ویکتور هوگو: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Sahimrobot (بحث | مشارکتها) جز ربات:تصحيح ي و ک |
|||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
=== شاه تفریح میکند === |
=== شاه تفریح میکند === |
||
زندگی در این شرایطی سخت خواهد شد زیرا کسانی هستند میخواند خود را چنان بزرگ نماین تا بر احساسات ادمی غلبه نمایند |
|||
* «جسد دشمنی را که تشییع میکنی سنگین نیست.» |
|||
=== جشن ترز === |
=== جشن ترز === |
||
* «خدا فقط آب را آفرید، انسان [[شراب]] را.» |
* «خدا فقط آب را آفرید، انسان [[شراب]] را.» |
نسخهٔ ۲۶ دسامبر ۲۰۱۰، ساعت ۱۰:۵۷
ویکتور هوگو، نویسنده و شاعر فرانسوی، (۲۶ فوریه ۱۸۰۲ - ۲۲ مه ۱۸۸۵ میلادی)
دارای منبع
بینوایان
- «آزادی ما از نقطهای شروع می شود که آزادی دیگران پایان مییابد.»
- «بدبختی، مربی استعداد است.»
- «به مرگ راضی شدن، بهفتح نائل شدن است.»
- «تعارف و خوش آمدگوئی، چیزی مانند بوسیدن از روی چادر است.»
- «در بینوائی همچنان که در سرما نیز دیده میشود، آحاد به یکدیگر فشرده میگردند.»
- «فقر و مسکنت ، مردان را بهجنایت و زنان را بهفحشاء سوق میدهد.»
- «فکر کردن، شغل ذهن است، خواب دیدن، تفریح آن.»
- «فلسفه، میکروسکوپ افکار است.»
- «گاهی کار فقر و بیچارگی به جائی میرسد که رشتهها و پیوندها را میگسلد، این مرحلهای است که تیرهبختان و سیاهکاران چون بدانجا رسند درهم آمیخته و در یک کلمه که "شومی" است شریک میشوند، این کلمه بینوایان است.»
- «وقتی نتیجه انتخابات اعلام شد، یعنی رأی بالاترین مرجع اعلام شده است.»
- «همهجا شادمانی قشر نازکی است که روی رنج و بیچارگی کشیدهاند.»
- «هیچ چیز مثل بدبختی کودکان را ساکت نمیکند.»
شاه تفریح میکند
زندگی در این شرایطی سخت خواهد شد زیرا کسانی هستند میخواند خود را چنان بزرگ نماین تا بر احساسات ادمی غلبه نمایند
جشن ترز
- «خدا فقط آب را آفرید، انسان شراب را.»
داستان یک جنایت - ۱۸۷۷/ ۱۸۷۸ میلادی
- «شاید بتوان از هجوم سیلآسای یک ارتش ممانعت کرد، اما از هجوم افکار و عقاید نمیتوان جلوگیری نمود.»
خطابه
- «کلیسا بود که پرینلی را به خاطر این سخن که: "ستارگان از جای خود نمیافتند!" با ضربات شلاق مجروح کرده، کامپانلا را به خاطر آن که از وجود دنیاهای بیشمار دم زده بود، به جرم دخالت در امر آفرینش بیست و هفت بار به زندان و شکنجه محکوم کرد. گالیله را به خاطر اعتقادش به گردش زمین به زندان افکند، کریستف کلمب را به خاطر کشف سرزمینی که در تورات ذکر نشده بود زندانی ساخت و پاسکال را به نام مبانی مذهب، مونتنیه را به نام مبانی اخلاق و مولیر را به نام مبانی مذهب و اخلاق تکفیر کرد.»
- در مورد پیشینه کلیسا و مخالفت با حق دخالت آن در آموزش و پرورش فرانسه/ ۱۸۵۰ میلادی
بدون منبع
- «آنانکه نمیتوانند خود را اداره کنند، ناچار از اطاعت دیگرانند.»
- «آینده کودکان بسته بهتربیت پدر و مادر است.»
- «ادبیات، راز پنهانی تمدن است، شعر، سرّ مکتوم آمال است.»
- «از آن در شگفتم که در سینه دلی دارند و میپندارند که آسایش و سعادت بشر جز مهر و صفا راه دیگری دارد.»
- «از کوچکی میل داشتم بزرگ باشم.»
- «امید در زندگانی بشر آنقدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان.»
- «انسان در این عالم چون شبح سرگردانی است که هنگام عبور از این راه، حتی سایهای از خود به یادگار نمیگذارد.»
- «بدتر از مرگ چیست؟ آنچه بعد از آمدنش مرگ را میطلبی.»
- «بهترین دوستان من کسانی هستند که پیشانی و ابروهای آنها باز است.»
- «خدمت به وطن نیمی از وظیفهاست و خدمت به انسانیت، نیم دیگر آن.»
- «خوبیها و بدیهای اجتماع بهدست ما ساخته شدهاست و بهجای ناله، جای آن را دارد که درصدد دفع آن برآئیم.»
- «دانشمندان، علماء و بزرگان هرکدام نردبانی برای ترقی دارند، لیکن شاعران و هنرمندان، این مدارج را پروازکنان میپیمایند.»
- «دروغ مظهری از شیطان است زیرا شیطان دو نام دارد، یکی شیطان و دیگری، دروغ»
- «در هر ملت چراغی است که به عموم افراد نور میدهد و آن معلم است.»
- «صالحترین فرزندان آنهایی هستند که با اعمال خود باعث افتخار پدر و مادر خود شوند.»
- «عذاب وجدان، بدتر از مرگ در بیابان سوزان است.»
- «علت این که ما از موسیقی خوشمان میآید این است که در دنیای رؤیاها و احلام خود فرو میرویم، طبایع عالی، موسیقی را دوست میدارند لیکن بهتر آن میدانند که از آن بهعنوان وسیله برای دخول در رؤیاهای خویش استفاده کنند.»
- «قحط و بیماری در مقام مقایسه با جنگ ، چیزی نیست زیرا خود این دو نیز زائیده عواقب وخیم و ناهنجار جنگ هستند.»
- «کتاب، جام جهاننما است.»
- «کینه و تنفر را بهکسانی واگذار کنید که نمیتوانند دوست بدارند.»
- « گسیختن رشته علایق فرزندی، غریزه بعضی از خانوادههای بینوا است.»
- «مانند پرنده باش که روی شاخه سست و ضعیف لحظهای مینشیند و آواز میخواند و احساس میکند که شاخه میلرزد ولی به آواز خواندن خود ادامه میدهد زیرا مطمئن است که بال و پر دارد.»
- «مردم فاقد نیرو نیستند، فقط فاقد ارادهاند.»
- «مرگ مهم نیست، خوشبخت نبودن مهمترین چیزها است.»
- «مسافرت، بهمنزله هرلحظه مردن و زنده شدن است.»
- «موسیقی از آنچه که ناگفتنی است و اختفای آن ناممکن، حکایت میکند.»
- «وقتی که کیسه خالی شد، دل پر میشود.»
- «یک پرنده کوچک که زیر برگها نغمهسرائی میکند، برای اثبات خدا کافی است.»
- «یک زن کامل کسی است که بداند چگونه فرمانروائی کند.»
- «خداوند در پس هر چیزی است، اما همه چیز او را پنهان میسازد. اشیا تاریکاند و آفریدگان غیر شفاف. عشق ورزیدن به کسی، استرداد شفافیت آن است»
- «ذهنم زمستانی است اما در قلبم بهاری ابدی جاری است.»
درباره او گفته اند
- «پدربزرگ من که مردی از قرن نوزدهم بود مثل بسیاری از مردان دیگر، بجز شخص ویکتور هوگو، خود را ویکتور هوگو میدانست.»
- «ویکتور هوگو در پانزده سالگی در دفتر یادداشت خود نوشته بود که من می خواهم شاتوبریان باشم یا هیچ نباشم. سرانجام برتر از آن نویسنده نامدار شد.»
- آرزوی ویکتورهوگو
پیوند بهبیرون
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |