حافظ: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''[[W:خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی|خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی]]'''، به تأیید اکثر محققین و کارشناسان شعر و ادب،و برخی ادیبان غربی نظیر [[گوته]] و جان پین و [[آندره ژید]]، بزرگترین شاعر تاریخ شعر در جهان است<ref>www.en.wickipedia.com/Hafez/</ref>. زادگاه و آرامگاه وی در [[شیراز]] است، ([[W:۷۱۶ (هجری قمری)|۷۱۶]] - [[W:۷۹۲ (هجری قمری)|۷۹۲ هجری قمری]]) برابر با ([[W:۱۳۲۵/۲۶ (میلادی)|۲۶/۱۳۲۵]] - [[W:۱۳۸۹/۹۰ (میلادی)|۹۰/۱۳۸۹ میلادی]])اشعار او بواسطه معانی دقیق پنهان در درون غزل و تصویر سازی خیال انگیز و پیوند عشق زمینی و عرفانی شهرت دارد.
'''[[W:خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی|خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی]]'''، به تأیید اکثر محققین و کارشناسان شعر و ادب،و برخی ادیبان غربی نظیر [[گوته]] و جان پین و [[آندره ژید]]، بزرگترین شاعر تاریخ شعر در جهان است. زادگاه و آرامگاه وی در [[شیراز]] است، ([[W:۷۱۶ (هجری قمری)|۷۱۶]] - [[W:۷۹۲ (هجری قمری)|۷۹۲ هجری قمری]]) برابر با ([[W:۱۳۲۵/۲۶ (میلادی)|۲۶/۱۳۲۵]] - [[W:۱۳۸۹/۹۰ (میلادی)|۹۰/۱۳۸۹ میلادی]])اشعار او بواسطه معانی دقیق پنهان در درون غزل و تصویر سازی خیال انگیز و پیوند عشق زمینی و عرفانی شهرت دارد.


== دارای منبع ==
== دارای منبع ==

نسخهٔ ‏۱۲ اکتبر ۲۰۱۳، ساعت ۱۰:۱۵

خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی، به تأیید اکثر محققین و کارشناسان شعر و ادب،و برخی ادیبان غربی نظیر گوته و جان پین و آندره ژید، بزرگترین شاعر تاریخ شعر در جهان است. زادگاه و آرامگاه وی در شیراز است، (۷۱۶ - ۷۹۲ هجری قمری) برابر با (۲۶/۱۳۲۵ - ۹۰/۱۳۸۹ میلادی)اشعار او بواسطه معانی دقیق پنهان در درون غزل و تصویر سازی خیال انگیز و پیوند عشق زمینی و عرفانی شهرت دارد.

دارای منبع

دیوان غزلیات

  • «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است// با دوستان مروت، با دشمنان مدارا»
  • «آیین تقوا ما نیز دانیم// لیکن چه چاره،با بخت گمراه»
  • «عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید // ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی»
  • «از صدای سخن عشق ندیدم خوش‌تر // یادگاری که در این گنبـد دوار بماند»
  • «از آن به دیر مغانم عزیز میدارند// که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست»
  • «بر در میخانه رفتن کار یک‌رنگان بود// خودفروشان را به‌کوی می‌فروشان راه نیست»
  • «بشوی اوراق اگر هـم‌درس مایی// که علم عشق در دفتر نباشد»
  • «به ‌بانگ مطرب و ساقی اگر ننوشی می// علاج کی کنمت "آخرالدواء الکی"»
  • «به خُلق و لطف توان کرد صید اهل نظر// به بند و دام نگیرند مرغ دانا را»
  • «به ‌کوی عشق منه بی‌دلیل راه، قدم// که من به‌خویش نمودم صد اهتمام نشد»
  • «به ‌می‌پرستی از آن نقش خود بر آب زدم// که تا خراب کنم نقش خودپرستیدن»
  • «بیا که رونق این کارخانه کم نشود// به‌زهد همچو تویی یا به‌عیش همچو منی»
  • (( تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست رهرو گر صد هزار هنر دارد توکل بایدش ))
  • «بی پیر مرو تو در خرابات// هرچند سکندر زمانی»
  • «بی‌خار گل نباشد و بی‌نیش، نوش هم// تدبیر چیست؟ وضع جهان این‌چنین فتاد»
  • «پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت// آفرین بر نظر پاک خطا‌پوشش باد»
  • «پیوند عمر بسته به‌موئی است هوش دار// غم‌خوار خویش باش غم روزگار چیست؟»
  • «حجاب راه تویی حافظ، از میان برخیز// خوشا کسی که در این راه بی‌حجاب رود»
  • «حافظ! از باد خزان در چمن دهر مرنج// فکر معقول بفرما، گل بی‌خار کجاست؟»
  • «حسنت به‌اتفاق ملاحت جهان گرفت// آری به‌اتفاق، جهان می‌توان گرفت»
  • «در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است// صراحی می ناب و سفینه غزل است»
  • «در بیابان گر به ‌شوق کعبه خواهی زد قدم// سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم‌مخور»
  • «در کوی ما شکسته‌دلی می‌خرند و بس// بازار خود‌فروشی از آن‌سوی دیگر است»
  • «دریغ و درد که تا این زمان ندانستم// که کیمیای سعادت رفیق بود، رفیق»
  • «دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند// گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند»
  • «زین سرزنش که کرد تو را دوست حافظا// بیش از گلیم خویش مگر پا کشیده‌ای؟»
  • «سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد// آن‌چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد»
  • «سخن به‌نزد سخندان ادا مکن حافظ// که تحفه، کس دُر و گوهر به ‌بحر و کان نبرد»
  • «سر و چشمی چنین زیبا،توگویی چشم ازو بردوز// برو کاین وعظ بی معنی مرا درسر نمیگیرد»
  • «شراب لعل می‌نوشم من از جام زمردگون// که زاهد افعی وقت است، می‌سازم به وی کورش»
  • «شوق لبت برد از یاد حافظ// درس شبانه،ورد سحرگاه»
  • «عاشق که شد یار به حالش نظر نکرد//ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست»
  • «فریب جهان قصهٔ روشن است// سحر تا چه زاید شب آبستن است»
  • «فلک به ‌مردم نادان دهد زمام امور// تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس»
  • «قصر فردوس به پاداش عمل می‌بخشند// ما که رندیم و گدا دیر مغان مارا بس»
  • «قطع این مرحله بی‌هم‌رهی خضر مکن// ظلمات است بترس از خطر گمراهی»
  • «که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه‌چین دارد// بلاگردان جان و تن دعای مستمندان است»
  • «محتسب خم شکست و من سر او// سن بالسن و الجروح قصاص»
  • «محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد// قصه ماست که در هر سر بازار بماند»
  • «من و انکار شراب؟ این چه حکایت باشد// غالبأ این‌قدرم عقل و کفایت باشد»
  • «من ترک عشق و شاهد و ساغر نمی کنم// من لاف عقل میزنم این کار کی کنم؟»
  • «من که شبها ره تقوا زده ام بادف وچنگ// این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد؟»
  • «نقد صوفی نه همین صافی بی‌غش باشد// ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد»
  • «مرا به ‌کشتی باده درافکن ای ساقی// که گفته‌اند نکوئی کن و در آب انداز»
  • «مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد// که، نهادست به هر مجلس وعظی دامی»
  • «نه عمر نوح بماند نه ملک اسکندر// نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش»
  • «ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم// یا جام باده! یا قصه کوتاه!»
  • «نیک‌نامی خـواهی ای‌دل، بابدان صحبت مدار// خودپسندی جان من برهان نادانی بود»
  • «هر‌آن‌کسی که در این حلقه نیست زنده به‌ عشق// بر او نمرده، به‌فتوای من نماز کنید»
  • «هرگز نمیرد آن‌که دلش زنده شد به‌ عشق// ثبت است بر جریده عالم دوام مـا»
  • «یارب مباد آن‌که گدا معتبر شود// گر معتبر شود زخدا بی‌خبر شود»
  • «یا رب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید// دود آهیش در آیینه ادراک انداز»
  • «یارب این نو‌دولتان را بر خر خودشان نشان// کاین همه ناز از غلام و اسب و استر می‌کنند»
  • «جای آن است که خون موج زند در دل لعل// زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش»
  • «آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست// هرکجا هست خدایا به سلامت دارش»
  • «در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن // شرط اول قدم آن است که مجنون باشی»
  • «ز زرت كنند زیور به زرت كشند در بر // من بينواي مضطر چه كنم كه زر ندارم»
  • «دگر مگو كه خواهم كه ز درگهت برانم // تو براين و من برآنم كه دل ازتو برندارم»

درباره حافظ

  • «کنون این دل هوای خواجه کرده//هوای حافظ آزاده کرده//که با هر شعر خود گویی زبانیست//گشاینده ز هر سر نهانیست//چو حافظ گشت شاعر در جوانی//خداوند داد بر او یک زبانی//که گوید بر بشر هر سر غیبی//مبرا باشد از هر کذب و عیبی//کنون صدها درود از من به روحش//به روح پاک و پر جوش و خروشش//خداوندا قرین رحمتش کن//بر اعمال نکوهش هم فزون کن»


  • «آن‌که پشمینه پوشید دیری// نغمه‌ها زد همه جاودانه// عاشق زندگانی خود بود// بی‌خبر در لباس فسانه// خویشتن را فریبی همی‌داد- حافظ این چه کید و دروغی است// کز زبان می و جام و ساقی‌ست// نالی ار تا ابد باورم نیست// که بر آن عشق‌بازی که باقی‌ست// من بر آن عاشقم که رونده است»
  • «ای حافظ، خود را با تو مقایسه‌کردن عجیب جنونی است! تو دریایی و در قبال تو ما قطراتی بیش نیستیم.»
  • «به‌راستی کیست این قلندر یک‌لاقبای کفرگو که در تاریک‌ترین ادوار سلطهٔ ریاکاران زهدفروش، در نهاربازار زاهدنمایان و در عصری که حتی جلادان ِ آدمی‌خوار ِ مغروری چون امیرمبارزالدین و پسرش شاه‌شجاع بنیان حکومت آن‌چنانی خود را بر حدزدن و خم‌شکستن و نهی از منکر و غزوات مذهبی نهاده‌اند، یک‌تنه وعدهٔ رستاخیز را انکار می‌کند، خدا را عاشق و شیطان را عقل می‌خواند.»
  • «به عقیده اینجانب که گمان می‌کنم مطابق عقیده اکثریت عظیمه فضلای ایرانی و همچنین فضلای غیرایرانی... باشد مابین شعرای درجه اول زبان فارسی... بدون هیچ استثناء آن‌کسی که اشعار او مستجمع جمیع محاسن لفظی و معنی شعر و جمیع مزایای صورتی وحقیقی کلام بلیغ و خود او افصح فصحای اولین و آخرین و املح شعرای متقدمین ومتأخرین است... بدون هیچ تأمل و تردید خواجه شمس‌الدین محمد شیرازی است... وجود او نه فقط باعث افتخار ایرانیان بلکه مایه مباهات نوع بشر است!»
    • علامه محمد قزوینی/ ۱۳۲۱ خورشیدی، مقدمه کتاب "بحث در آثار و افکار و احوال حافظ"
  • «خواجه حافظ عمری شاهد و ناظر تبدلات و تحولات سیاسی و اجتماعی گوناگون بوده و ملاحظه کرده که هرروز یک‌دسته مردم ستمگر و بی‌قابلیت جانشین یک‌دسته مردم دیگر شبیه به خود می‌شوند و یک بدبختی تازه پیش‌آورده، همشهریان او را دچار فقر و بینوایی و بدبختی ساخته‌اند.»
    • دکتر قاسم غنی/ بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، چاپ تهران - ۱۳۶۱ خورشیدی

حافظ کتابخانه

پیوند به‌بیرون

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
حافظ
دارد.

دیوان حافظ شامل غزلیات،مثنوی،ساقی نامه،قطعات،رباعیات،قصاید وفهرست برخی اشعار دیگر منتسب به حافظ -که در تصحیح قزوینی/غنی نیامده‌اند

پانویس