ویکتور هوگو: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
ChtitBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات افزودن: uk:Гюґо Віктор
Tanhabot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات: جراحی پلاستیک و زیباسازی
خط ۳: خط ۳:
== دارای منبع ==
== دارای منبع ==


===بینوایان===
=== بینوایان ===
* «[[آزادی]] ما از نقطه‌ای شروع می شود که آزادی دیگران پایان می‌یابد.»
* «[[آزادی]] ما از نقطه‌ای شروع می شود که آزادی دیگران پایان می‌یابد.»
* «بدبختی، مربی استعداد است.»
* «بدبختی، مربی استعداد است.»
* «به [[مرگ]] راضی شدن، به‌فتح نائل شدن است.»
* «به [[مرگ]] راضی شدن، به‌فتح نائل شدن است.»
* «تعارف و خوش آمدگوئی، چیزی مانند بوسیدن از روی چادر است.»
* «تعارف و خوش آمدگوئی، چیزی مانند بوسیدن از روی چادر است.»
* «در بینوائی همچنان که در سرما نیز دیده می‌شود، آحاد به یکدیگر فشرده می‌گردند.»
* «در بینوائی همچنان که در سرما نیز دیده می‌شود، آحاد به یکدیگر فشرده می‌گردند.»
* «فقر و مسکنت ، مردان را به‌جنایت و زنان را به‌فحشاء سوق می‌دهد.»
* «فقر و مسکنت ، مردان را به‌جنایت و زنان را به‌فحشاء سوق می‌دهد.»
* «فکر کردن، شغل ذهن است، خواب دیدن، تفریح آن.»
* «فکر کردن، شغل ذهن است، خواب دیدن، تفریح آن.»
* «فلسفه، میکروسکوپ افکار است.»
* «فلسفه، میکروسکوپ افکار است.»
* «گاهی کار فقر و بیچارگی به جائی می‌رسد که رشته‌ها و پیوندها را می‌گسلد، این مرحله‌ای است که تیره‌بختان و سیاه‌کاران چون بدانجا رسند درهم آمیخته و در یک کلمه که "شومی" است شریک می‌شوند، این کلمه بینوایان است.»
* «گاهی کار فقر و بیچارگی به جائی می‌رسد که رشته‌ها و پیوندها را می‌گسلد، این مرحله‌ای است که تیره‌بختان و سیاه‌کاران چون بدانجا رسند درهم آمیخته و در یک کلمه که "شومی" است شریک می‌شوند، این کلمه بینوایان است.»
* «وقتی نتیجه انتخابات اعلام شد، یعنی رأی بالاترین مرجع اعلام شده است.»
* «وقتی نتیجه انتخابات اعلام شد، یعنی رأی بالاترین مرجع اعلام شده است.»
* «همه‌جا شادمانی قشر نازکی است که روی رنج و بیچارگی کشیده‌اند.»
* «همه‌جا شادمانی قشر نازکی است که روی رنج و بیچارگی کشیده‌اند.»
* «هیچ چیز مثل بدبختی [[کودک|کودکان]] را ساکت نمی‌کند.»
* «هیچ چیز مثل بدبختی [[کودک|کودکان]] را ساکت نمی‌کند.»


===شاه تفریح می‌کند===
=== شاه تفریح می‌کند ===
* «جسد دشمنی را که تشییع میکنی سنگین نیست.»
* «جسد دشمنی را که تشییع میکنی سنگین نیست.»
===جشن ترز===
=== جشن ترز ===
* «خدا فقط آب را آفرید، انسان [[شراب]] را.»
* «خدا فقط آب را آفرید، انسان [[شراب]] را.»


===داستان یک جنایت - ۱۸۷۷/ ۱۸۷۸ میلادی===
=== داستان یک جنایت - ۱۸۷۷/ ۱۸۷۸ میلادی ===
* «شاید بتوان از هجوم سیل‌آسای یک ارتش ممانعت کرد، اما از هجوم افکار و عقاید نمی‌توان جلوگیری نمود.»
* «شاید بتوان از هجوم سیل‌آسای یک ارتش ممانعت کرد، اما از هجوم افکار و عقاید نمی‌توان جلوگیری نمود.»


===خطابه===
=== خطابه ===


* «کلیسا بود که [[پرینلی]] را به خاطر این سخن که: "ستارگان از جای خود نمی‌افتند!" با ضربات شلاق مجروح کرده، [[کامپانلا]] را به خاطر آن که از وجود دنیاهای بیشمار دم زده بود، به جرم دخالت در امر آفرینش بیست و هفت بار به زندان و شکنجه محکوم کرد. [[گالیله]] را به خاطر اعتقادش به گردش [[زمین]] به زندان افکند، [[کریستف کلمب]] را به خاطر کشف سرزمینی که در تورات ذکر نشده بود زندانی ساخت و [[پاسکال]] را به نام مبانی [[مذهب]]، [[مونتنیه]] را به نام مبانی اخلاق و [[مولیر]] را به نام مبانی مذهب و اخلاق تکفیر کرد.»
* «کلیسا بود که [[پرینلی]] را به خاطر این سخن که: "ستارگان از جای خود نمی‌افتند!" با ضربات شلاق مجروح کرده، [[کامپانلا]] را به خاطر آن که از وجود دنیاهای بیشمار دم زده بود، به جرم دخالت در امر آفرینش بیست و هفت بار به زندان و شکنجه محکوم کرد. [[گالیله]] را به خاطر اعتقادش به گردش [[زمین]] به زندان افکند، [[کریستف کلمب]] را به خاطر کشف سرزمینی که در تورات ذکر نشده بود زندانی ساخت و [[پاسکال]] را به نام مبانی [[مذهب]]، [[مونتنیه]] را به نام مبانی اخلاق و [[مولیر]] را به نام مبانی مذهب و اخلاق تکفیر کرد.»
** ''در مورد پیشینه کلیسا و مخالفت با حق دخالت آن در آموزش و پرورش فرانسه/ ۱۸۵۰ میلادی''
** ''در مورد پیشینه کلیسا و مخالفت با حق دخالت آن در آموزش و پرورش فرانسه/ ۱۸۵۰ میلادی''


== بدون منبع ==
== بدون منبع ==


* «آنانکه نمی‌توانند خود را اداره کنند، ناچار از اطاعت دیگرانند.»
* «آنانکه نمی‌توانند خود را اداره کنند، ناچار از اطاعت دیگرانند.»
* «آینده [[کودک|کودکان]] بسته به‌تربیت پدر و [[مادر]] است.»
* «آینده [[کودک|کودکان]] بسته به‌تربیت پدر و [[مادر]] است.»


* «ادبیات، راز پنهانی تمدن است، [[شعر]]، سرّ مکتوم آمال است.»
* «ادبیات، راز پنهانی تمدن است، [[شعر]]، سرّ مکتوم آمال است.»


* «از آن در شگفتم که در سینه دلی دارند و می‌پندارند که آسایش و سعادت بشر جز مهر و صفا راه دیگری دارد.»
* «از آن در شگفتم که در سینه دلی دارند و می‌پندارند که آسایش و سعادت بشر جز مهر و صفا راه دیگری دارد.»


* «از کوچکی میل داشتم بزرگ باشم.»
* «از کوچکی میل داشتم بزرگ باشم.»


* «امید در زندگانی بشر آنقدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان.»
* «امید در زندگانی بشر آنقدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان.»


* «انسان در این عالم چون شبح سرگردانی است که هنگام عبور از این راه، حتی سایه‌ای از خود به یادگار نمی‌گذارد.»
* «انسان در این عالم چون شبح سرگردانی است که هنگام عبور از این راه، حتی سایه‌ای از خود به یادگار نمی‌گذارد.»


* «باید درهای [[دانش|علم]] به روی همه باز باشد، هرجا مزرعه هست، هرجا آدم هست، آنجا [[کتاب]] هم باید باشد.»
* «باید درهای [[دانش|علم]] به روی همه باز باشد، هرجا مزرعه هست، هرجا آدم هست، آنجا [[کتاب]] هم باید باشد.»


* «بدتر از [[مرگ]] چیست؟ آنچه بعد از آمدنش مرگ را می‌طلبی.»
* «بدتر از [[مرگ]] چیست؟ آنچه بعد از آمدنش مرگ را می‌طلبی.»


* «بهترین [[دوستی|دوستان]] من کسانی هستند که پیشانی و ابروهای آنها باز است.»
* «بهترین [[دوستی|دوستان]] من کسانی هستند که پیشانی و ابروهای آنها باز است.»


* «خدمت به وطن نیمی از وظیفه‌است و خدمت به‌ انسانیت، نیم دیگر آن.»
* «خدمت به وطن نیمی از وظیفه‌است و خدمت به‌ انسانیت، نیم دیگر آن.»


* «خوبی‌ها و بدی‌های اجتماع به‌دست ما ساخته شده‌است و به‌جای ناله، جای آن را دارد که درصدد دفع آن برآئیم.»
* «خوبی‌ها و بدی‌های اجتماع به‌دست ما ساخته شده‌است و به‌جای ناله، جای آن را دارد که درصدد دفع آن برآئیم.»


* «خوشبخت کسی که به‌یکی از این دو چیز دسترسی دارد، یا کتاب‌های خوب، یا [[دوستی|دوستانی]] که اهل [[کتاب]] باشند.»
* «خوشبخت کسی که به‌یکی از این دو چیز دسترسی دارد، یا کتاب‌های خوب، یا [[دوستی|دوستانی]] که اهل [[کتاب]] باشند.»


* «[[دانش|دانشمندان]]، علماء و بزرگان هرکدام نردبانی برای ترقی دارند، لیکن [[شعر|شاعران]] و [[هنر|هنرمندان]]، این مدارج را پروازکنان می‌پیمایند.»
* «[[دانش|دانشمندان]]، علماء و بزرگان هرکدام نردبانی برای ترقی دارند، لیکن [[شعر|شاعران]] و [[هنر|هنرمندان]]، این مدارج را پروازکنان می‌پیمایند.»


* «دروغ مظهری از شیطان است زیرا شیطان دو نام دارد، یکی شیطان و دیگری، دروغ»
* «دروغ مظهری از شیطان است زیرا شیطان دو نام دارد، یکی شیطان و دیگری، دروغ»


* «در هر ملت چراغی است که به عموم افراد نور می‌دهد و آن معلم است.»
* «در هر ملت چراغی است که به عموم افراد نور می‌دهد و آن معلم است.»


* «صالح‌ترین فرزندان آنهایی هستند که با اعمال خود باعث افتخار پدر و [[مادر]] خود شوند.»
* «صالح‌ترین فرزندان آنهایی هستند که با اعمال خود باعث افتخار پدر و [[مادر]] خود شوند.»


* «عذاب وجدان، بدتر از [[مرگ]] در بیابان سوزان است.»
* «عذاب وجدان، بدتر از [[مرگ]] در بیابان سوزان است.»


* «علت این که ما از [[موسیقی]] خوشمان می‌آید این است که در دنیای رؤیاها و احلام خود فرو می‌رویم، طبایع عالی، موسیقی را دوست می‌دارند لیکن بهتر آن می‌دانند که از آن به‌عنوان وسیله برای دخول در رؤیاهای خویش استفاده کنند.»
* «علت این که ما از [[موسیقی]] خوشمان می‌آید این است که در دنیای رؤیاها و احلام خود فرو می‌رویم، طبایع عالی، موسیقی را دوست می‌دارند لیکن بهتر آن می‌دانند که از آن به‌عنوان وسیله برای دخول در رؤیاهای خویش استفاده کنند.»


* «قحط و بیماری در مقام مقایسه با [[جنگ]] ، چیزی نیست زیرا خود این دو نیز زائیده عواقب وخیم و ناهنجار جنگ هستند.»
* «قحط و بیماری در مقام مقایسه با [[جنگ]] ، چیزی نیست زیرا خود این دو نیز زائیده عواقب وخیم و ناهنجار جنگ هستند.»


* «[[کتاب]]، جام جهان‌نما است.»
* «[[کتاب]]، جام جهان‌نما است.»


* «کینه و تنفر را به‌کسانی واگذار کنید که نمی‌توانند [[دوستی|دوست]] بدارند.»
* «کینه و تنفر را به‌کسانی واگذار کنید که نمی‌توانند [[دوستی|دوست]] بدارند.»


* « گسیختن رشته علایق فرزندی، غریزه بعضی از خانواده‌های بینوا است.»
* « گسیختن رشته علایق فرزندی، غریزه بعضی از خانواده‌های بینوا است.»


* «مانند پرنده باش که روی شاخه سست و ضعیف لحظه‌ای می‌نشیند و آواز می‌خواند و احساس می‌کند که شاخه می‌لرزد ولی به آواز خواندن خود ادامه می‌دهد زیرا مطمئن است که بال و پر دارد.»
* «مانند پرنده باش که روی شاخه سست و ضعیف لحظه‌ای می‌نشیند و آواز می‌خواند و احساس می‌کند که شاخه می‌لرزد ولی به آواز خواندن خود ادامه می‌دهد زیرا مطمئن است که بال و پر دارد.»


* «مردم فاقد نیرو نیستند، فقط فاقد اراده‌اند.»
* «مردم فاقد نیرو نیستند، فقط فاقد اراده‌اند.»


* «[[مرگ]] مهم نیست، خوشبخت نبودن مهمترین چیزها است.»
* «[[مرگ]] مهم نیست، خوشبخت نبودن مهمترین چیزها است.»


* «مسافرت، به‌منزله هرلحظه مردن و زنده شدن است.»
* «مسافرت، به‌منزله هرلحظه مردن و زنده شدن است.»


* «من اشخاص زنده را آنهائی می‌دانم که مبارزه می‌کنند، بی‌مبارزه، [[زندگی]] [[مرگ]] است.»
* «من اشخاص زنده را آنهائی می‌دانم که مبارزه می‌کنند، بی‌مبارزه، [[زندگی]] [[مرگ]] است.»


* «[[موسیقی]] از آنچه که ناگفتنی است و اختفای آن ناممکن، حکایت می‌کند.»
* «[[موسیقی]] از آنچه که ناگفتنی است و اختفای آن ناممکن، حکایت می‌کند.»


* «وقتی که کیسه خالی شد، دل پر می‌شود.»
* «وقتی که کیسه خالی شد، دل پر می‌شود.»


* «هدف [[هنر]] امروز، [[زندگی]] است نه زیبائی.»
* «هدف [[هنر]] امروز، [[زندگی]] است نه زیبائی.»


* «یک پرنده کوچک که زیر برگ‌ها نغمه‌سرائی می‌کند، برای اثبات خدا کافی است.»
* «یک پرنده کوچک که زیر برگ‌ها نغمه‌سرائی می‌کند، برای اثبات خدا کافی است.»


* «یک زن کامل کسی است که بداند چگونه فرمان‌روائی کند.»
* «یک زن کامل کسی است که بداند چگونه فرمان‌روائی کند.»


* «خداوند در پس هر چيزی است، اما همه چيز او را پنهان می‌سازد. اشيا تاريك‌اند و آفريدگان غير شفاف. عشق ورزيدن به كسی، استرداد شفافيت آن است»
* «خداوند در پس هر چيزی است، اما همه چيز او را پنهان می‌سازد. اشيا تاريك‌اند و آفريدگان غير شفاف. عشق ورزيدن به كسی، استرداد شفافيت آن است»
* «ذهنم [[زمستان|زمستانی]] است اما در قلبم [[بهار|بهاری]] ابدی جاری است.»
* «ذهنم [[زمستان|زمستانی]] است اما در قلبم [[بهار|بهاری]] ابدی جاری است.»


== درباره او گفته اند ==
== درباره او گفته اند ==
* «پدربزرگ من که مردی از قرن نوزدهم بود مثل بسیاری از مردان دیگر، بجز شخص ویکتور هوگو، خود را ویکتور هوگو می‌دانست.»
* «پدربزرگ من که مردی از قرن نوزدهم بود مثل بسیاری از مردان دیگر، بجز شخص ویکتور هوگو، خود را ویکتور هوگو می‌دانست.»
** ''[[ژان پل سارتر]]''
** ''[[ژان پل سارتر]]''
* «ویکتور هوگو در پانزده سالگی در دفتر یادداشت خود نوشته بود که من می خواهم [[شاتوبریان]] باشم یا هیچ نباشم. سرانجام برتر از آن نویسنده نامدار شد.»
* «ویکتور هوگو در پانزده سالگی در دفتر یادداشت خود نوشته بود که من می خواهم [[شاتوبریان]] باشم یا هیچ نباشم. سرانجام برتر از آن نویسنده نامدار شد.»
** ''آرزوی ویکتورهوگو''
** ''آرزوی ویکتورهوگو''


خط ۱۱۱: خط ۱۱۱:
{{ویکی‌پدیا}}
{{ویکی‌پدیا}}
{{ناتمام}}
{{ناتمام}}




[[رده:نویسندگان اهل فرانسه|هوگو، ویکتور]]
[[رده:نویسندگان اهل فرانسه|هوگو، ویکتور]]

نسخهٔ ‏۳ اوت ۲۰۰۹، ساعت ۰۵:۱۵

ویکتور هوگو، نویسنده و شاعر فرانسوی، (۲۶ فوریه ۱۸۰۲ - ۲۲ مه ۱۸۸۵ میلادی)

دارای منبع

بینوایان

  • «آزادی ما از نقطه‌ای شروع می شود که آزادی دیگران پایان می‌یابد.»
  • «بدبختی، مربی استعداد است.»
  • «به مرگ راضی شدن، به‌فتح نائل شدن است.»
  • «تعارف و خوش آمدگوئی، چیزی مانند بوسیدن از روی چادر است.»
  • «در بینوائی همچنان که در سرما نیز دیده می‌شود، آحاد به یکدیگر فشرده می‌گردند.»
  • «فقر و مسکنت ، مردان را به‌جنایت و زنان را به‌فحشاء سوق می‌دهد.»
  • «فکر کردن، شغل ذهن است، خواب دیدن، تفریح آن.»
  • «فلسفه، میکروسکوپ افکار است.»
  • «گاهی کار فقر و بیچارگی به جائی می‌رسد که رشته‌ها و پیوندها را می‌گسلد، این مرحله‌ای است که تیره‌بختان و سیاه‌کاران چون بدانجا رسند درهم آمیخته و در یک کلمه که "شومی" است شریک می‌شوند، این کلمه بینوایان است.»
  • «وقتی نتیجه انتخابات اعلام شد، یعنی رأی بالاترین مرجع اعلام شده است.»
  • «همه‌جا شادمانی قشر نازکی است که روی رنج و بیچارگی کشیده‌اند.»
  • «هیچ چیز مثل بدبختی کودکان را ساکت نمی‌کند.»

شاه تفریح می‌کند

  • «جسد دشمنی را که تشییع میکنی سنگین نیست.»

جشن ترز

  • «خدا فقط آب را آفرید، انسان شراب را.»

داستان یک جنایت - ۱۸۷۷/ ۱۸۷۸ میلادی

  • «شاید بتوان از هجوم سیل‌آسای یک ارتش ممانعت کرد، اما از هجوم افکار و عقاید نمی‌توان جلوگیری نمود.»

خطابه

  • «کلیسا بود که پرینلی را به خاطر این سخن که: "ستارگان از جای خود نمی‌افتند!" با ضربات شلاق مجروح کرده، کامپانلا را به خاطر آن که از وجود دنیاهای بیشمار دم زده بود، به جرم دخالت در امر آفرینش بیست و هفت بار به زندان و شکنجه محکوم کرد. گالیله را به خاطر اعتقادش به گردش زمین به زندان افکند، کریستف کلمب را به خاطر کشف سرزمینی که در تورات ذکر نشده بود زندانی ساخت و پاسکال را به نام مبانی مذهب، مونتنیه را به نام مبانی اخلاق و مولیر را به نام مبانی مذهب و اخلاق تکفیر کرد.»
    • در مورد پیشینه کلیسا و مخالفت با حق دخالت آن در آموزش و پرورش فرانسه/ ۱۸۵۰ میلادی

بدون منبع

  • «آنانکه نمی‌توانند خود را اداره کنند، ناچار از اطاعت دیگرانند.»
  • «آینده کودکان بسته به‌تربیت پدر و مادر است.»
  • «ادبیات، راز پنهانی تمدن است، شعر، سرّ مکتوم آمال است.»
  • «از آن در شگفتم که در سینه دلی دارند و می‌پندارند که آسایش و سعادت بشر جز مهر و صفا راه دیگری دارد.»
  • «از کوچکی میل داشتم بزرگ باشم.»
  • «امید در زندگانی بشر آنقدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان.»
  • «انسان در این عالم چون شبح سرگردانی است که هنگام عبور از این راه، حتی سایه‌ای از خود به یادگار نمی‌گذارد.»
  • «باید درهای علم به روی همه باز باشد، هرجا مزرعه هست، هرجا آدم هست، آنجا کتاب هم باید باشد.»
  • «بدتر از مرگ چیست؟ آنچه بعد از آمدنش مرگ را می‌طلبی.»
  • «بهترین دوستان من کسانی هستند که پیشانی و ابروهای آنها باز است.»
  • «خدمت به وطن نیمی از وظیفه‌است و خدمت به‌ انسانیت، نیم دیگر آن.»
  • «خوبی‌ها و بدی‌های اجتماع به‌دست ما ساخته شده‌است و به‌جای ناله، جای آن را دارد که درصدد دفع آن برآئیم.»
  • «خوشبخت کسی که به‌یکی از این دو چیز دسترسی دارد، یا کتاب‌های خوب، یا دوستانی که اهل کتاب باشند.»
  • «دروغ مظهری از شیطان است زیرا شیطان دو نام دارد، یکی شیطان و دیگری، دروغ»
  • «در هر ملت چراغی است که به عموم افراد نور می‌دهد و آن معلم است.»
  • «صالح‌ترین فرزندان آنهایی هستند که با اعمال خود باعث افتخار پدر و مادر خود شوند.»
  • «عذاب وجدان، بدتر از مرگ در بیابان سوزان است.»
  • «علت این که ما از موسیقی خوشمان می‌آید این است که در دنیای رؤیاها و احلام خود فرو می‌رویم، طبایع عالی، موسیقی را دوست می‌دارند لیکن بهتر آن می‌دانند که از آن به‌عنوان وسیله برای دخول در رؤیاهای خویش استفاده کنند.»
  • «قحط و بیماری در مقام مقایسه با جنگ ، چیزی نیست زیرا خود این دو نیز زائیده عواقب وخیم و ناهنجار جنگ هستند.»
  • «کتاب، جام جهان‌نما است.»
  • «کینه و تنفر را به‌کسانی واگذار کنید که نمی‌توانند دوست بدارند.»
  • « گسیختن رشته علایق فرزندی، غریزه بعضی از خانواده‌های بینوا است.»
  • «مانند پرنده باش که روی شاخه سست و ضعیف لحظه‌ای می‌نشیند و آواز می‌خواند و احساس می‌کند که شاخه می‌لرزد ولی به آواز خواندن خود ادامه می‌دهد زیرا مطمئن است که بال و پر دارد.»
  • «مردم فاقد نیرو نیستند، فقط فاقد اراده‌اند.»
  • «مرگ مهم نیست، خوشبخت نبودن مهمترین چیزها است.»
  • «مسافرت، به‌منزله هرلحظه مردن و زنده شدن است.»
  • «من اشخاص زنده را آنهائی می‌دانم که مبارزه می‌کنند، بی‌مبارزه، زندگی مرگ است.»
  • «موسیقی از آنچه که ناگفتنی است و اختفای آن ناممکن، حکایت می‌کند.»
  • «وقتی که کیسه خالی شد، دل پر می‌شود.»
  • «یک پرنده کوچک که زیر برگ‌ها نغمه‌سرائی می‌کند، برای اثبات خدا کافی است.»
  • «یک زن کامل کسی است که بداند چگونه فرمان‌روائی کند.»
  • «خداوند در پس هر چيزی است، اما همه چيز او را پنهان می‌سازد. اشيا تاريك‌اند و آفريدگان غير شفاف. عشق ورزيدن به كسی، استرداد شفافيت آن است»
  • «ذهنم زمستانی است اما در قلبم بهاری ابدی جاری است.»

درباره او گفته اند

  • «پدربزرگ من که مردی از قرن نوزدهم بود مثل بسیاری از مردان دیگر، بجز شخص ویکتور هوگو، خود را ویکتور هوگو می‌دانست.»
  • «ویکتور هوگو در پانزده سالگی در دفتر یادداشت خود نوشته بود که من می خواهم شاتوبریان باشم یا هیچ نباشم. سرانجام برتر از آن نویسنده نامدار شد.»
    • آرزوی ویکتورهوگو


پیوند به‌بیرون

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ