اصفهان: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
RAHA68 (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۱۶: خط ۱۶:


== اصفهان در شعر شاعران ==
== اصفهان در شعر شاعران ==
* «به زاد و بوم [[اصفهان|جی]] اندر شتافتم از ری// چنان به شوق، که [[کودک]] به جانب مادر// سواد شهر صفاهان چو گشت سرمه چشم// به هرچه دید دگرگونه آمدش به نظر// شکسته‌باره از این پیش بود و تنگ‌فضای// کنون درست و قوی‌باره است و پهناور»

** ''[[وحید دستگردی]]''
* «از آن پس ز کشور مهان جهان// برفتند یکسو سوی اصفهان»
* «از آن پس ز کشور مهان جهان// برفتند یکسو سوی اصفهان»
** ''[[فردوسی]]''
** ''[[فردوسی]]''

نسخهٔ ‏۲۰ مارس ۲۰۱۴، ساعت ۱۰:۱۰

«جهان‌آفرین را جهانی نبود// جهان را اگر اصفهانی نبود»

اصفهان، در منطقه‌ای نیمه کویری در مرکز ایران و در کنار زاینده‌رود قرار گرفته است. این شهر را به نام‌های: انزان - گابیه - جی - اسپاهان - سپاهان - صفاهان - اسفاهان - اصفاهان - اسبهان - اسفهان می‌خواندند و در قدیم آنرا اسپادانا می‌گفتند. اصفهان در طول جغرافیایی ۵۱ درجه و ۴۱ دقیقه و ۳۰ ثانیه و عرض ۳۲ درجه و ۴۰ دقیقه و به ارتفاع ۱۵۰۰ متر از سطح دریا قرار دارد.

گفتاورد

  • «مردمی نیکوصورت‌اند و رنگ بدن آنان سپید مایل به سرخی است و اغلب شجاع و مبتکر و کریم و مهمان‌نوازند و در این باره اخبار عجیبی از آنان نقل شده است.»

البته ویژگی مردم امروز اصفهان( غیر از ابتکار آنان) دقیقا بر عکس است؛ مردمانی اغلب سبزه و البته گاه خوش قامتند. شاید بتوان اقوام کرد و لر را شجاع گفت یا ترکان تبریز را(رک: تاریخ مشروطیت: کسروی) اما این صفت برای مردم امروز اصفهان مصداق خارجی ندارد. در بحث کریم و مهمان نواز بودن مردم اصفهان گمان می رود نیازی به توضیح نباشد. ناصرخسرو در صفت مردم اصفهان سروده است: اصفهان شهریست با مشتی گره/گاوصندوقی است پوشیده زره

ضرب‌المثل

  • «اصفهانی است، آخر کفر خودش را می‌گوید.»
  • «اصفهان نصف جهان»

اصفهان در شعر شاعران

  • «به زاد و بوم جی اندر شتافتم از ری// چنان به شوق، که کودک به جانب مادر// سواد شهر صفاهان چو گشت سرمه چشم// به هرچه دید دگرگونه آمدش به نظر// شکسته‌باره از این پیش بود و تنگ‌فضای// کنون درست و قوی‌باره است و پهناور»
  • «از آن پس ز کشور مهان جهان// برفتند یکسو سوی اصفهان»
  • «از خلق تو خار و حنظل شام// گلشکر اصفهان ببینم»
  • «اصفهان را نیمه خوانند از جهان// صد جهان من دیده‌ام در اصفهان// هفت‌دست و هشت‌خلد و چارباغ// جنت و باغ ارم رشک جنان// باغ‌تخت‚آیینه‌خانه‚ چارحوض// هم نگارستان و هم نقش‌جهان// قصر عباسی، نمکدان، طوقچی// باغ‌وحش و شیرخانه پیلکان»
  • «اصفهان نیمی از جهان گفتند// نیمی از وصف اصفهان گفتند»
  • «اگرچه زنده‌رود آب حیات است// ولی شیراز ما از اصفهان به»
  • «باد مشک‌آلود گویی سیب تر بر آتش است// کاندرو قدری گلاب اصفهان افشانده‌اند»
  • «به زاد و بوم جی اندر شتافتم از ری// چنان به شوق، که کودک به جانب مادر// سواد شهر صفاهان چو گشت سرمه چشم// به هرچه دید دگرگونه آمدش به نظر// شکسته‌باره از این پیش بود و تنگ‌فضای// کنون درست و قوی‌باره است و پهناور»
  • «حسن‌انداز بیان از من مجو// خوانسار و اصفهان از من مجو// گرچه هندی در عذوبت شکر است// طرز گفتار دری شیرین‌تر است»
  • «خرابه‌ای که به دل کرد والی حسنت// به اصفهان نتوان گفت ظل سلطان کرد// چو جغد بر سر ویرانه‌های شاه‌عباس// نشست عارف و لعنت به گور خاقان کرد»
  • «دریغ از اصفهان و از صفای او// که بوی مشک می‌دهد هوای او// هواش غم زداید از دل حزین// خوشا خوشا هوای غم‌زدای او// ز کعبه فرهی بود حجاز را// عراق راست فره از فضای او// ز مردمان شهرهای روم و چین// به‌اند مردمان روستای او// گل و گیای خلد را بود بَدل// به ماه فرودین گل و گیای او// به گاه گشت گل‌بتان سروقد// چمان چمان به زیر سروهای او»
  • «صائب از هند مجو عشرت اصفاهان را// فیض صبح وطن از شام غریبان مطلب»
  • «کرد سپاهان به از حدیقه رضوان// آمدن شاه دادگر به سپاهان// شمس ملوک زمانه ناصردینشاه// بر سر خلق خدای سایه یزدان// شهر سپاهان به فر خویش بیاراست// همچو سبا را به فر خویش سلیمان// بود گر این شهر تختگاه ملکشاه// اینت ملکشه در این مبارک ایوان// مردم از خطه سپاهان سرمه// روشنی دیده را برند به کیهان// خلق سپاهان کنند روشن دیده// اکنون از گرد موکب شه ایران»
  • «کنون سر همه التفات‌ها آنست// که یک دوسال دهی رخصت صفاهانم»
  • «که گفته است اصفهان نصف جهان است// اگر باشد جهانی، اصفهان است»
  • «لوحش‌الله از زلال خوش‌گوار زنده‌رود// بارک‌الله بر شمال بی غبار زنده‌رود»
  • «نکهت حور است یا صفای صفاهان// جبهت جوز است یا لقای صفاهان// دیو رجیم، آنکه بود دزد بیانم// گر دم طغیان زد از همای صفاهان// او به قیامت سپیدروی نخیزد// زانکه سیه بست برقفای صفاهان// اهل صفاهان مرا بدی زچه گویند// من چه خطا کرده‌ام به‌ جای صفاهان...// کردهٔ ِ قصار، پس عقوبت حداد// این مثل است آن ِ اولیای ِ صفاهان»
  • «نیل کم از زنده‌رود و مصر کم از جی// قاهره مقهور پادشای صفاهان»
  • «چشم های تو اصفهان است // هزار بازار ِ تو در تو // رهگذر در غلغله ای عظیم غرق می شود // بی اختیار ِ رفتن اش // بی اختیارِ نگاه اش // بی اختیار ِ بودن اش // گویی ماهی ، غرق در آب ، بی آنکه نشان از آب بداند»

جستار های وابسته

اشعار محلی و عامیانه

  • «تا اون شکوفه بستان دل کنار منس// سه ذرع برف بیفته بازم بهار منس// درازی شب یلدا و کوچه جلفا// چه سرهمش بکنی نصف زلف یار منس»

پیوند به بیرون

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
اصفهان
دارد.
در ویکی‌نبشته موجود است: