بایزید بسطامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
SBG42 (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
طاها (بحث | مشارکت‌ها)
←‏گفتاورد: انتقال از ویکی‌پدیا
خط ۱: خط ۱:
'''[[w:بایزید بسطامی|ابویزید طیقور بن عیسی بن آدم بن سروشان بسطامی]]'''''(زاده ی 161 یا 181هـ ق در بسطام-مرگ 234 یا 261 هـ ق در بسطام،[[قومس]]،(سمنان کنونی)/804-874 یا 877/8 میلادی)'' معروف به '''بایزید بسطامی''' ملقب به سلطان العارفین از عارف قرن سوم هجری و از بزرگان اهل تصوف است .
'''[[w:بایزید بسطامی|ابویزید طیقور بن عیسی بن آدم بن سروشان بسطامی]]'''''(زاده ی 161 یا 181هـ ق در بسطام-مرگ 234 یا 261 هـ ق در بسطام،[[قومس]]،(سمنان کنونی)/804-874 یا 877/8 میلادی)'' معروف به '''بایزید بسطامی''' ملقب به سلطان العارفین از عارف قرن سوم هجری و از بزرگان اهل تصوف است .
[[File:Tomb_Shahrood.jpg|thumb|آرامگاه بایزید در بسطام،نزدیکی شاهرود،سمنان(قومس قدیم)]]
[[File:Tomb_Shahrood.jpg|thumb|آرامگاه بایزید در بسطام،نزدیکی شاهرود،سمنان(قومس قدیم)]]
==گفتاورد==
==گفتاورد==
* با یزید را گفتند : روز قیامت که می شود مردم در زیر لوای محمد خواهند بود ، گفت به خدا قسم لواء من از لوای محمد بزرگتر است ( که پیغمبران و خلایق در تحت لوای من باشند ) .<ref>تذکره الاولیاء ، ص 176 به نقل از متفرقات آیت الله حاج شیخ حسن صافی اصفهانی در متفرقات</ref>
* میگفت: آتش جهنم چیست ؟ اگر ببینم آنرا به یک طرف لباس خود آن را خاموش می کنم .<ref>سفینه البحار ، در لغت صوف</ref>
* نقل است که بایزید گفت : حق تعالی سی سال آینه ی من بود اکنون من آیینه ی خودم یعنی آنچه من بودم نماندم که من و حق شرک است ، چون من نماندم حق تعالی آینه ی خویش است . اینک بگویم که آینه ی خویشم ، حق است که به زبان من سخن گوید و من در میان ناپدید .<ref>تذکره الاولیاء ص 160- عارف و صوفی چه می گویند / آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی ص 96</ref>
* [[مولوی]] درباره ی ادعای الوهیت بایزید می گوید :

با مریدان آن فقیر محتشــــم

با یزید آمد که یزدان نک منم

گفت مستانه عیان آن ذوفنون

«لاالــه الاها انـا فـاعـبــــدون»

نیست اندر جبه ام الا خــدا

چند جویی در زمین و در سما<ref>مثنوی مولوی ، دفتر چهارم /21.3 ص . 64 </ref>
* «سبحانی ما اعظم شأنی ....»<ref>تذکره الاولیا ج 1 – ص 140-شناخت عرفان و عارفان ایرانی ص 250-228</ref> یعنی « منزهم من که شأن و منزلت من برتر است »
* «لا اله الا انا» (جز من خدایی نیست )<ref>شرح گلشن راز ، شیخ محمد لاهیجی – ص 561</ref>
* گفته : حج کردم در سال اول . خانه را دیدم و در حج دوم صاحب خانه را دیدم و خانه را ندیدم و در حج سوم نه خانه را دیدم و نه صاحبخانه را .<ref>سفینه البحار در لغت صوف</ref>


==درباره او==
==درباره او==

نسخهٔ ‏۲۴ سپتامبر ۲۰۱۳، ساعت ۰۶:۰۵

ابویزید طیقور بن عیسی بن آدم بن سروشان بسطامی(زاده ی 161 یا 181هـ ق در بسطام-مرگ 234 یا 261 هـ ق در بسطام،قومس،(سمنان کنونی)/804-874 یا 877/8 میلادی) معروف به بایزید بسطامی ملقب به سلطان العارفین از عارف قرن سوم هجری و از بزرگان اهل تصوف است .

آرامگاه بایزید در بسطام،نزدیکی شاهرود،سمنان(قومس قدیم)

گفتاورد

  • با یزید را گفتند : روز قیامت که می شود مردم در زیر لوای محمد خواهند بود ، گفت به خدا قسم لواء من از لوای محمد بزرگتر است ( که پیغمبران و خلایق در تحت لوای من باشند ) .[۱]
  • میگفت: آتش جهنم چیست ؟ اگر ببینم آنرا به یک طرف لباس خود آن را خاموش می کنم .[۲]
  • نقل است که بایزید گفت : حق تعالی سی سال آینه ی من بود اکنون من آیینه ی خودم یعنی آنچه من بودم نماندم که من و حق شرک است ، چون من نماندم حق تعالی آینه ی خویش است . اینک بگویم که آینه ی خویشم ، حق است که به زبان من سخن گوید و من در میان ناپدید .[۳]
  • مولوی درباره ی ادعای الوهیت بایزید می گوید :

با مریدان آن فقیر محتشــــم

با یزید آمد که یزدان نک منم

گفت مستانه عیان آن ذوفنون

«لاالــه الاها انـا فـاعـبــــدون»

نیست اندر جبه ام الا خــدا

چند جویی در زمین و در سما[۴]

  • «سبحانی ما اعظم شأنی ....»[۵] یعنی « منزهم من که شأن و منزلت من برتر است »
  • «لا اله الا انا» (جز من خدایی نیست )[۶]
  • گفته : حج کردم در سال اول . خانه را دیدم و در حج دوم صاحب خانه را دیدم و خانه را ندیدم و در حج سوم نه خانه را دیدم و نه صاحبخانه را .[۷]

درباره او

  • «آن خلیفهٔ الهی، آن دَعامهٔ نامتناهی، آن سلطان العارفین، آن حجة الحق اجمعین، آن پُختهٔ جهانِ ناکامی، شیخ بایزید بسطامی- رحمة الله علیه.اکبر مشایخ بود، و حجت خدای بود، و خلیفهٔ بحق بود، و قطب عالم بود، و مرجع اوتاد.و ریاضات و کرامات و حالات و کلمات او را اندازه نبود. و در اسرار و حقایق نظری نافذ و جدی بلیغ داشت. و دایم در مقام و هیبت بود، غرقهٔ انس و محبّت بود، و پیوسته تن در مجاهده و دل در مشاهده داشت. و روایات او در احادیث عالی بود و پیش از او کسی را در معانی طریقت چندان استنباط نبود که او را...»
  • «بایزید در میان ما چون جبریل است در میان ملایکه».
هم‌چنين آن جعفرصادق لقب      آن امام پاك پاكيزه نسب
چشم و دل بگشود چو طيفور را      بايزيد آن پاي تا سر نور را
پير بسطام از دمش شد زنده‌دل      صاحب دل آمد و فرخنده دل
گشته مأذون اجازت زان جناب      سلسله جاري شده زان مستطاب
جـمله درويشان شطـاري لقب      خرقه بگـرفته از آن كامل ادب
    • ميرزا محمدتقي ملقب به مظفرعليشاه كرماني
  • «بایزید بسطامی که به حق او را باید سلطان العارفین گفت، یکی از پیشتازان تصوف و عرفان است. او در حالی که از توحید سخن می گوید، با مطرح ساختن عشق الهی، مردم را به محبّت به دیگران و دوست داشتن همه ی آفریدگان خدا تشویق می کند. بایزید مکتب انسانیّت را تحت لوای عرفان در زمانی شروع کرد که مبارزه ی فرهنگ بیگانه، خاطر ایرانیان را نگران ساخته بود. او با سخنان بدیع خود فرهنگ ایرانی را از دستبرد اجانب دور نگهداشت.»
  • «بایزید و حلاج از اصحاب تجرید بودند و اقمار آسمان توحید. چون دلهای آنان به نور پروردگارشان روشن شد، راز آشکار نهانی را فاش کردند و خداوند که همه چیز را به گفتن واداشته، آنها را به گفتن آورد. حق بر زبان اولیای خدا به سخن می آید.»
    • شیخ اشراق
  • «روزی شیخ ابوالحسن خرقانی شاگردی را گفت: چه بهتر بودی؟ شاگرد گفت: ندانم. گفت: جهان پر از مرد همه همچون بایزید.»
    • ابوالحسن خرقانی
  • « سیاح بحر تجرید طیرِ و کر تفرید، صلصل مست توحید، طیفور بن عیسی بایزید بسطامی، او بود که کراماتش چون آفتاب پیدا بود. امروز از آن پیداتر، در هوا بپریدی، و پای به نهر بلخ باز آن سوی نهادی بی کشتی.»
    • روزبهان بقلی
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ

الگو:صوفی‌ها

  1. تذکره الاولیاء ، ص 176 به نقل از متفرقات آیت الله حاج شیخ حسن صافی اصفهانی در متفرقات
  2. سفینه البحار ، در لغت صوف
  3. تذکره الاولیاء ص 160- عارف و صوفی چه می گویند / آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی ص 96
  4. مثنوی مولوی ، دفتر چهارم /21.3 ص . 64
  5. تذکره الاولیا ج 1 – ص 140-شناخت عرفان و عارفان ایرانی ص 250-228
  6. شرح گلشن راز ، شیخ محمد لاهیجی – ص 561
  7. سفینه البحار در لغت صوف