گابریل گارسیا مارکز: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
احسان آشنا (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۷۷: خط ۷۷:
[[رده:رمان‌نویسان]]
[[رده:رمان‌نویسان]]
[[رده:اهالی کلمبیا|م]]
[[رده:اهالی کلمبیا|م]]
[[رده:درگذشتگان ۲۰۱۴]]

نسخهٔ ‏۶ مارس ۲۰۱۷، ساعت ۲۲:۳۸

گابریل گارسیا مارکز

گابریل گارسیا مارکِز (۱۹۲۸-۲۰۱۴)، نویسنده ، رمان‌نویس، روزنامه‌نگار و ناشر کلمبیایی.

گفتاوردها

  • «برخلاف عقیده خود اینطور شروع کرد: ما به اینجا آمده ایم تا طبیعت را شکست دهیم. ما بیش از این در زمره ی مطرودین وطن، یتیم های پروردگار در این عصر تشنگی و بی عدالتی، تبعید شدگان زمین خود نخواهیم بود. بله آقایان و خانم ها، کسان دیگری خواهیم بود، بزرگ و سعادتمند.»
    • مرگ مداوم در ماوراء عشق - برگردان: بهمن فرزانه
  • «در پایان ایراد سخنرانی، سناتور مطابق معمول در میان ازدحام مردم در خیابانهای دهکده به گردش پرداخت و اهالی هر یک مشکلاتشان را برایش شرح میدادند. سناتور حرفهایشان را با رغبت گوش میداد و همگی را بدون دادن وعده های غیر ممکن راضی میکرد و تسلی میداد. زنی که روی یک خانه نشسته بود و شش فرزند کوچک او را احاطه کرده بودند موفق شد صدای خود را از میان سروصدا و ترق تروق آتش بازی به گوش او برساند. گفت سناتور تقاضای من چندان بزرگ نیست فقط یک خر می خواهم که از چاه دار زدن آب بیاورم. سناتور به شش بچه کثیف او خیره شد و پرسید مگر شوهرت چی شده؟ زن با خوش خلقی جواب داد به جزیره اوربا به دنبال سرنوشتش رفته است و تنها چیزی که پیدا کرده یکی از آن زنهای خارجی است که در دندانشان الماس میگذارند. جواب او همه را به خندا انداخت! سناتور گفت بسیار خوب میگویم یک خر به تو بدهند. چیزی نگذشت که یکی همراهانش یک خر به خانه زن برد که روی پشتش یکی از شعارهای انتخاباتی نوشته شده بود تا هیچ کس فراموش نکند که آن خر هدیه ای از جانب سناتور است!»
    • مرگ مداوم در ماوراء عشق - برگردان: بهمن فرزانه
  • «میگویند که شما از دیگران هم بدتر هستید، چون با آنها فرق دارید.»
    • مرگ مداوم در ماوراء عشق - برگردان: بهمن فرزانه
  • «آنچه در آن مکاتیب آمده است از ازل تا ابد تکرار ناپذیر خواهد بود، زیرا نسلهای محکوم به صد سال تنهایی، فرصت مجددی در روی زمین نداشتند.
  • «در زندگیمان از یک جایی به بعد به همه چیز و همه کس بی اعتا میشویم دیگر نه از کسی میرنجیم و نه به عشق کسی دل میبندیم!»
  • «آزادی معمولاً نخستین فاجعهٔ جنگ است.»
    • The General in His Layrinth
  • «اینکه چند سالت است، سن نیست؛ چند سال را احساس می‌کنی، سنت است.
    • Memories of My Melancholy Whores
  • «بعضی وقت‌ها بین کاغذهای قدیمی، عکس‌هایی پیدا می‌کنم که عکاسانِ خیابانیِ حوالی کلیسای سن فرانسیسکو از ما می‌گرفتند و احساس ترحمی مهارنشدنی بر وجودم چیره می‌شود؛ چون به نظرم نمی‌رسد عکس‌های ما باشند، بلکه تصور می‌کنم کسانی که در عکس می‌بینم پسرانمان هستند، در شهری محصور و با دروازه‌های بسته که در آن هیچ چیز آسان نیست و از همه دشوارتز تاب‌آوردن تنهایی و تحمل عصرهای بی عشق یکشنبه‌است.»
    • از «زنده ام که روایت کنم » ترجمهٔ کاوه میرعباسی، تهران: نشر نی، ۱۳۸۳
  • «دوستت دارم، نه بخاطر شخصیت تو، بلکه بخاطر شخصیتی که من هنگام با تو بودن پیدا می‌کنم.»[۱]
  • «دقایقی در زندگی هست که دلت برای کسی آن قدر تنگ می‌شود، که می‌خواهی او را از رؤیاهایت بیرون بکشی و در دنیای واقعی بغلش کنی.»[۲]
  • «ریشهٔ ادبی من روی شعر پایه ریزی شده بود، امّا شعر بد؛ فقط زمانی که از میان شعر بد گذشتی، می‌توانی شعر خوبت را بگیری.»
    • Márquez, Gabriel García. Interview with El Manifesto. 1977.
  • «کسی که با اتوبوس سفر می‌کند نمی‌داند کجا می‌میرد.»
    • از «زنده ام که روایت کنم » ترجمهٔ کاوه میرعباسی، تهران: نشر نی، ۱۳۸۳
  • « و عشق ، هیچ چیزی سخت تر از عشق نیست.»
    • Márquez, Gabriel García. Love in the Time of Cholera. 1985
  • «هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند، نگذران.»
    • بدون منبع
  • «همهٔ مردم سه زندگی دارند: عمومی، خصوصی، سرّی.»
    • Gabriel García Márquez: a Life
  • «همیشه آنچه که احساس می‌کنی را بگو، آنچه که فکر می‌کنی را انجام بده.» [۳]
  • «هیچ افتخاری بالاتر از این نیست که در راهِ عشق بمیری.»
    • Love in the Time of Cholera
  • «وقتی آدم تنهاست خیلی خوب است که کسی کنارش باشد.»

دربارهٔ او

  • «به عنوان یک دولت و در احترام به یاد گابریل گارسیا مارکز، سه روز عزای ملّی اعلان می‌کنم. از همهٔ بنیادهای ملّی می‌خواهم که پرچم‌ها را نیمه افراشته کنند. همچنین ما امیدواریم که کلمبیایی‌ها این کار را در خانه‌های خود نیز انجام دهند.»
    • خوان مانوئل سانتوس، رئیس جمهور کلمبیا
  • «مارکز کم‌حرف بود و به نظرم از ادبیّات ما [فارسی] اطلاع چندانی نداشت. وی حضور گرم و مغتنمی داشت و بسیار مؤدب بود.»
  • «جهان یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان رویاگرایش را از دست داد. اولین‌بار افتخار داشتم او را در مکزیک ملاقات کنم؛ جایی که نسخه امضاشده کتابش را به من هدیه کرد و من تا امروز آن را عزیز و گرامی داشته‌ام. همدردی‌ام را به خانواده و دوستان او تقدیم می‌کنم و امیدوارم آنها با این واقعیت که کارهای گابو برای نسل‌های آینده ماندگار خواهد بود، تسلی پذیرند.»
  • «شاهکارهای ادبی کمی از گذر بی‌رحمانه زمان جان سالم به‌در می‌برند و یاد نویسندگان معدودی جاودانه می‌شود، اما جایگاه گارسیا مارکز در مقبره استادان کلاسیک است. من به منظور جلوگیری از گریستن برای او، به مطالعه مداوم آثارش می‌پردازم.»
  • «گابوی عزیز ما زندگی تو را همچون هدیه‌ای غیرقابل تکرار و بی‌نظیر به یاد خواهیم آورد.»
  • «افتخار می‌کنم که از دوستان وی بودم و قلب بزرگ و ذهن درخشانش را به مدت بیش از ۲۰ سال می‌شناختنم.»
  • «واقعیت این است که گابریل گارسیا مارکز زندگی بسیار وسیع، پردامنه و گسترده‌ای داشت. رابطه او با کشورش نیز به همین شکل دامنه‌دار بود. این زندگی و روابط او در عین اینکه بسیار پرشوروهیجان بود پیچیدگی‌های بسیاری هم داشت.»
  • «گابریل گارسیا مارکز، در وهله نخست نگرش خود به جهان تصویری را می‌دید که مطابق با منظر مردم عادی و معمولی جامعه بود؛ همان مردمی که مارکز بینشان رشد کرده بود. این مردم عادی ساکنان جهانی بودند که دارای منبعی بی‌پایان از جادو و ایده‌ها و داستان‌های فوق‌طبیعی است.»
  • «باید بگویم مهم‌ترین ویژگی‌های زبان ادبی مارکز عبارتند از: وضوح و سادگی، فصاحت و نمایشی (دراماتیک) بودن. این سه عنصر در کنار یکدیگر آثار مارکز را شکل می‌دهند.»
  • «مارکز پرنفوذترین رمان‌نویس در تاریخ خود بوده است. اگرچه او مخترع آن (رمان) نبوده است. او نویسنده‌ای بود که توانست امضای شخصی خود را داشته باشد و سبک ویژه‌ای به نام رئالیسم جادویی را ایجاد کند.»
  • «دلیل مشخص گستردگی و محبوبیت آثار مارکز این است که او نویسنده‌ای بود که از یک‌سو توانسته بود به‌خوبی جهان‌بینی مردم عادی جامعه را حفظ کند؛ و از دیگر سو همین جهان‌بینی را به بهترین شکل برای جامعه روشنفکری تصویر کند.»
  • «هر صفحه از رمان‌های مارکز از عناصر و اجزای سیاسی تشکیل شده است. اما جدا از آثار و کتاب‌ها باید بگویم که مارکز همیشه مشغول کار و فعالیت بود. این نویسنده برای به‌دست‌آوردن اهداف مترقی برای جامعه مبارزه‌ای همیشگی داشت.»
  • «به نظر من مارکز مردی بود از یک خانواده معمولی و غیرتشریفاتی و رسمی و البته یک نابغه بزرگ ادبی.»
  • «در تمام کتاب‌های مارکز رابطه زن و مرد یک ویژگی و مشخصه مرکزی و مهم به حساب می‌آید. خیلی از زنان جامعه ما اینگونه تصور می‌کنند و معتقدند که مارکز نویسنده‌ای بود که تسلط و بینش کافی دربارهٔ روانشناسی زنان داشت؛ و همچنین او را نویسنده‌ای می‌دانند که حس همدردی و علاقه ویژه‌ای نسبت به شرایط زندگی زنان داشته است.»
  • «نویسنده بزرگی با جهان بدرود گفته که آثارش نفوذ و اعتبار بسیاری به ادبیات و زبان ما بخشیده است. رمان‌های مارکز او را جاودان می‌سازد و با استقبال هرچه بیشتر خوانندگان در هر کجای این جهان روبرو می‌شود.»

منابع

پیوند به بیرون

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ