ویلیام شکسپیر: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
←‏بازرگانِ ونیز: ابرابزار، اصلاح املا، اصلاح سجاوندی، اصلاح ارقام، اصلاح نویسه، اصلاح فاصلهٔ مجازی، اصلاح نویسه‌های عربی
خط ۱۷۷: خط ۱۷۷:


== نمایشنامه‌ها ==
== نمایشنامه‌ها ==
[[پرونده:C macklin shylock.jpg|250px|بندانگشتی|چپ|«مگر یهودی چشم ندارد؟ مگر یک یهودی دست و اعضا و بدن و حواس و فکر ندارد؟ آیا همان غذایی را که یک مسیحی می‌خورد نمی‌خورد؟ با همان اسلحه‌ها آسیب نمی‌بیند؟ به همان بیماری‌ها دچار نمی‌شود و با همان دواها درمان نمی‌یابد؟ و همان تابستان و زمستان او را گرم و سرد نمی‌کند؟ اگر به ما سوزن بزنید خون از ما جاری نمی‌شود؟ اگر ما را قلقلک دهید به خنده نمی‌افتیم؟ اگر ما را مسموم کنید، نمی‌میریم؟...»]]
=== [[تاجر ونیزی|بازرگانِ ونیز]] ===
=== [[w:تاجر ونیزی|بازرگانِ ونیز]] ===
* '''شایلاک''': من حاضرم با شما معامله کنم، گفتگو کنم، همگام شوم، و حتّی در پیِ شما بیایم؛ ولی حاضر نیستم با شما بخورم و بنوشم و دعا کنم.
* '''شایلاک''': من حاضرم با شما معامله کنم، گفتگو کنم، همگام شوم، و حتّی در پیِ شما بیایم؛ ولی حاضر نیستم با شما بخورم و بنوشم و دعا کنم.
** ''پردهٔ سوم''
** ''پردهٔ سوم''
* '''سالارینو''': مطمئنم اگر او عهد خود را نقض کند، تو گوشتِ او را نخواهی بُرید. برای تو چه فایده دارد؟
* '''سالارینو''': مطمئنم اگر او عهد خود را نقض کند، تو گوشتِ او را نخواهی بُرید. برای تو چه فایده دارد؟
* '''شایلاک''': برای طعمهٔ ماهی خوب است و اگر برای چیز دیگری سودی نداشته باشد، دستِ کم حسِّ انتقام مرا تسکین می‌دهد. او به من هتک حرمت کرده و به قدرِ نیم میلیون به من ضرر زده و به ضررهایم خندیده و منافع مرا تمسخر کرده و به ملّتِ من تحقیر روا داشته و مانعِ معاملات من شده و دوستانِ مرا نسبت به من دلسرد کرده و دشمنانم را بر ضدّم برانگیخته و دلیلش برای همهٔ اینها چیست؟ چون من یک یهودی هستم. مگر یک چشم ندارد؟ مگر یک یهودی دست و اعضا و بدن و حواس و فکر ندارد؟ آیا همان غذایی را که یک مسیحی می‌خورد نمی‌خورد؟ با همان اسلحه‌ها آسیب نمی‌بیند؟ به همان بیماری‌ها دچار نمی‌شود و با همان دواها درمان نمی‌یابد؟ و همان تابستان و زمستان او را گرم و سرد نمی‌کند؟ اگر به ما سوزن بزنید خون از ما جاری نمی‌شود؟ اگر ما را قلقلک دهید به خنده نمی‌افتیم؟ اگر ما را مسموم کنید، نمی‌میریم؟ اگر به ما ستم روا دارید، مگر نباید انتقام بگیریم؟
* '''شایلاک''': برای طعمهٔ ماهی خوب است و اگر برای چیز دیگری سودی نداشته باشد، دستِ کم حسِّ انتقام مرا تسکین می‌دهد. او به من هتک حرمت کرده و به قدرِ نیم میلیون به من ضرر زده و به ضررهایم خندیده و منافع مرا تمسخر کرده و به ملّتِ من تحقیر روا داشته و مانعِ معاملات من شده و دوستانِ مرا نسبت به من دلسرد کرده و دشمنانم را بر ضدّم برانگیخته و دلیلش برای همهٔ اینها چیست؟ چون من یک یهودی هستم. '''مگر یهودی چشم ندارد؟ مگر یک یهودی دست و اعضا و بدن و حواس و فکر ندارد؟ آیا همان غذایی را که یک مسیحی می‌خورد نمی‌خورد؟ با همان اسلحه‌ها آسیب نمی‌بیند؟ به همان بیماری‌ها دچار نمی‌شود و با همان دواها درمان نمی‌یابد؟ و همان تابستان و زمستان او را گرم و سرد نمی‌کند؟ اگر به ما سوزن بزنید خون از ما جاری نمی‌شود؟ اگر ما را قلقلک دهید به خنده نمی‌افتیم؟ اگر ما را مسموم کنید، نمی‌میریم؟''' اگر به ما ستم روا دارید، مگر نباید انتقام بگیریم؟
** ''پردهٔ سوم، صحنهٔ اول''
** ''پردهٔ سوم، صحنهٔ اول''



نسخهٔ ‏۲۳ فوریهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۲۱:۴۱

ویلیام شکسپیر

ویلیام شکسپیر، شاعر و نمایشنامه‌نویس انگلیسی، زادروز: براساس سنت در تاریخ (۲۳ آوریل ۱۵۶۴ - ۲۳ آوریل ۱۶۱۶)

گفتاوردها

آ، الف

  • «آدم تبه‌کار می‌رود ولی شرش بعد از او می‌ماند.»
    • بدون منبع
  • «آن کس که جرأت انجام کارهای شایسته دارد، انسان است.»
    • بدون منبع
  • «آن کس که مال مرا بدزدد، چیز بی‌ارزشی را ربوده‌است، اما آن‌که نام نیک مرا برباید، جزئی از وجود مرا می‌برد که او را غنی نمی‌کند اما در واقع مرا حقیر می‌سازد.»
    • بدون منبع
  • «آیا می‌دانید که انسان چیست؟ آیا نسب و زیبایی و خوش‌اندامی و سخن‌گویی و مردانگی و دانشوری و بزرگ‌منشی و فضیلت و جوانی و کرم و چیزهای دیگر از این قبیل، نمک و چاشنی یک انسان نیستند؟»
    • بدون منبع
  • «از دست دادن امیدی پوچ و آرزویی محال، خود موفقیت و پیشرفت بزرگی است.»
    • بدون منبع
  • «اگر در این جهان از دست و زبان مردم در آسایش باشیم، برگ درختان، غرش آبشار و زمزمه جویبار هریک به زبانی دیگر با ما سخن خواهند گفت.»
    • بدون منبع
  • «اگر دوازده پسر داشتم و همه را به طور یکسان دوست می‌داشتم و یازده پسرم را در راه میهن قربانی می‌کردم، بهتر از این بود که یکی پس از دیگری در بستر خواب بمیرند.»
    • بدون منبع
  • «امان از وقتی که مردم، دزد عقل را به گلوی خود بریزند، منظور از دزد عقل، مشروبات الکلی است، واقعأ که هیچ عاقلی این کار را نمی‌کند.»
    • بدون منبع
  • «اندیشه‌ها، رؤیاها، آه‌ها، آرزوها و اشک‌ها از همراهان جدایی‌ناپذیر عشق می‌باشند.»
    • بدون منبع
  • «ای فتنه و فساد، تو چه زود در اندیشه مردان نومید رخنه می‌کنی.»
    • بدون منبع
  • «اگر تمام شب را بخاطر از دست دادن خورشید گریه کنی لذت دیدن ستاره‌ها را از دست خواهی داد.»
    • بدون منبع
  • «داشتن علم بهتر از داشتن ثروت است ولی نداشتن ثروت بدتر از نداشتن علم است»
    • بدون منبع

ب، پ

  • «بدی‌های ما در دنیا به یادگار می‌ماند و خوبی هایمان همراه با ما به گور می‌رود.»
    • بدون منبع
  • «بذله‌گویی برازنده‌ترین لباسی است که در یک مجلس می‌توان پوشید.»
    • بدون منبع
  • «برای دشمنانت کوره را آنقدر داغ مکن که حرارتش خودت را نیز بسوزاند.»
    • بدون منبع
  • «برای لذت بردن کافیست اندکی احمق باشی.»
    • بدون منبع
  • «به دست آور آنچه را که نمی‌توانی فراموشش کنی و فراموش کن آنچه را که نمی‌توانی بدست آوری.»
    • بدون منبع

ت، ث

  • «تردیدهای ما خائنینی هستند که با نصایح خود، ما را از حمله به دشمن باز می‌دارند، درحالی که تصمیمی راسخ و حمله‌ای به موقع می‌تواند فتح و پیروزی را نصیب ما سازد.»
    • بدون منبع
  • «تملق خوراک ابلهان است.»
    • بدون منبع

ج، چ

  • «جایی‌که تخم محبت کاشته شود، شادمانی می‌روید.»
    • بدون منبع
  • «جوانی و پیری با یک‌دیگر قابل مقایسه نیستند. جوانی مایه نشاط و سعادت است و پیری موجب فلاکت و حسرت. جوانی نیمروز زندگانی است و پیری شبانگاه ظلمانی. جوانی دوره خودنمایی و شجاعت است و پیری روزگار ترس و مذلت، جوان چون آهوی وحشی با نشاط و غرور در وادی زندگی می‌دود و پیر چون مردی لنگ آهسته و با هزار زحمت، قدم برمی‌دارد.»
    • بدون منبع
  • «جوانی جرعه‌ای است فرح‌انگیز ولی حیف که به پیری آمیخته‌است.»
    • بدون منبع
  • «چراغ کوچکی در شب، تاریکی را می‌شکافد و به اطراف نور می‌دهد، کار خوب اگرچه کوچک و ناچیز باشد در نظر من کوچک و ناچیز نیست.»
    • بدون منبع

ح، خ

د، ذ

  • «در سرتاسر اعمال بشر، جزر و مدی موجود است که اگر آدمی در مجرای آن واقع شود، به ساحل سعادت می‌رسد وگرنه سراسر عمر وی در گودال‌های بدبختی و فلاکت سپری خواهد شد.»
    • بدون منبع
  • «در سینه خود شراره‌ای آسمانی دارم که نامش وجدان است.»
    • بدون منبع
  • «دشمنان بسیاری دارید که نمی‌دانند چرا دشمن شما هستند ولی همچون سگ‌های ولگرد هنگامی که رفقایشان بانگ بردارند، آنها نیز پارس می‌کنند.»
    • بدون منبع
  • «دنیا مانند یک تماشاخانه‌است، هرکس رل خود را بازی می‌کند و سپس مخفی می‌شود.»
    • بدون منبع
  • «دوستی نعمت گرانبهایی است، خوشبختی را دوبرابر می‌کند و از بدبختی می‌کاهد.»
    • بدون منبع
  • «دنیا، سراسر صحنه بازی است و همه بازی‌گران آن به نوبت می‌آیند و می‌روند. نقش خود را به دیگری می‌سپارند.»
    • بدون منبع
  • «دیدن و حس کردن، وجودداشتن است، زندگی در اندیشه‌است.»
    • بدون منبع
  • «دیوانه خودش را عاقل می‌پندارد و عاقل هم می‌داند که دیوانه‌ای بیش نیست.»
    • بدون منبع

ر، ز، ژ

  • «زنان هیچ چیز نمی‌خواهند جز یک شوهر خوب، و همین‌که گیرشان آمد، همه چیز می‌خواهند.»
    • بدون منبع
  • «زنبور هرچقدر باشد، گل از آن بیشتر است؛ دل‌های ماتم زده هر اندازه باشند، قلب‌های شاد زیادترند.»
    • بدون منبع
  • «زندگی از تار و پود خوب و بد بافته شده‌است، فضیلت ما وقتی می‌تواند بر خود ببالد که از خطاهای ما شلاق نخورد و جنایت‌های ما وقتی نومید می‌شود که مورد ستایش فضیلت‌های ما قرار نگیرد.»
    • بدون منبع

س، ش

  • «سعادتمند کسی است که به مشکلات و مصایب زندگی لبخند زند.»
    • بدون منبع
  • «شادمانی در خانه‌ای است که مهر و محبت در آن مسکن دارد.»
    • بدون منبع
  • «شخص عاقل و هشیار به هرجا قدم بگذارد، سعادت و فراغت بال همراه اوست زیرا در جهان بجز خوبی و زیبایی چیزی نمی‌بیند.»
    • بدون منبع

ص، ض

ط، ظ

ع، غ

  • «عشق غالبأ یک‌نوع عذاب است، اما محروم بودن از آن مرگ است!»
    • بدون منبع
  • «عقل و هوش خود را با خوشی و نشاط دمساز کن تا هزاران آسیب از میان برود و عمرت دراز شود.»
    • بدون منبع
  • «علامت و نشان حقیقی اصالت و علو شأن، نوازش و ترحم آمیخته با شادمانی و گشاده‌رویی است.»
    • بدون منبع

ف

ق

ک

  • «کاری که وظیفه و صمیمیت در آن دخالت دارد، خلل‌پذیر نیست.»
    • بدون منبع
  • «کسانی که دنیا را از دست می‌دهند آن را با فکر و وسواس می‌خرند.»
    • بدون منبع
  • «کشنده تر از نیش مار، بچه حق‌ناشناس است.»
    • بدون منبع
  • «کینه پنهان نمی‌ماند.»
    • بدون منبع

گ

  • «گذشت زمان بر آنها که منتظر می‌مانند بسیار کند، بر آنها که می‌هراسند بسیار تند، بر آنها که زانوی غم در بغل می‌گیرند بسیار طولانی، و بر آنها که به سرخوشی می‌گذرانند بسیار کوتاه است. اما بر آنها که عشق می‌وزند، زمان را آغاز و پایانی نیست.»
    • بدون منبع
  • «گذشت زمان هرچه از موهای مردم می‌کاهد، به خرد آن‌ها می‌فزاید.»
    • بدون منبع
  • «گریه ما وقت تولد از آن رو است که به صحنه بزرگ جنون و حماقت وارد شده‌ایم.»
    • بدون منبع

ل

م

  • «مردی که دردرون خویش موسیقی ندارد و نداهای خوش و دلنشین او را تحت تأثیر قرار نمی‌دهد، برای خیانت، توطئه و غارتگری مناسب می‌باشد و هیچ کس نباید به او اعتماد کند.»
    • بدون منبع
  • «مسکنت در کوی هنرمندان و رنجبران راه ندارد و شادمانی در خانواده‌ای است که مهربانی در آن جا حکومت می‌کند.»
    • بدون منبع
  • «مصائب خود را مانند لباستان با کمال بی‌اعتنایی تحمل کنید.»
    • بدون منبع
  • «من از خوشبختی‌های این جهان بهره‌مند گردیده‌ام زیرا در زندگی عاشق شده‌ام.»
    • بدون منبع
  • «من همیشه میل دارم از اشخاص نجیب پیروی کرده و از آنان چیز بیاموزم.»
    • بدون منبع
  • «موفقیت‌هائی که نصیب بشر شده عمومأ در سایه تحمل و بردباری بوده‌است.»
    • بدون منبع
  • «می‌دانیم که چیستیم اما نمی‌دانیم که چه می‌شویم.»
    • بدون منبع

ن

و

  • «وقتی که معشوقم سوگند می‌خورد که راست می‌گوید، باورش می‌کنم، هر چند می‌دانم که دروغ می‌گوید»
    • بدون منبع
  • «وجود ما به منزلهٔ باغی است که ارادهٔ ما باغبان آن است.»
    • بدون منبع
  • «وقتی ناراحتی بزرگی پیش آید، رنج و غم‌های دیرین از یاد می‌رود.»
    • بدون منبع

ه

  • «هر اندازه گناهی بزرگ کهنه شود و به حال اختفا باقی بماند سرانجام هنگام مرگ یا بروز خطر، چون فرصت کشف آن فرارسد، به صورت موحشی زهر خود را برجان آدمی می‌ریزد.»
    • بدون منبع
  • «هر چه را که دوست داری بدست آور وگرنه مجبور می‌شوی هر چه را که بدست می‌آوردی دوست داشته باشی.»
    • بدون منبع
  • «هرکس فقیر و قانع باشد ثروتمند است.»[۱]
  • «همیشه حرف حق را بدون بیم بیان کن و شیطان را خجل ساز.»
    • بدون منبع
  • «همیشه کار کنید و بکوشید تا جامه افتخار و عظمت را بپوشید، همیشه در نظر داشته باشید که افتخارات تازه‌ای به دست آورید زیرا افتخارات گذشته همچون شمشیری است که زنگ‌زده و از رونق افتاده باشد.»
    • بدون منبع
  • «هیچ چیز، بد یا خوب نیست، فقط نیروی اندیشه بدی و خوبی و سعادت و شقاوت را می‌آفریند.»
    • بدون منبع

ی

  • «یقینأ رفتار حکیمانه یا وضع جاهلانه همچون بیماری از شخصی به شخص دیگر سرایت می‌کند، پس لازم است که انسان‌ها مواظب انتخاب معاشران خود باشند.»
    • بدون منبع

نمایشنامه‌ها

«مگر یهودی چشم ندارد؟ مگر یک یهودی دست و اعضا و بدن و حواس و فکر ندارد؟ آیا همان غذایی را که یک مسیحی می‌خورد نمی‌خورد؟ با همان اسلحه‌ها آسیب نمی‌بیند؟ به همان بیماری‌ها دچار نمی‌شود و با همان دواها درمان نمی‌یابد؟ و همان تابستان و زمستان او را گرم و سرد نمی‌کند؟ اگر به ما سوزن بزنید خون از ما جاری نمی‌شود؟ اگر ما را قلقلک دهید به خنده نمی‌افتیم؟ اگر ما را مسموم کنید، نمی‌میریم؟...»

بازرگانِ ونیز

  • شایلاک: من حاضرم با شما معامله کنم، گفتگو کنم، همگام شوم، و حتّی در پیِ شما بیایم؛ ولی حاضر نیستم با شما بخورم و بنوشم و دعا کنم.
    • پردهٔ سوم
  • سالارینو: مطمئنم اگر او عهد خود را نقض کند، تو گوشتِ او را نخواهی بُرید. برای تو چه فایده دارد؟
  • شایلاک: برای طعمهٔ ماهی خوب است و اگر برای چیز دیگری سودی نداشته باشد، دستِ کم حسِّ انتقام مرا تسکین می‌دهد. او به من هتک حرمت کرده و به قدرِ نیم میلیون به من ضرر زده و به ضررهایم خندیده و منافع مرا تمسخر کرده و به ملّتِ من تحقیر روا داشته و مانعِ معاملات من شده و دوستانِ مرا نسبت به من دلسرد کرده و دشمنانم را بر ضدّم برانگیخته و دلیلش برای همهٔ اینها چیست؟ چون من یک یهودی هستم. مگر یهودی چشم ندارد؟ مگر یک یهودی دست و اعضا و بدن و حواس و فکر ندارد؟ آیا همان غذایی را که یک مسیحی می‌خورد نمی‌خورد؟ با همان اسلحه‌ها آسیب نمی‌بیند؟ به همان بیماری‌ها دچار نمی‌شود و با همان دواها درمان نمی‌یابد؟ و همان تابستان و زمستان او را گرم و سرد نمی‌کند؟ اگر به ما سوزن بزنید خون از ما جاری نمی‌شود؟ اگر ما را قلقلک دهید به خنده نمی‌افتیم؟ اگر ما را مسموم کنید، نمی‌میریم؟ اگر به ما ستم روا دارید، مگر نباید انتقام بگیریم؟
    • پردهٔ سوم، صحنهٔ اول

درباره

دربارهٔ او

  • «بسیاری از درام نویسان مثل مولیر و شکسپیر، هنرپیشه نیز بوده‌اند. آن‌ها به مسایل و مشکلات یک هنرپیشه آشنا هستند، هرچند هنرپیشه درجه اول نبودند.»

پانویس

  1. به اسپینوزا هم نسبت داده‌اند

پیوند به بیرون

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ