شهریار (شاعر): تفاوت میان نسخهها
جز Abmogi72 صفحهٔ محمدحسین شهریار را به سید محمدحسین شهریار منتقل کرد: نام رسمی |
|
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱۹ نوامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۲:۰۲
سید محمدحسین بهجت تبریزی، متخلص به بهجت و سپس شهریار، شاعر ایرانی سراینده اشعار فارسی و آذری. زادروز: (۱۲۸۵ خورشیدی) در روستای خشگناب در اطراف تبریز. شهریار در تاریخ (۲۷ شهریور ۱۳۶۷ خورشیدی) درگذشت.
دارای منبع
- «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا// بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا»
- کلیات دیوان شهریار؛ انتشارات نگاه، ۱۳۷۰
- «کلماتت چو تیشه فرهاد// میشکافند بیستون دلم»
- در وصف نمازجمعه رفسنجانی
- «مرا هر گه بهار آید به خاطر یاد یار آید//به خاطر یاد یار آید مرا هرگه بهار آید»
- کلیات دیوان شهریار؛ انتشارات نگاه
- «ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن //در گوشه میخانه هم مارا تو پیدا میکنی»
بدون منبع
- «از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران// رفتم از کوی تو اما عقب سر نگران»
- «جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را// نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را»
- «سلام ای شهر شیخ و خواجه شیراز// سلام ای مهد عشق و مدفن راز// سلام ای شهر عشق و آشنایی// سلام ای آشیان روشنایی// به عشق حافظ فیاض شیراز// صفا کردید با این کعبه راز// تو ای شیراز جادارد ببالی// ولی دانم که گاه از دل بنالی// که دیگر باره چون سعدی نزادی// به دنیا حافظ دوم ندادی»
- «لیک از یک نفر چهکار آید// از یکی گل کجا بهار آید»
- «ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی// تو بمان با دگران وای به حال دگران»
- «اززندگانی ام گله دارد جوانی ام //شرمنده جوانی، از این زندگانی ام
- «گیاه دانهٔ عشقم، فشرده در دل خاک چنان که دم به دم من بدمند میرویم»
بدون منبع
مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد/ تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد/ نه بلای جان عاشق شب هجرتست تنها/ که وصال هم بلای شب انتظار دارد تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی/ که شراب ناامیدی چقدر خمار دارد/ نه به خود گرفته خسرو پی آهوان ار من/ که کمند زلف شیرین هوش شکار دارد/ مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کن/ که هنوز وصلهی دل دو سه بخیه کار دارد/ دل چون شکسته سازم ز گذشتههای شیرین/ چه ترانههایه محزون که به یادگار دارد/ غم روزگار گو رو، پی کار خود که ما را/ غم یار بیخیال غم روزگار دارد/ گل آرزوی من بین که خزان جاودانیست/ چه غم از خزان آن گل که ز پی بهار دارد/ دل چون تنور خواهد سخنان پخته لیکن/ نه همه تنور سوز دل شهریار دارد/
پیوند به بیرون
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |