكسته از جهان رفت. در اين سرزمين، افسردگی در پايان راه انگار تقدير همه است: حكومت‌كننده، حكومت‌شونده و مهندس سرخورده از ايمان و نتايج آن.»<ref>http://mghaed.com/ay/bazargan.pdf/</ref>
* درباره [[w:مهدی بازرگان|مهدی بازرگان]]: «او نيز نوميد و دلشكسته از جهان رفت. در اين سرزمين، افسردگی در پايان راه انگار تقدير همه است: حكومت‌كننده، حكومت‌شونده و مهندس سرخورده از ايمان و نتايج آن.»<ref>http://mghaed.com/ay/bazargan.pdf/</ref>
* درباره [[w:حسینعلی منتظری|حسینعلی منتظری]]: « آيت‏‌اللَّه شيخ حسينعلى منتظرى فقيد زمانى كه رسانه‏‌اش تغيير كرد، هم مخاطب، هم وزن، هم قافيه، هم جهت فكرى، هم محتواى پيام و هم تا حد زيادى پايگاه اجتماعى‌‏اش عوض شد. تا در تهران و قم پيشنماز بود بايد حرفهاى تلويزيون را براى مستمع فرهنگِ شفاهى تكرار می‌کرد. هنگامى كه ارتباط با مخاطبان پا به حيطۀ متن گذاشت و نوشته تنها راهِ رساندن پيام شد، محتواى پيام هم زمين تا آسمان فرق كرد.»<ref>http://mghaed.com/essays/farewell/wonderful_ascendency_of_an_ayatollah-1.htm/</ref>
* درباره [[w:حسینعلی منتظری|حسینعلی منتظری]]: « آيت‏‌اللَّه شيخ حسينعلى منتظرى فقيد زمانى كه رسانه‏‌اش تغيير كرد، هم مخاطب، هم وزن، هم قافيه، هم جهت فكرى، هم محتواى پيام و هم تا حد زيادى پايگاه اجتماعى‌‏اش عوض شد. تا در تهران و قم پيشنماز بود بايد حرفهاى تلويزيون را براى مستمع فرهنگِ شفاهى تكرار می‌کرد. هنگامى كه ارتباط با مخاطبان پا به حيطۀ متن گذاشت و نوشته تنها راهِ رساندن پيام شد، محتواى پيام هم زمين تا آسمان فرق كرد.»<ref>http://mghaed.com/essays/farewell/wonderful_ascendency_of_an_ayatollah-1.htm/</ref>
* درباره [[w:علی شریعتی|علی شریعتی]]: « شريعتى از يك نظر، حامل بيمارى كودكىِ اراده‏گرايى بود، از جمله اراده‏گرايى در دستكارىِ اصلاح‏گرانه در دين. اراده‏گرايى او مخلوطى بود به نسبتهاى دلبخواه از هر آنچه به نظرش جالب مى‏رسيد: كنفوسيوس، سقراط، لوتر، چه گوارا، كامو، اسلام واقعى، اسلامِ تخيّلى، كمونيسمِ موجود، سوسياليسم تخيّلى، مبارزات ضداستعمارى در كشورهاى شمال آفريقا، و البته دموكراسىِ ليبرالِ كشورهاى اروپاى غربى.»<ref>http://www.mghaed.com/books/Injustice/chapters/chap5/chap5.4.htm/</ref>
* درباره [[w:علی شریعتی|علی شریعتی]]: « شريعتى از يك نظر، حامل بيمارى كودكىِ اراده‌‏گرايى بود، از جمله اراده‏‌گرايى در دستكارىِ اصلاح‏‌گرانه در دين. اراده‏‌گرايى او مخلوطى بود به نسبت هاى دلبخواه از هر آنچه به نظرش جالب می‌رسيد: كنفوسيوس، سقراط، لوتر، چه گوارا، كامو، اسلام واقعى، اسلامِ تخيّلى، كمونيسمِ موجود، سوسياليسم تخيّلى، مبارزات ضداستعمارى در كشورهاى شمال آفريقا، و البته دموكراسىِ ليبرالِ كشورهاى اروپاى غربى.»<ref>http://www.mghaed.com/books/Injustice/chapters/chap5/chap5.4.htm/</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۷ مارس ۲۰۱۷، ساعت ۲۰:۳۴

محمد قائد (۱۹۵۰، شیراز) روزنامه‌نگار، نویسنده، مترجم، ویراستار و اندیشور ایرانی است.

هستهٔ نرم دین، حیرت انسان است در برابر معنی زندگی، و وحشت او از مرگ که غلافی سخت از طلا و آهن و قدرت دنیوی روی آن را پوشانده.

گفتاوردها

  • «شما امروز اگر یک نفر در تمام حوزه‌های علمیهٔ ایران و عراق نام بردید که متن اصلی کتاب چرا مسیحی نیستم برتراند راسل را که بسیار مورد علاقهٔ حضرات است دیده باشد، بداند هر سه اشارهٔ گذرا به اسلام در برگردان آن به فارسی حذف شده، یا بتواند نظر بدهد علامت سؤال که در اصل عنوان کتاب وجود ندارد، و منطقاً نباید داشته باشد، در ترجمهٔ بازاری‌اش بجا یا نابجاست، من هم قبول می‌کنم زمانی هزارها مترجم مسلمان وجود داشته.»[۱]
  • «چندفرهنگی فقط در این نیست که هر قومی رستوران و عید خودش را داشته باشد؛ این که مخالف ندارد. این است که مرد حق دارد گلوی دختر یا همسر یا خواهرش را به این اتهام که آبروی فامیل را برده گوش‌تاگوش ببـُرد یا نه. افغان و پاکستانی و عرب می‌گویند غیرت در خونم است؛ فرنگی می‌گوید باید دست از این حرفها برداری. حالا در این گیرودار از (برنارد) لویس و هانتینگتون و دیگران چه کاری ساخته است؟ به خاورمیانه‌ای بگوید غیرت نداشته باش؟ به فرنگی بگوید بگذار سر ببُرد، مال خودش است؟»[۲]
  • «کتاب‌خواندن، جز شب امتحان، وظیفه نیست؛ تفریحی است که می‌تواند مفید باشد.»[۳]
  • «رَم‌کردن ناگهانی را ممکن است اقلیتی کوچک به جمع القا کند و اکثریت فقط با موج رانده شود. بسیاری ممکن است بعداً بگویند موافق نبودند. اما برائتِ انفرادی بی‌فایده است: جامعه، انقلاب و عمل سیاسی تا حد زیادی یعنی همین سرایت احساسات.»[۴]
  • «هیچ سیستم حاکمی نمی‌تواند بخش عقیدتی‌−فرهنگی جامعه را واگذار کند. سیستم ارزشها بخشی از حاکمیت است و کسانی واقعاً حاکمند که فرهنگشان هم غالب باشد. فعالیت بخش خصوصی در عرصهٔ مطبوعات و فرهنگ برخی جوامع به این معنی نیست که دو یا چند سیستم فکری همزمان حکومت می‌کنند، یا یک هیئت نظر می‌دهد و هیئتی دیگر حکومت می‌کند. به این معنی است که دو یا چند جریان فکری مدافع حفظ وضع موجودند.»[۵]
  • «تفکر ضدسامی در ایران چندلایه است. ایرانیان در نیمهٔ دوم قرن نوزدهم، زمانی که فکر برتری نژادی در غرب حاکم بود، به برکت تحقیقات اروپاییان از تاریخ واقعی‌شان (در مقابل اسطوره و افسانه) خبردار شدند و ناگهان فهمیدند بازماندهٔ اقوامی‌اند که هزاران سال پیش به اروپا کوچ کردند. پس یعنی قوم و خویشیم و ژرمان را در حسرت دوری از کرمان ساخته‌اند. صادق هدایت مدتی عاشق این حرفها بود اما با دیدن فجایع جنگ دوم از دل و دماغ افتاد. رضاشاه هم دنبال همین داستانها رفت و خودش را نابود کرد.»[۶]
  • «هر مملکتی برای اینکه به جایی برسد باید سنگ زیرین آسیا داشته باشد، یعنی جمعی آدم پاکیزهٔ باشعور و عاری از روحیهٔ «پولو بردار فرار کن» و «دزدِ نگرفته پادشاه است»، و صاحب فرهنگی درست و حسابی که برای مردم الگو باشد، تا سنگ بالایی که عبارت از خواست‌های متغیر ملت است بتواند بچرخد (بله، بله، می‌دانم که از نظر نزاکت اجتماعی باید گفت ملت اسّ و اساس است و طبقهٔ حاکمْ نوکرِ گوش به فرمانش). در سرزمینی که ایران خوانده می‌شود در چهارده قرن گذشته نه مغلوبان (که همچنان فکر می‌کنند بدبخت شده‌اند) در ته قلب باور داشته‌اند پروردگار به عربها عنایتی خاص مبذول فرموده، و نه فاتحان (که بیش از هر چیز به چپو فکر می‌کنند) پنج دقیقه هم باور کرده‌اند که این گبرها مسلمان شده باشند.»[۷]
  • «اگر منش فرد سرنوشت او باشد، پس منش جامعه هم تقدیرش است. منش جامعه یعنی خصلتهای غالب آن که ممکن است در تک‌تک آحادش وجود نداشته باشد، یا به آن درجه وجود نداشته باشد.»[۸]
  • «در فاصلهٔ بین خدا و شیطان، بینهایت نوع آدم وجود دارد.»[۹]
  • « شاید بتوان گفت هستهٔ نرم دین حیرت انسان است در برابر معنی زندگی و وحشتش از مرگ که غلافی سخت از طلا و آهن و قدرت دنیوی روی آن را پوشانده.»[۱۰]

از او درباره دیگران

  • درباره مهدی بازرگان: «او نيز نوميد و دلشكسته از جهان رفت. در اين سرزمين، افسردگی در پايان راه انگار تقدير همه است: حكومت‌كننده، حكومت‌شونده و مهندس سرخورده از ايمان و نتايج آن.»[۱۱]
  • درباره حسینعلی منتظری: « آيت‏‌اللَّه شيخ حسينعلى منتظرى فقيد زمانى كه رسانه‏‌اش تغيير كرد، هم مخاطب، هم وزن، هم قافيه، هم جهت فكرى، هم محتواى پيام و هم تا حد زيادى پايگاه اجتماعى‌‏اش عوض شد. تا در تهران و قم پيشنماز بود بايد حرفهاى تلويزيون را براى مستمع فرهنگِ شفاهى تكرار می‌کرد. هنگامى كه ارتباط با مخاطبان پا به حيطۀ متن گذاشت و نوشته تنها راهِ رساندن پيام شد، محتواى پيام هم زمين تا آسمان فرق كرد.»[۱۲]
  • درباره علی شریعتی: « شريعتى از يك نظر، حامل بيمارى كودكىِ اراده‌‏گرايى بود، از جمله اراده‏‌گرايى در دستكارىِ اصلاح‏‌گرانه در دين. اراده‏‌گرايى او مخلوطى بود به نسبت هاى دلبخواه از هر آنچه به نظرش جالب می‌رسيد: كنفوسيوس، سقراط، لوتر، چه گوارا، كامو، اسلام واقعى، اسلامِ تخيّلى، كمونيسمِ موجود، سوسياليسم تخيّلى، مبارزات ضداستعمارى در كشورهاى شمال آفريقا، و البته دموكراسىِ ليبرالِ كشورهاى اروپاى غربى.»[۱۳]

منابع

پیوند به بیرون

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
در ویکی‌نبشته موجود است: