زاغ: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Amouzandeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
جز ربات: جراحی پلاستیک و زیباسازی |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
[[ |
[[پرونده:Corvus_monedula.jpg|left|300px|thumb|«یا به تشویش و غصه راضی شو// یا جگربند پیش زاغ بنه» [[سعدی]]]] |
||
'''[[W:زاغ|زاغ]]'''، دارای اندامی کوچک و منظری زیبا و ظریف است و منقار و پاهای بعضی از زاغها به رنگ قرمز میباشد. از جنس [[کبوتر]] و سیاهرنگ و سخت متحرک است. |
'''[[W:زاغ|زاغ]]'''، دارای اندامی کوچک و منظری زیبا و ظریف است و منقار و پاهای بعضی از زاغها به رنگ قرمز میباشد. از جنس [[کبوتر]] و سیاهرنگ و سخت متحرک است. |
||
== [[گفتاورد]] == |
== [[گفتاورد]] == |
||
* |
* «از حکم شرع درباره خوردن [[کلاغ|غراب]]ها پرسیدم او گفت نوع بزرگ و سیاهش را مکروه میدارم و اما خوردن قسم کوچک آنرا که زاغ گويند باک نیست.» |
||
** ''[[ابوالفضل بیهقی]]، از کتاب حیات الحیوان'' |
** ''[[ابوالفضل بیهقی]]، از کتاب حیات الحیوان'' |
||
* |
* «طوطئی را با زاغی در یک قفس کرده بودند.... عجبتر آنکه [[کلاغ|غراب]] هم ازمجاورت [[طوطی]] به جان آمده بود.» |
||
** ''[[سعدی]]'' |
** ''[[سعدی]]'' |
||
== [[ضربالمثل]] == |
== [[ضربالمثل]] == |
||
* |
* «زاغسیاه کسی را چوب زدن.» |
||
== زاغ در شعر فارسی == |
== زاغ در شعر فارسی == |
||
* |
* «این ندانسته که قدر همه یکسان نبود// زاغ را مرتبه مرغ خوشالحان نبود» |
||
** ''[[وحشی بافقی]]'' |
** ''[[وحشی بافقی]]'' |
||
* |
* «جز در غم [[عشق]] تو سفر مینکنم// جز بر سر کهسار گذر مینکنم// در عشق تو جز بجان خطر مینکنم// گر من زاغم چرا حذر مینکنم» |
||
** ''[[مسعود سعد سلمان]]'' |
** ''[[مسعود سعد سلمان]]'' |
||
* |
* «چنانکه ا[[شتر]] ابله سوی کنام شده// ز مکر [[روباه|روبه]] و زاغ و ز [[گرگ]] بیخبرا» |
||
** ''[[رودکی]]'' |
** ''[[رودکی]]'' |
||
* |
* «چو باد خزانی در آید به باغ// زمانه دهد جای [[بلبل]] به زاغ» |
||
** ''[[نظامی]]'' |
** ''[[نظامی]]'' |
||
* |
* «چون شنیدند این سخن مرغان باغ//شد جهان بر چشمشان چون پر زاغ» |
||
** ''[[عطار نیشابوری]]'' |
** ''[[عطار نیشابوری]]'' |
||
* |
* «خاقانی آن کسان که طریق تو میروند// زاغند و زاغ را روش [[کبک]] [[آرزو]]ست» |
||
** ''[[خاقانی]]'' |
** ''[[خاقانی]]'' |
||
* |
* «در کف لاله خودروی نهد سرخ قدح// زاغ همچون پر [[طوطی]] شود از سبزگياه» |
||
** ''[[فرخی سیستانی]]'' |
** ''[[فرخی سیستانی]]'' |
||
* |
* «روی او در گیسوی چون پر زاغ// همچو خورشیدی همه چشم و چراغ» |
||
** ''[[عطار نیشابوری]]'' |
** ''[[عطار نیشابوری]]'' |
||
* |
* «زاغ بیابان گزید، خود به بیابان سزید// باد به [[گل]] بروزید، گل به گل اندر غژید» |
||
** ''[[کسایی مروزی]]'' |
** ''[[کسایی مروزی]]'' |
||
* |
* «زاغ حرص و همای همت را// ریزه استخوان نمییابم» |
||
** ''[[خاقانی]]'' |
** ''[[خاقانی]]'' |
||
* |
* «زال ارچه موی چون پر زاغ [[آرزو]] کند// بر زاغ کی محبت عنقا برافکند» |
||
** ''[[خاقانی]]'' |
** ''[[خاقانی]]'' |
||
* |
* «سبزه دمید و خشک شد و [[گل]] شکفت و ریخت// [[بلبل]] ضرورتست که نوبت دهد به زاغ» |
||
** ''[[سعدی]]'' |
** ''[[سعدی]]'' |
||
* |
* «شب از حملهٔ روز گردد ستوه// شود پر زاغش چو پر [[خروس|خروه]]» |
||
** ''[[عنصری بلخی]]'' |
** ''[[عنصری بلخی]]'' |
||
* |
* «شهپر زاغ و زغن زیبای قید و صید نیست// اين کرامت همره شهباز و [[شاهین]] کردهاند» |
||
** ''[[حافظ]]'' |
** ''[[حافظ]]'' |
||
* |
* «عیسی جان تو گرسنه چو زاغ// [[خر]] او می زند ز کنجد کاغ» |
||
** ''[[سنایی]]'' |
** ''[[سنایی]]'' |
||
* |
* «[[گاو]] مسکین ز کید دمنه چه دید// وز بد زاغ بوم را چه رسید» |
||
** ''[[رودکی]]'' |
** ''[[رودکی]]'' |
||
* |
* «مرده مردار نهای چون زغن// زاغ شو و پای به خون در مزن» |
||
** ''[[نظامی]]'' |
** ''[[نظامی]]'' |
||
* |
* «مینتوان یافت به شب در، چراغ// در قفس روز توان دید زاغ» |
||
** ''[[نظامی]]'' |
** ''[[نظامی]]'' |
||
* |
* «نخستین مرغ بودم من در این باغ// گرم [[بلبل]] کنی کنیت و گر زاغ» |
||
** ''[[نظامی]]'' |
** ''[[نظامی]]'' |
||
* |
* «هرآنکو زاغ باشد رهنمایش// به گورستان بود پیوسته جایش» |
||
** ''[[فخرالدین اسعد گرگانی]]'' |
** ''[[فخرالدین اسعد گرگانی]]'' |
||
* |
* «هنگام [[شراب|می]] و فصل [[گل]] و گشت و چمن شد// در باغ بهاری تهی از زاغ و زغن شد// از [[ابر]] کرم خطهٔ ری رشک ختن شد// دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد» |
||
** ''[[عارف قزوینی]]'' |
** ''[[عارف قزوینی]]'' |
||
* |
* «یا به تشویش و غصه راضی شو// یا جگربند پیش زاغ بنه» |
||
** ''[[سعدی]]'' |
** ''[[سعدی]]'' |
||
* |
* «یکی باغبان اندر آن باغ بوده// دل سختش و دیدهٔ زاغ بوده» |
||
** ''[[اسدی طوسی]]'' |
** ''[[اسدی طوسی]]'' |
||
* |
* «یکی دشت پیمای پرنده زاغ// بدیدار و رفتار زاغ و نه زاغ» |
||
** ''[[اسدی طوسی]]'' |
** ''[[اسدی طوسی]]'' |
||
{{ناتمام}} |
{{ناتمام}} |
||
[[رده:حیوانات|زاغ]] |
[[رده:حیوانات|زاغ]] |
||
[[de:Dohle]] |
[[de:Dohle]] |
نسخهٔ ۳ اوت ۲۰۰۹، ساعت ۰۰:۳۹
زاغ، دارای اندامی کوچک و منظری زیبا و ظریف است و منقار و پاهای بعضی از زاغها به رنگ قرمز میباشد. از جنس کبوتر و سیاهرنگ و سخت متحرک است.
گفتاورد
- «از حکم شرع درباره خوردن غرابها پرسیدم او گفت نوع بزرگ و سیاهش را مکروه میدارم و اما خوردن قسم کوچک آنرا که زاغ گويند باک نیست.»
- ابوالفضل بیهقی، از کتاب حیات الحیوان
ضربالمثل
- «زاغسیاه کسی را چوب زدن.»
زاغ در شعر فارسی
- «این ندانسته که قدر همه یکسان نبود// زاغ را مرتبه مرغ خوشالحان نبود»
- «جز در غم عشق تو سفر مینکنم// جز بر سر کهسار گذر مینکنم// در عشق تو جز بجان خطر مینکنم// گر من زاغم چرا حذر مینکنم»
- «چون شنیدند این سخن مرغان باغ//شد جهان بر چشمشان چون پر زاغ»
- «در کف لاله خودروی نهد سرخ قدح// زاغ همچون پر طوطی شود از سبزگياه»
- «روی او در گیسوی چون پر زاغ// همچو خورشیدی همه چشم و چراغ»
- «زاغ بیابان گزید، خود به بیابان سزید// باد به گل بروزید، گل به گل اندر غژید»
- «زاغ حرص و همای همت را// ریزه استخوان نمییابم»
- «شب از حملهٔ روز گردد ستوه// شود پر زاغش چو پر خروه»
- «مرده مردار نهای چون زغن// زاغ شو و پای به خون در مزن»
- «مینتوان یافت به شب در، چراغ// در قفس روز توان دید زاغ»
- «هرآنکو زاغ باشد رهنمایش// به گورستان بود پیوسته جایش»
- «هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد// در باغ بهاری تهی از زاغ و زغن شد// از ابر کرم خطهٔ ری رشک ختن شد// دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد»
- «یا به تشویش و غصه راضی شو// یا جگربند پیش زاغ بنه»
- «یکی باغبان اندر آن باغ بوده// دل سختش و دیدهٔ زاغ بوده»
- «یکی دشت پیمای پرنده زاغ// بدیدار و رفتار زاغ و نه زاغ»
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |