ویکتور هوگو: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
KamikazeBot (بحث | مشارکتها) جز r2.6.4) (ربات افزودن: el:Βίκτωρ Ουγκώ |
+ تصویر |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
[[پرونده:Victor Hugo circa 1880.jpg|thumb|left|200px|تصویر ویکتور هوگو در سال ۱۸۸۰]] |
|||
'''[[W:ویکتور هوگو|ویکتور هوگو]]'''، نویسنده و شاعر فرانسوی، ([[W:۲۶ فوریه ۱۸۰۲ (میلادی)|۲۶ فوریه ۱۸۰۲]] - [[W:۲۲ مه ۱۸۸۵ (میلادی)|۲۲ مه ۱۸۸۵ میلادی]]) |
'''[[W:ویکتور هوگو|ویکتور هوگو]]'''، نویسنده و شاعر فرانسوی، ([[W:۲۶ فوریه ۱۸۰۲ (میلادی)|۲۶ فوریه ۱۸۰۲]] - [[W:۲۲ مه ۱۸۸۵ (میلادی)|۲۲ مه ۱۸۸۵ میلادی]]) |
||
نسخهٔ ۱۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۹:۴۷
ویکتور هوگو، نویسنده و شاعر فرانسوی، (۲۶ فوریه ۱۸۰۲ - ۲۲ مه ۱۸۸۵ میلادی)
دارای منبع
بینوایان
- «آزادی ما از نقطهای شروع می شود که آزادی دیگران پایان مییابد.»
- «بدبختی، مربی استعداد است.»
- «به مرگ راضی شدن، بهفتح نائل شدن است.»
- «تعارف و خوش آمدگوئی، چیزی مانند بوسیدن از روی چادر است.»
- «در بینوائی همچنان که در سرما نیز دیده میشود، آحاد به یکدیگر فشرده میگردند.»
- «فقر و مسکنت ، مردان را بهجنایت و زنان را بهفحشاء سوق میدهد.»
- «فکر کردن، شغل ذهن است، خواب دیدن، تفریح آن.»
- «فلسفه، میکروسکوپ افکار است.»
- «گاهی کار فقر و بیچارگی به جائی میرسد که رشتهها و پیوندها را میگسلد، این مرحلهای است که تیرهبختان و سیاهکاران چون بدانجا رسند درهم آمیخته و در یک کلمه که "شومی" است شریک میشوند، این کلمه بینوایان است.»
- «وقتی نتیجه انتخابات اعلام شد، یعنی رأی بالاترین مرجع اعلام شده است.»
- «همهجا شادمانی قشر نازکی است که روی رنج و بیچارگی کشیدهاند.»
- «هیچ چیز مثل بدبختی کودکان را ساکت نمیکند.»
شاه تفریح میکند
- «جسد دشمنی را که تشییع میکنی سنگین نیست.»
جشن ترز
- «خدا فقط آب را آفرید، انسان شراب را.»
داستان یک جنایت - ۱۸۷۷/ ۱۸۷۸ میلادی
- «شاید بتوان از هجوم سیلآسای یک ارتش ممانعت کرد، اما از هجوم افکار و عقاید نمیتوان جلوگیری نمود.»
خطابه
- «کلیسا بود که پرینلی را به خاطر این سخن که: "ستارگان از جای خود نمیافتند!" با ضربات شلاق مجروح کرده، کامپانلا را به خاطر آن که از وجود دنیاهای بیشمار دم زده بود، به جرم دخالت در امر آفرینش بیست و هفت بار به زندان و شکنجه محکوم کرد. گالیله را به خاطر اعتقادش به گردش زمین به زندان افکند، کریستف کلمب را به خاطر کشف سرزمینی که در تورات ذکر نشده بود زندانی ساخت و پاسکال را به نام مبانی مذهب، مونتنیه را به نام مبانی اخلاق و مولیر را به نام مبانی مذهب و اخلاق تکفیر کرد.»
- در مورد پیشینه کلیسا و مخالفت با حق دخالت آن در آموزش و پرورش فرانسه/ ۱۸۵۰ میلادی
بدون منبع
- «آنانکه نمیتوانند خود را اداره کنند، ناچار از اطاعت دیگرانند.»
- «آینده کودکان بسته بهتربیت پدر و مادر است.»
- «ادبیات، راز پنهانی تمدن است، شعر، سرّ مکتوم آمال است.»
- «از آن در شگفتم که در سینه دلی دارند و میپندارند که آسایش و سعادت بشر جز مهر و صفا راه دیگری دارد.»
- «از کوچکی میل داشتم بزرگ باشم.»
- «امید در زندگانی بشر آنقدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان.»
- «انسان در این عالم چون شبح سرگردانی است که هنگام عبور از این راه، حتی سایهای از خود به یادگار نمیگذارد.»
- «بدتر از مرگ چیست؟ آنچه بعد از آمدنش مرگ را میطلبی.»
- «بهترین دوستان من کسانی هستند که پیشانی و ابروهای آنها باز است.»
- «خدمت به وطن نیمی از وظیفهاست و خدمت به انسانیت، نیم دیگر آن.»
- «خوبیها و بدیهای اجتماع بهدست ما ساخته شدهاست و بهجای ناله، جای آن را دارد که درصدد دفع آن برآئیم.»
- «دانشمندان، علماء و بزرگان هرکدام نردبانی برای ترقی دارند، لیکن شاعران و هنرمندان، این مدارج را پروازکنان میپیمایند.»
- «دروغ مظهری از شیطان است زیرا شیطان دو نام دارد، یکی شیطان و دیگری، دروغ»
- «در هر ملت چراغی است که به عموم افراد نور میدهد و آن معلم است.»
- «صالحترین فرزندان آنهایی هستند که با اعمال خود باعث افتخار پدر و مادر خود شوند.»
- «عذاب وجدان، بدتر از مرگ در بیابان سوزان است.»
- «علت این که ما از موسیقی خوشمان میآید این است که در دنیای رؤیاها و احلام خود فرو میرویم، طبایع عالی، موسیقی را دوست میدارند لیکن بهتر آن میدانند که از آن بهعنوان وسیله برای دخول در رؤیاهای خویش استفاده کنند.»
- «قحط و بیماری در مقام مقایسه با جنگ ، چیزی نیست زیرا خود این دو نیز زائیده عواقب وخیم و ناهنجار جنگ هستند.»
- «کتاب، جام جهاننما است.»
- «کینه و تنفر را بهکسانی واگذار کنید که نمیتوانند دوست بدارند.»
- « گسیختن رشته علایق فرزندی، غریزه بعضی از خانوادههای بینوا است.»
- «مانند پرنده باش که روی شاخه سست و ضعیف لحظهای مینشیند و آواز میخواند و احساس میکند که شاخه میلرزد ولی به آواز خواندن خود ادامه میدهد زیرا مطمئن است که بال و پر دارد.»
- «مردم فاقد نیرو نیستند، فقط فاقد ارادهاند.»
- «مرگ مهم نیست، خوشبخت نبودن مهمترین چیزها است.»
- «مسافرت، بهمنزله هرلحظه مردن و زنده شدن است.»
- «موسیقی از آنچه که ناگفتنی است و اختفای آن ناممکن، حکایت میکند.»
- «وقتی که کیسه خالی شد، دل پر میشود.»
- «یک پرنده کوچک که زیر برگها نغمهسرائی میکند، برای اثبات خدا کافی است.»
- «یک زن کامل کسی است که بداند چگونه فرمانروائی کند.»
- «خداوند در پس هر چیزی است، اما همه چیز او را پنهان میسازد. اشیا تاریکاند و آفریدگان غیر شفاف. عشق ورزیدن به کسی، استرداد شفافیت آن است»
- «ذهنم زمستانی است اما در قلبم بهاری ابدی جاری است.»
درباره او گفته اند
- «پدربزرگ من که مردی از قرن نوزدهم بود مثل بسیاری از مردان دیگر، بجز شخص ویکتور هوگو، خود را ویکتور هوگو میدانست.»
- «ویکتور هوگو در پانزده سالگی در دفتر یادداشت خود نوشته بود که من می خواهم شاتوبریان باشم یا هیچ نباشم. سرانجام برتر از آن نویسنده نامدار شد.»
- آرزوی ویکتورهوگو
پیوند بهبیرون
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |