بوسه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
همان (بحث | مشارکت‌ها)
{{ویکی‌واژها}}
خط ۱۶: خط ۱۶:


== شعر ==
== شعر ==

* «آن‌که لبش مایهٔ حلاوت قند است// کاش بگوید که نرخ بوسه به چند است»
** ''[[فروغی بسطامی]]''


* «آیی و گویی که بوسه خواهی؟ خواهم// کور چه‌خواهد بجز دو دیده روشن»
* «آیی و گویی که بوسه خواهی؟ خواهم// کور چه‌خواهد بجز دو دیده روشن»
خط ۲۲: خط ۲۵:
* «از برای مصلحت، مرد حکیم// دمب [[خر]] را بوسه زد خواندش کریم»
* «از برای مصلحت، مرد حکیم// دمب [[خر]] را بوسه زد خواندش کریم»
** ''[[مولوی]]''
** ''[[مولوی]]''

* «از بهر بوسه‌ای ز لبش جان همی دهم// اینم نمی‌ستاند و آنم نمی‌دهد»
** ''[[حافظ]]''

* «از لب شکرین او بوسه بجان خریده‌ام// ز آن‌که حلاوتی بود جنس گران‌خریده را»
** ''[[فروغی بسطامی]]''

* «ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس// بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس»
** ''[[حافظ]]''

* «بگفتمش: به لبم بوسه‌ای حوالت کن// به[[‌خنده]] گفت: کی‌ات با من این معامله بود؟»
** ''[[حافظ]]''

* «بوسه‌ای ز آن دهن تنگ بده یا بفروش// کاین متاعی است که بخشند و بها نیز کنند»
** ''[[سعدی]]''

* «به بوسه‌ای ز دهان تو [[آرزو]]مندم// فغان که با همه حسرت به هیچ خرسندم»
** ''[[فروغی بسطامی]]''


* «پی یک بوسه گرد پایه حوض// بسی گشتم تو دل [[دریا]] نکردی»
* «پی یک بوسه گرد پایه حوض// بسی گشتم تو دل [[دریا]] نکردی»
** ''[[خاقانی شروانی]]''
** ''[[خاقانی شروانی]]''

* «تو بوسه ده که منت جان نثار خواهم کرد// کسی معامله بهتر از این دوتا نکند»
** ''[[عارف قزوینی]]''

* «جان به‌لب آمد و بوسید لب جانان را// طلب بوسه جانان به‌لب آرد جان را»
** ''[[فروغی بسطامی]]''

* «خوش آن‌که ز [[شراب|می]] مست شوی بی‌خبر افتی// پنهان ز تو من بوسه زنم آن کف پا را»
** ''[[عبدالرحمن جامی]]''

* «دزدی بوسه عجب دزدی پر منفعتی‌ست// که اگر باز ستانند دوچندان گردد»
** ''[[صائب تبریزی]]''

* «روی نگار در نظرم جلوه می‌نمود// وز دور بوسه بر رخ مهتاب می‌زدم»
** ''[[حافظ]]''

* «سرمست در قبای زرافشان چو بگذری// یک بوسه نذر حافظ پشمینه‌پوش کن»
** ''[[حافظ]]''


* «[[شعر|شاعر]] و آنگاه رد بوسه شیرین// [[کودک]] و آنگاه ترک دانه [[خرما]]»
* «[[شعر|شاعر]] و آنگاه رد بوسه شیرین// [[کودک]] و آنگاه ترک دانه [[خرما]]»
** ''[[قاآنی شیرازی]]''
** ''[[قاآنی شیرازی]]''

* «قند آمیخته با [[گل]] نه علاج دل ماست// بوسه‌ای چند برآمیز به دشنامی چند»
** ''[[حافظ]]''

* «گفتم: ز لعل نوش‌لبان پیر را چه‌سود// گفتا: به بوسه شکرینش جوان کنند»
** ''[[حافظ]]''

* «گفتمش: بوسی از آن تُنگ شکر قسمت ماست// گفت: این نقطه دگر قابل قسمت نبود»
** ''[[وصال شیرازی]]''

* «گفت: مگر ز لعل من بوسه نداری [[آرزو]]؟// مردم از این هوس ولی قدرت و اختیار کو»
** ''[[حافظ]]''

* «گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم// وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم نه یک»
** ''[[حافظ]]''

* «مرد گستاخی نی‌ام تا خوش در آغوشت کشم// بوسه بر پایت دهم چون دست بالاییم نیست»
** ''[[سعدی]]''

* «من ِ خاکی که از این در نتوانم برخاست// از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند»
** ''[[حافظ]]''


==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==

نسخهٔ ‏۹ اوت ۲۰۰۸، ساعت ۲۳:۴۸

بوسه لمس لب به نقطه‌ای دیگر است که معمولا به عنوان یک عبارت عاطفی برای نشان دادن احترام و یا به عنوان سلام و خداحافظی استفاده می شود.

گفتاورد

ضرب‌المثل

  • «خر به بوسه و پیغام آب نمی‌خوره.»

شعر

  • «آن‌که لبش مایهٔ حلاوت قند است// کاش بگوید که نرخ بوسه به چند است»
  • «آیی و گویی که بوسه خواهی؟ خواهم// کور چه‌خواهد بجز دو دیده روشن»
  • «از برای مصلحت، مرد حکیم// دمب خر را بوسه زد خواندش کریم»
  • «از بهر بوسه‌ای ز لبش جان همی دهم// اینم نمی‌ستاند و آنم نمی‌دهد»
  • «از لب شکرین او بوسه بجان خریده‌ام// ز آن‌که حلاوتی بود جنس گران‌خریده را»
  • «ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس// بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس»
  • «بگفتمش: به لبم بوسه‌ای حوالت کن// به‌خنده گفت: کی‌ات با من این معامله بود؟»
  • «بوسه‌ای ز آن دهن تنگ بده یا بفروش// کاین متاعی است که بخشند و بها نیز کنند»
  • «تو بوسه ده که منت جان نثار خواهم کرد// کسی معامله بهتر از این دوتا نکند»
  • «جان به‌لب آمد و بوسید لب جانان را// طلب بوسه جانان به‌لب آرد جان را»
  • «خوش آن‌که ز می مست شوی بی‌خبر افتی// پنهان ز تو من بوسه زنم آن کف پا را»
  • «دزدی بوسه عجب دزدی پر منفعتی‌ست// که اگر باز ستانند دوچندان گردد»
  • «روی نگار در نظرم جلوه می‌نمود// وز دور بوسه بر رخ مهتاب می‌زدم»
  • «سرمست در قبای زرافشان چو بگذری// یک بوسه نذر حافظ پشمینه‌پوش کن»
  • «قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست// بوسه‌ای چند برآمیز به دشنامی چند»
  • «گفتم: ز لعل نوش‌لبان پیر را چه‌سود// گفتا: به بوسه شکرینش جوان کنند»
  • «گفتمش: بوسی از آن تُنگ شکر قسمت ماست// گفت: این نقطه دگر قابل قسمت نبود»
  • «گفت: مگر ز لعل من بوسه نداری آرزو؟// مردم از این هوس ولی قدرت و اختیار کو»
  • «گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم// وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم نه یک»
  • «مرد گستاخی نی‌ام تا خوش در آغوشت کشم// بوسه بر پایت دهم چون دست بالاییم نیست»
  • «من ِ خاکی که از این در نتوانم برخاست// از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند»

پیوند به بیرون

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
بوسه
دارد.
معنای واژهٔ
بوسه
را در ویکی‌واژه ببینید.