گلادیاتور (فیلم ۲۰۰۰): تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
== دیالوگ == |
== دیالوگ == |
||
:'''جوبا :''' بیرون از اینجا جایی هست. سرزمین من. خونه من. زن من داره غذا آماده می کنه. دخترام دارن از رودخونه آب میارن. من اونا رو بازم خواهم دید |
:'''جوبا :''' بیرون از اینجا جایی هست. سرزمین من. خونه من. زن من داره غذا آماده می کنه. دخترام دارن از رودخونه آب میارن. من اونا رو بازم خواهم دید ؟ فکر کنم نه. |
||
:'''ماکسیموس :''' باور داری که بعد از مرگت دوباره اونا رو می بینی ؟ |
:'''ماکسیموس :''' باور داری که بعد از مرگت دوباره اونا رو می بینی ؟ |
||
:'''جوبا :''' فکر کنم. اما بعدش ، من به زودی خواهم مرد. چند سال طول میکشه تا اونا هم فوت کنن. باید صبر کنم. |
:'''جوبا :''' فکر کنم. اما بعدش ، من به زودی خواهم مرد. چند سال طول میکشه تا اونا هم فوت کنن. باید صبر کنم. |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
:'''ماکسیموس :''' اوه آره. |
:'''ماکسیموس :''' اوه آره. |
||
:'''جوبا :''' به اونا چی میگی ؟ |
:'''جوبا :''' به اونا چی میگی ؟ |
||
:'''ماکسیموس :''' به پسرم ، |
:'''ماکسیموس :''' به پسرم ، بهش میگم که به زودی می بینمش. که پاشنه هاشو موقع اسب سواری پائین نگه داره. به زنم ... به تو مربوط نمیشه. |
||
[ آنها می خندند ] |
[ آنها می خندند ] |
||
---- |
---- |
||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
== پیوند به بیرون == |
== پیوند به بیرون == |
||
{{ویکیپدیا|گلادیاتور (فیلم)}} |
{{ویکیپدیا|گلادیاتور (فیلم)}} |
||
{{ناتمام}} |
|||
[[رده:فیلمها]] |
[[رده:فیلمها]] |
نسخهٔ ۲۱ ژانویهٔ ۲۰۱۰، ساعت ۱۵:۴۴
گلادیاتور نام فیلمی است ، به کارگردانی ریدلی اسکات که در سال ۲۰۰۰ میلادی عرضه شد.
دیالوگ
- جوبا : بیرون از اینجا جایی هست. سرزمین من. خونه من. زن من داره غذا آماده می کنه. دخترام دارن از رودخونه آب میارن. من اونا رو بازم خواهم دید ؟ فکر کنم نه.
- ماکسیموس : باور داری که بعد از مرگت دوباره اونا رو می بینی ؟
- جوبا : فکر کنم. اما بعدش ، من به زودی خواهم مرد. چند سال طول میکشه تا اونا هم فوت کنن. باید صبر کنم.
- ماکسیموس : اما تو این کارو می کنی ... صبر می کنی ؟
- جوبا : البته.
- ماکسیموس : می بینی ، زنم و پسرم الان منتظر منن.
- جوبا : اونا رو خواهی دید. اما حالا نه. حالا نه.
[ دستهایشان را تکان می دهند ]
- ماکسیموس : حالا نه... حالا نه.
- جوبا : اونا می تونن صداتو بشنون ؟
- ماکسیموس : کیا ؟
- جوبا : خانوادت ، بعد از مرگشون ؟
- ماکسیموس : اوه آره.
- جوبا : به اونا چی میگی ؟
- ماکسیموس : به پسرم ، بهش میگم که به زودی می بینمش. که پاشنه هاشو موقع اسب سواری پائین نگه داره. به زنم ... به تو مربوط نمیشه.
[ آنها می خندند ]
- کمودوس : همون ژنرالی که برده ای شد. همون برده ای که گلادیاتوری شد.همون گلادیاتوری که یک امپراتور رو به مبارزه طلبید. داستان جالبیه ! ولی حالا ، مردم میخوان بدونن داستان چه طور تموم میشه. فقط یک مرگ مشهور میتونه اتفاق بیفته. و چه چیزی باشکوه تر از به مبارزه طلبیدن امپراتور در میدان بزرگ ؟
- ماکسیموس : تو میخوای با من بجنگی ؟
- کمودوس : چرا نه ؟ فکر می کنی می ترسم ؟
- ماکسیموس : من فکر می کنم تو باید تمام عمرت رو ترسیده باشی.
- کمودوس : برخلاف ماکسیموس شکست ناپذیر ، که ترس رو نمی شناسه ؟
- ماکسیموس : من مردی رو میشناختم که یک بار گفت : « مرگ به همه ما لبخند میزنه. همه اونچه که یه مرد میتونه انجام بده اینه که اونم بهش لبخند بزنه »
- کمودوس تعجب می کنم ، این دوستت به مرگ خودشم لبخند می زد ؟
- ماکسیموس تو باید بدونی. اون پدرت بود.
- کمودوس تو پدرمو دوست داشتی ، میدونم. اما منم دوستش داشتم. این ما رو برادر میکنه ، نمی کنه ؟ [ با چاقو به پهلوی ماکسیموس می زند ] حالا برام لبخند بزن برادر !