ویکتور هوگو: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ربات افزودن: uk:Гюґо Віктор |
جز ربات: جراحی پلاستیک و زیباسازی |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
== دارای منبع == |
== دارای منبع == |
||
===بینوایان=== |
=== بینوایان === |
||
* |
* «[[آزادی]] ما از نقطهای شروع می شود که آزادی دیگران پایان مییابد.» |
||
* |
* «بدبختی، مربی استعداد است.» |
||
* |
* «به [[مرگ]] راضی شدن، بهفتح نائل شدن است.» |
||
* |
* «تعارف و خوش آمدگوئی، چیزی مانند بوسیدن از روی چادر است.» |
||
* |
* «در بینوائی همچنان که در سرما نیز دیده میشود، آحاد به یکدیگر فشرده میگردند.» |
||
* |
* «فقر و مسکنت ، مردان را بهجنایت و زنان را بهفحشاء سوق میدهد.» |
||
* |
* «فکر کردن، شغل ذهن است، خواب دیدن، تفریح آن.» |
||
* |
* «فلسفه، میکروسکوپ افکار است.» |
||
* |
* «گاهی کار فقر و بیچارگی به جائی میرسد که رشتهها و پیوندها را میگسلد، این مرحلهای است که تیرهبختان و سیاهکاران چون بدانجا رسند درهم آمیخته و در یک کلمه که "شومی" است شریک میشوند، این کلمه بینوایان است.» |
||
* |
* «وقتی نتیجه انتخابات اعلام شد، یعنی رأی بالاترین مرجع اعلام شده است.» |
||
* |
* «همهجا شادمانی قشر نازکی است که روی رنج و بیچارگی کشیدهاند.» |
||
* |
* «هیچ چیز مثل بدبختی [[کودک|کودکان]] را ساکت نمیکند.» |
||
===شاه تفریح میکند=== |
=== شاه تفریح میکند === |
||
* |
* «جسد دشمنی را که تشییع میکنی سنگین نیست.» |
||
===جشن ترز=== |
=== جشن ترز === |
||
* |
* «خدا فقط آب را آفرید، انسان [[شراب]] را.» |
||
===داستان یک جنایت - ۱۸۷۷/ ۱۸۷۸ میلادی=== |
=== داستان یک جنایت - ۱۸۷۷/ ۱۸۷۸ میلادی === |
||
* |
* «شاید بتوان از هجوم سیلآسای یک ارتش ممانعت کرد، اما از هجوم افکار و عقاید نمیتوان جلوگیری نمود.» |
||
===خطابه=== |
=== خطابه === |
||
* |
* «کلیسا بود که [[پرینلی]] را به خاطر این سخن که: "ستارگان از جای خود نمیافتند!" با ضربات شلاق مجروح کرده، [[کامپانلا]] را به خاطر آن که از وجود دنیاهای بیشمار دم زده بود، به جرم دخالت در امر آفرینش بیست و هفت بار به زندان و شکنجه محکوم کرد. [[گالیله]] را به خاطر اعتقادش به گردش [[زمین]] به زندان افکند، [[کریستف کلمب]] را به خاطر کشف سرزمینی که در تورات ذکر نشده بود زندانی ساخت و [[پاسکال]] را به نام مبانی [[مذهب]]، [[مونتنیه]] را به نام مبانی اخلاق و [[مولیر]] را به نام مبانی مذهب و اخلاق تکفیر کرد.» |
||
** ''در مورد پیشینه کلیسا و مخالفت با حق دخالت آن در آموزش و پرورش فرانسه/ ۱۸۵۰ میلادی'' |
** ''در مورد پیشینه کلیسا و مخالفت با حق دخالت آن در آموزش و پرورش فرانسه/ ۱۸۵۰ میلادی'' |
||
== بدون منبع == |
== بدون منبع == |
||
* |
* «آنانکه نمیتوانند خود را اداره کنند، ناچار از اطاعت دیگرانند.» |
||
* |
* «آینده [[کودک|کودکان]] بسته بهتربیت پدر و [[مادر]] است.» |
||
* |
* «ادبیات، راز پنهانی تمدن است، [[شعر]]، سرّ مکتوم آمال است.» |
||
* |
* «از آن در شگفتم که در سینه دلی دارند و میپندارند که آسایش و سعادت بشر جز مهر و صفا راه دیگری دارد.» |
||
* |
* «از کوچکی میل داشتم بزرگ باشم.» |
||
* |
* «امید در زندگانی بشر آنقدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان.» |
||
* |
* «انسان در این عالم چون شبح سرگردانی است که هنگام عبور از این راه، حتی سایهای از خود به یادگار نمیگذارد.» |
||
* |
* «باید درهای [[دانش|علم]] به روی همه باز باشد، هرجا مزرعه هست، هرجا آدم هست، آنجا [[کتاب]] هم باید باشد.» |
||
* |
* «بدتر از [[مرگ]] چیست؟ آنچه بعد از آمدنش مرگ را میطلبی.» |
||
* |
* «بهترین [[دوستی|دوستان]] من کسانی هستند که پیشانی و ابروهای آنها باز است.» |
||
* |
* «خدمت به وطن نیمی از وظیفهاست و خدمت به انسانیت، نیم دیگر آن.» |
||
* |
* «خوبیها و بدیهای اجتماع بهدست ما ساخته شدهاست و بهجای ناله، جای آن را دارد که درصدد دفع آن برآئیم.» |
||
* |
* «خوشبخت کسی که بهیکی از این دو چیز دسترسی دارد، یا کتابهای خوب، یا [[دوستی|دوستانی]] که اهل [[کتاب]] باشند.» |
||
* |
* «[[دانش|دانشمندان]]، علماء و بزرگان هرکدام نردبانی برای ترقی دارند، لیکن [[شعر|شاعران]] و [[هنر|هنرمندان]]، این مدارج را پروازکنان میپیمایند.» |
||
* |
* «دروغ مظهری از شیطان است زیرا شیطان دو نام دارد، یکی شیطان و دیگری، دروغ» |
||
* |
* «در هر ملت چراغی است که به عموم افراد نور میدهد و آن معلم است.» |
||
* |
* «صالحترین فرزندان آنهایی هستند که با اعمال خود باعث افتخار پدر و [[مادر]] خود شوند.» |
||
* |
* «عذاب وجدان، بدتر از [[مرگ]] در بیابان سوزان است.» |
||
* |
* «علت این که ما از [[موسیقی]] خوشمان میآید این است که در دنیای رؤیاها و احلام خود فرو میرویم، طبایع عالی، موسیقی را دوست میدارند لیکن بهتر آن میدانند که از آن بهعنوان وسیله برای دخول در رؤیاهای خویش استفاده کنند.» |
||
* |
* «قحط و بیماری در مقام مقایسه با [[جنگ]] ، چیزی نیست زیرا خود این دو نیز زائیده عواقب وخیم و ناهنجار جنگ هستند.» |
||
* |
* «[[کتاب]]، جام جهاننما است.» |
||
* |
* «کینه و تنفر را بهکسانی واگذار کنید که نمیتوانند [[دوستی|دوست]] بدارند.» |
||
* |
* « گسیختن رشته علایق فرزندی، غریزه بعضی از خانوادههای بینوا است.» |
||
* |
* «مانند پرنده باش که روی شاخه سست و ضعیف لحظهای مینشیند و آواز میخواند و احساس میکند که شاخه میلرزد ولی به آواز خواندن خود ادامه میدهد زیرا مطمئن است که بال و پر دارد.» |
||
* |
* «مردم فاقد نیرو نیستند، فقط فاقد ارادهاند.» |
||
* |
* «[[مرگ]] مهم نیست، خوشبخت نبودن مهمترین چیزها است.» |
||
* |
* «مسافرت، بهمنزله هرلحظه مردن و زنده شدن است.» |
||
* |
* «من اشخاص زنده را آنهائی میدانم که مبارزه میکنند، بیمبارزه، [[زندگی]] [[مرگ]] است.» |
||
* |
* «[[موسیقی]] از آنچه که ناگفتنی است و اختفای آن ناممکن، حکایت میکند.» |
||
* |
* «وقتی که کیسه خالی شد، دل پر میشود.» |
||
* |
* «هدف [[هنر]] امروز، [[زندگی]] است نه زیبائی.» |
||
* |
* «یک پرنده کوچک که زیر برگها نغمهسرائی میکند، برای اثبات خدا کافی است.» |
||
* |
* «یک زن کامل کسی است که بداند چگونه فرمانروائی کند.» |
||
* «خداوند در پس هر چيزی است، اما همه چيز او را پنهان میسازد. اشيا تاريكاند و آفريدگان غير شفاف. عشق ورزيدن به كسی، استرداد شفافيت آن است» |
* «خداوند در پس هر چيزی است، اما همه چيز او را پنهان میسازد. اشيا تاريكاند و آفريدگان غير شفاف. عشق ورزيدن به كسی، استرداد شفافيت آن است» |
||
* |
* «ذهنم [[زمستان|زمستانی]] است اما در قلبم [[بهار|بهاری]] ابدی جاری است.» |
||
== درباره او گفته اند == |
== درباره او گفته اند == |
||
* |
* «پدربزرگ من که مردی از قرن نوزدهم بود مثل بسیاری از مردان دیگر، بجز شخص ویکتور هوگو، خود را ویکتور هوگو میدانست.» |
||
** ''[[ژان پل سارتر]]'' |
** ''[[ژان پل سارتر]]'' |
||
* |
* «ویکتور هوگو در پانزده سالگی در دفتر یادداشت خود نوشته بود که من می خواهم [[شاتوبریان]] باشم یا هیچ نباشم. سرانجام برتر از آن نویسنده نامدار شد.» |
||
** ''آرزوی ویکتورهوگو'' |
** ''آرزوی ویکتورهوگو'' |
||
خط ۱۱۱: | خط ۱۱۱: | ||
{{ویکیپدیا}} |
{{ویکیپدیا}} |
||
{{ناتمام}} |
{{ناتمام}} |
||
[[رده:نویسندگان اهل فرانسه|هوگو، ویکتور]] |
[[رده:نویسندگان اهل فرانسه|هوگو، ویکتور]] |
نسخهٔ ۳ اوت ۲۰۰۹، ساعت ۰۵:۱۵
ویکتور هوگو، نویسنده و شاعر فرانسوی، (۲۶ فوریه ۱۸۰۲ - ۲۲ مه ۱۸۸۵ میلادی)
دارای منبع
بینوایان
- «آزادی ما از نقطهای شروع می شود که آزادی دیگران پایان مییابد.»
- «بدبختی، مربی استعداد است.»
- «به مرگ راضی شدن، بهفتح نائل شدن است.»
- «تعارف و خوش آمدگوئی، چیزی مانند بوسیدن از روی چادر است.»
- «در بینوائی همچنان که در سرما نیز دیده میشود، آحاد به یکدیگر فشرده میگردند.»
- «فقر و مسکنت ، مردان را بهجنایت و زنان را بهفحشاء سوق میدهد.»
- «فکر کردن، شغل ذهن است، خواب دیدن، تفریح آن.»
- «فلسفه، میکروسکوپ افکار است.»
- «گاهی کار فقر و بیچارگی به جائی میرسد که رشتهها و پیوندها را میگسلد، این مرحلهای است که تیرهبختان و سیاهکاران چون بدانجا رسند درهم آمیخته و در یک کلمه که "شومی" است شریک میشوند، این کلمه بینوایان است.»
- «وقتی نتیجه انتخابات اعلام شد، یعنی رأی بالاترین مرجع اعلام شده است.»
- «همهجا شادمانی قشر نازکی است که روی رنج و بیچارگی کشیدهاند.»
- «هیچ چیز مثل بدبختی کودکان را ساکت نمیکند.»
شاه تفریح میکند
- «جسد دشمنی را که تشییع میکنی سنگین نیست.»
جشن ترز
- «خدا فقط آب را آفرید، انسان شراب را.»
داستان یک جنایت - ۱۸۷۷/ ۱۸۷۸ میلادی
- «شاید بتوان از هجوم سیلآسای یک ارتش ممانعت کرد، اما از هجوم افکار و عقاید نمیتوان جلوگیری نمود.»
خطابه
- «کلیسا بود که پرینلی را به خاطر این سخن که: "ستارگان از جای خود نمیافتند!" با ضربات شلاق مجروح کرده، کامپانلا را به خاطر آن که از وجود دنیاهای بیشمار دم زده بود، به جرم دخالت در امر آفرینش بیست و هفت بار به زندان و شکنجه محکوم کرد. گالیله را به خاطر اعتقادش به گردش زمین به زندان افکند، کریستف کلمب را به خاطر کشف سرزمینی که در تورات ذکر نشده بود زندانی ساخت و پاسکال را به نام مبانی مذهب، مونتنیه را به نام مبانی اخلاق و مولیر را به نام مبانی مذهب و اخلاق تکفیر کرد.»
- در مورد پیشینه کلیسا و مخالفت با حق دخالت آن در آموزش و پرورش فرانسه/ ۱۸۵۰ میلادی
بدون منبع
- «آنانکه نمیتوانند خود را اداره کنند، ناچار از اطاعت دیگرانند.»
- «آینده کودکان بسته بهتربیت پدر و مادر است.»
- «ادبیات، راز پنهانی تمدن است، شعر، سرّ مکتوم آمال است.»
- «از آن در شگفتم که در سینه دلی دارند و میپندارند که آسایش و سعادت بشر جز مهر و صفا راه دیگری دارد.»
- «از کوچکی میل داشتم بزرگ باشم.»
- «امید در زندگانی بشر آنقدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان.»
- «انسان در این عالم چون شبح سرگردانی است که هنگام عبور از این راه، حتی سایهای از خود به یادگار نمیگذارد.»
- «بدتر از مرگ چیست؟ آنچه بعد از آمدنش مرگ را میطلبی.»
- «بهترین دوستان من کسانی هستند که پیشانی و ابروهای آنها باز است.»
- «خدمت به وطن نیمی از وظیفهاست و خدمت به انسانیت، نیم دیگر آن.»
- «خوبیها و بدیهای اجتماع بهدست ما ساخته شدهاست و بهجای ناله، جای آن را دارد که درصدد دفع آن برآئیم.»
- «دانشمندان، علماء و بزرگان هرکدام نردبانی برای ترقی دارند، لیکن شاعران و هنرمندان، این مدارج را پروازکنان میپیمایند.»
- «دروغ مظهری از شیطان است زیرا شیطان دو نام دارد، یکی شیطان و دیگری، دروغ»
- «در هر ملت چراغی است که به عموم افراد نور میدهد و آن معلم است.»
- «صالحترین فرزندان آنهایی هستند که با اعمال خود باعث افتخار پدر و مادر خود شوند.»
- «عذاب وجدان، بدتر از مرگ در بیابان سوزان است.»
- «علت این که ما از موسیقی خوشمان میآید این است که در دنیای رؤیاها و احلام خود فرو میرویم، طبایع عالی، موسیقی را دوست میدارند لیکن بهتر آن میدانند که از آن بهعنوان وسیله برای دخول در رؤیاهای خویش استفاده کنند.»
- «قحط و بیماری در مقام مقایسه با جنگ ، چیزی نیست زیرا خود این دو نیز زائیده عواقب وخیم و ناهنجار جنگ هستند.»
- «کتاب، جام جهاننما است.»
- «کینه و تنفر را بهکسانی واگذار کنید که نمیتوانند دوست بدارند.»
- « گسیختن رشته علایق فرزندی، غریزه بعضی از خانوادههای بینوا است.»
- «مانند پرنده باش که روی شاخه سست و ضعیف لحظهای مینشیند و آواز میخواند و احساس میکند که شاخه میلرزد ولی به آواز خواندن خود ادامه میدهد زیرا مطمئن است که بال و پر دارد.»
- «مردم فاقد نیرو نیستند، فقط فاقد ارادهاند.»
- «مرگ مهم نیست، خوشبخت نبودن مهمترین چیزها است.»
- «مسافرت، بهمنزله هرلحظه مردن و زنده شدن است.»
- «موسیقی از آنچه که ناگفتنی است و اختفای آن ناممکن، حکایت میکند.»
- «وقتی که کیسه خالی شد، دل پر میشود.»
- «یک پرنده کوچک که زیر برگها نغمهسرائی میکند، برای اثبات خدا کافی است.»
- «یک زن کامل کسی است که بداند چگونه فرمانروائی کند.»
- «خداوند در پس هر چيزی است، اما همه چيز او را پنهان میسازد. اشيا تاريكاند و آفريدگان غير شفاف. عشق ورزيدن به كسی، استرداد شفافيت آن است»
- «ذهنم زمستانی است اما در قلبم بهاری ابدی جاری است.»
درباره او گفته اند
- «پدربزرگ من که مردی از قرن نوزدهم بود مثل بسیاری از مردان دیگر، بجز شخص ویکتور هوگو، خود را ویکتور هوگو میدانست.»
- «ویکتور هوگو در پانزده سالگی در دفتر یادداشت خود نوشته بود که من می خواهم شاتوبریان باشم یا هیچ نباشم. سرانجام برتر از آن نویسنده نامدار شد.»
- آرزوی ویکتورهوگو
پیوند بهبیرون
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |