فیودور داستایفسکی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز added Category:اگزیستانسیالیستها using HotCat |
افزودن مطلب برچسبها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
* 《 سراسر زمین از بالا به پایین ، آکنده از اشک بشر است 》 |
* 《 سراسر زمین از بالا به پایین ، آکنده از اشک بشر است 》 |
||
* پسر عزیزم الکسی فیودوروویچ ، شاید بهتر باشد تو هم بدانی. بگذار بگویمت که قصد دارم تا آخر به گناهانم ادامه دهم. چون گناه شیرین است، همه به آن بد میگویند ، اما همگی آدم ها در آن زندگی میکنند. منتها دیگران در خفا انجامش میدهند و من در عیان.و این است که دیگر گناهکاران به خاطر سادگی ام بر من میتازند. ( برادران کارامازوف ) |
* پسر عزیزم الکسی فیودوروویچ ، شاید بهتر باشد تو هم بدانی. بگذار بگویمت که قصد دارم تا آخر به گناهانم ادامه دهم. چون گناه شیرین است، همه به آن بد میگویند ، اما همگی آدم ها در آن زندگی میکنند. منتها دیگران در خفا انجامش میدهند و من در عیان.و این است که دیگر گناهکاران به خاطر سادگی ام بر من میتازند. ( برادران کارامازوف ) |
||
* آنچه پیش از هرچیز شخص را مجذوب می کرد ، همانطور که قبلا هم متذکر شده ام خوشقلبی خارق العاده و رهایی وی از خودخواهی و خودپرستی بود ، آدم به طور غریزی میپنداشت ، این مرد قلبی تغریبا بیگناه دارد. |
|||
* * جوان خام |
|||
== واپسین سخن == |
== واپسین سخن == |
نسخهٔ ۲۷ سپتامبر ۲۰۱۶، ساعت ۱۴:۲۶
فیودور داستایفسکی ( ۱۸۲۱ - ۱۸۸۱ م) نویسندهٔ روسی.
دارای منبع
- «خاطرات چه شیرین و چه تلخ، همیشه منبعِ عذاب هستند. امّا حتّی این عذاب هم شیرین است. وقتهایی که دل آدم پُر است، بیمار است، در رنج است، و غصه دار، آن وقت خاطرات تر و تازهاش میکنند، انگار که یک قطرهٔ شبنم شبانگاهی که پس از روزی گرم از فرط رطوبت میافتد و گل بیچارهٔ پژمرده را که آفتاب تند بعد از ظهر تفتهاش کرده شاداب میکند.»
- در بیچارگان
- «آدمی هرقدر هوشمندتر باشد، افسردگی و بطالتش بیشتر است!»
- جوان خام
- « پیر مرد با لحنی پر احساس گفت: مردی بود که زندگی پاکیزه و اندیشه ای والا داشت. آدم بی ایمانی نبود. ابری بر افکارش سایه افکنده بود و قلبش آرامش نداشت. امروزه بسیاری از اینگونه مردان از میان اشراف و تحصیل کردگان برخاسته اند. چیز دیگری به شما بگویم، انسان خودش را تنبیه میکند. اما شما مراقبشان باشید و آنان را ناراحت نکنید و شبها پیش از آنکه بخوابید در دعاهایتان به یادشان باشید، چون راه نزدیکی به خداوند، بدینگونه است. شبها دعا میخوانید؟»
- "جوان خام، جلد دوم، صفحه ی 576 "
- «آری، زندگی مملو از نشاط و سعادت است و حتی در زیر زمین هم میتوان به نیک بختی نایل شد. آلیوشا تو نمیتوانی تصور کنی تا چه اندازه اکنون به زندگی دلبستگی دارم و چه عطشی برای وجودداشتن و شناختن درمیان این دیوارهای خاموش در دل من به وجود آمده است، تمام رنجها و دشواریها را از میان خواهم برد به شرط آنکه درهر لحظه بگویم من هستم، اگر چه بییار و یاورم ولی با وجود این هستم و آفتاب را میبینم و اگر هم نبینم با این همه میدانم که وجود دارد.»
- برادران کارامازوف
- «از جمع صدها خرگوش هرگز یک اسب به وجود نخواهد آمد و از گردآوری صدها نکته سؤظن هیچگاه دلیل قاطعی به دست نمیآید.»
- جنایت و مکافات
- «اگر خدایی وجود نداشته باشد، آنوقت هرکاری مجاز است.»
- نامهها
- «ما حتی نمیدانیم که این «زندگی زنده و واقعی» در کجاست و اساسا چیست و چه نام دارد. تجربه میکنیم: تنهایمان بگذارند، کتابهایمان را بگیرند، آن وقت سرگشته خواهیم شد و به خطا خواهیم رفت. و نخواهیم دانست به که باید پناه ببریم و به کدام سو توجه کنیم. چه چیز را دوست بداریم؛ و از چه چیز نفرت داشته باشیم؛ چه چیز را تجلیل کنیم؛ و چه چیز را تحقیر. بر ما حتی دشوار است که بشر باشیم: بشر عادی و واقعی؛ بشر دارای گوشت و پوست، با تن و خون و رگ و ریشه. ما از چنین بودنی شرمساریم؛ آن را ننگ و عار میشماریم. ما پیوسته سعی بر آن داریم که هرچه تمامتر هیات و نوع انسان بیسابقهً کلی را به خود بگیریم.»
- یادداشتهای زیرزمینی
- «ما مرده به دنیا میآییم. مدتهاست که دیگر نسلهای ما از پشت پدران و از رحم مادرانی زنده به دنیا نیامدهاند...دانستن این معنا حتی برایمان دلچسب است، لذت میبریم که چنین هستیم؛ ما ساختگی و تصنعی هستیم و دائما نیز بر این تصنعیبودن افزوده میشود. مدتهاست که به آن خو کردهایم. به گمانم به زودی بر آن خواهیم شد تا ترتیبی بدهیم که به صورت اندیشه محض متولد شویم.»
- یاداشتهای زیر زمینی
- «هر چه بیشتر از افراد بشری متنفر میشدم، عشقم به بشریت فزونتر میشد»
- ادوارد هلت کار. ترجمهٔ خشایار دیهیمی
تنها آرامش و سکوت ، سرچشمه ی نیروی ابدی و جاوید است.
- 《 سراسر زمین از بالا به پایین ، آکنده از اشک بشر است 》
- پسر عزیزم الکسی فیودوروویچ ، شاید بهتر باشد تو هم بدانی. بگذار بگویمت که قصد دارم تا آخر به گناهانم ادامه دهم. چون گناه شیرین است، همه به آن بد میگویند ، اما همگی آدم ها در آن زندگی میکنند. منتها دیگران در خفا انجامش میدهند و من در عیان.و این است که دیگر گناهکاران به خاطر سادگی ام بر من میتازند. ( برادران کارامازوف )
- آنچه پیش از هرچیز شخص را مجذوب می کرد ، همانطور که قبلا هم متذکر شده ام خوشقلبی خارق العاده و رهایی وی از خودخواهی و خودپرستی بود ، آدم به طور غریزی میپنداشت ، این مرد قلبی تغریبا بیگناه دارد.
- * جوان خام
واپسین سخن
- «فهمیدی؟ مانع من نشو! حال وقت رفتن است، باید مرد!»
- آخرین کلام خطاب به همسرش آنا/ ۹ فوریه ۱۸۸۱ میلادی
پیوند به بیرون
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |