جایی برای پیرمردها نیست (فیلم): تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز added Category:فیلمهای جنایی using HotCat |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ویکیسازی}} |
{{ویکیسازی}} |
||
'''[[W:جایی برای پیرمردها نیست (فیلم)|جایی برای پیرمردها نیست]]''' فیلمی است محصول [[W:سال ۲۰۰۷ میلادی| سال ۲۰۰۷]] ، اقتباس گرفته شده از رمان [[W:سال ۲۰۰۵ میلادی|سال ۲۰۰۵]] کورمک مک کارتی با همین نام. در غرب تگزاس ست شده ، مردی با یک چمدان پر از پول در حال فرار است و اشخاصی به دنبال وی هستند. |
'''''[[W:جایی برای پیرمردها نیست (فیلم)|جایی برای پیرمردها نیست]]''''' فیلمی است محصول [[W:سال ۲۰۰۷ میلادی| سال ۲۰۰۷]] ، اقتباس گرفته شده از رمان [[W:سال ۲۰۰۵ میلادی|سال ۲۰۰۵]] کورمک مک کارتی با همین نام. در غرب تگزاس ست شده ، مردی با یک چمدان پر از پول در حال فرار است و اشخاصی به دنبال وی هستند. |
||
:''کارگردانی شده و نوشته شده توسط [[W:برادران کوئن|برادران کوئن]].'' |
:''کارگردانی شده و نوشته شده توسط [[W:برادران کوئن|برادران کوئن]].'' |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
== دیالوگ == |
== دیالوگ == |
||
:'''چیگور''' |
:'''چیگور''': بیشترین چیزی که توی پرتاب سکه از دست دادی چی بوده؟ |
||
:'''صاحب مغازه''': ببخشید |
:'''صاحب مغازه''': ببخشید قربان؟ |
||
:'''چیگور''' |
:'''چیگور''': توی پرتاب سکه. چیزی که از دست دادی. بیشترینش. |
||
:'''صاحب مغازه''': نمیدونم. نمیتونم بگم. |
:'''صاحب مغازه''': نمیدونم. نمیتونم بگم. |
||
''[ چیگور یک سکه ۲۵ سنتی را بالا میاندازد ، آن را میگیرد ، بعد آن را روی پیشخوان میگذارد در حالی که دستش روی آن است ]'' |
''[ چیگور یک سکه ۲۵ سنتی را بالا میاندازد ، آن را میگیرد ، بعد آن را روی پیشخوان میگذارد در حالی که دستش روی آن است ]'' |
||
:'''چیگور''' |
:'''چیگور''': حدس بزن. |
||
:'''صاحب مغازه''': حدس |
:'''صاحب مغازه''': حدس بزنم؟ |
||
:'''چیگور''' |
:'''چیگور''': [آه میکشد] آره. |
||
:'''صاحب مغازه''': خیلی خوب ، ما باید بدونیم برای چی بایستی اینجا حدس بزنیم. |
:'''صاحب مغازه''': خیلی خوب ، ما باید بدونیم برای چی بایستی اینجا حدس بزنیم. |
||
:'''چیگور''' |
:'''چیگور''': تو باید حدس بزنی. من نمیتونم برات حدس بزنم. این روشش نیست. |
||
:'''صاحب مغازه''': من چیزی نداشتم که بالا بندازم. |
:'''صاحب مغازه''': من چیزی نداشتم که بالا بندازم. |
||
:'''چیگور''' |
:'''چیگور''': چرا داری. اون برای تمام زندگی تو بالا انداخته شده. تو فقط نمیدونی. تو میدونی این سکه مال چه تاریخیه ؟ |
||
:'''صاحب مغازه''': نه. |
:'''صاحب مغازه''': نه. |
||
:'''چیگور''' |
:'''چیگور''': نوزدهم سال پنجاه و هشت. بیست و دو سال سفر کرده ، تا برسه اینجا. الان اینجاست. یا شیره یا خط ، و تو باید بگی. حدس بزن. |
||
:'''صاحب مغازه''': خوب ببین... من باید بدونم من چی رو میبرم. |
:'''صاحب مغازه''': خوب ببین... من باید بدونم من چی رو میبرم. |
||
:'''چیگور''' |
:'''چیگور''': همه چیز. |
||
:'''صاحب مغازه''': ... چه |
:'''صاحب مغازه''': ... چه طور؟ |
||
:'''چیگور''' |
:'''چیگور''': تو همه چیز رو میبری. حدس بزن. |
||
:'''صاحب مغازه''': خیلی خوب. شیره. |
:'''صاحب مغازه''': خیلی خوب. شیره. |
||
[ |
[چیگور دستش را از روی سکه بر میدارد، معلوم میشود که صاحب مغاز درست حدس زده] |
||
:'''چیگور''' |
:'''چیگور''': [ ناگهانی ] خیلی خوبه! [مکث] نذارش تو جیبت ، جناب... نذارش تو جیبت ، اون ۲۵ سنتی شانس توئه. |
||
:'''صاحب مغازه''': خوب میخوای کجا بذارمش. |
:'''صاحب مغازه''': خوب میخوای کجا بذارمش. |
||
:'''چیگور''' |
:'''چیگور''': هر جا ، تو جیبت نه. جاییه که با اونای دیگه قاطی میشه و میشه یه سکه ، که خودشم هست. |
||
---- |
---- |
||
:'''مردی که ولز را اجیر کرده''' |
:'''مردی که ولز را اجیر کرده''': چه قدر چیگور رو میشناسی؟ |
||
:'''ولز''' |
:'''ولز''': به اندازه کافی. |
||
:'''مردی که ولز را اجیر کرده''' |
:'''مردی که ولز را اجیر کرده''': این جواب نیست. |
||
:'''ولز''' |
:'''ولز''': چی میخوای بدونی؟ |
||
:'''مردی که ولز را اجیر کرده''' |
:'''مردی که ولز را اجیر کرده''': من فقط میخوام نظرتو در موردش بدونم. کلاً. فقط چه قدر خطرناکه؟ |
||
:'''ولز''' |
:'''ولز''': در مقایسه با چی؟ طاعون غدهای؟ اون انقدری بد هست که تو منو خواستی. اون یه قاتل روانیه اما که چی؟ اینجا پر از همچین آدماییه. |
||
:'''مردی که ولز را اجیر کرده''' : اون سه نفرو دیروز توی یه متل تو دل ریو کشته. و دو نفر دیگرو توی اون کثافت کاری بزرگ ، بیرون توی صحرا. |
:'''مردی که ولز را اجیر کرده''' : اون سه نفرو دیروز توی یه متل تو دل ریو کشته. و دو نفر دیگرو توی اون کثافت کاری بزرگ ، بیرون توی صحرا. |
||
---- |
---- |
||
:'''ماس''' |
:'''ماس''': اگر من معاملهها رو قطع میکردم، چرا نمیخواستم با این یارو چیگور معامله کنم؟ |
||
:'''ولز''' |
:'''ولز''': نه نه. نه، (مثل اینکه) اصلاً متوجه نیستی ، تو نمیتونی با اون معامله کنی. حتی اگر پولو هم میدادی بهش اون بازم میخواست تو رو بکشه. آدم عجیب و غربیه. تو حتی میتونی بگی قواعدی داره. قواعدی که بالاتر از پول و مواد ، یا چیزی مثل اونا هستن. اون مثل تو نیست. اون حتی مثل منم نیست.اون یجورایی خاصه! |
||
[[رده:فیلمهای آمریکایی]] |
[[رده:فیلمهای آمریکایی]] |
نسخهٔ ۹ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۳:۴۱
این نوشتار یا بخش نیازمند ویکیسازی است.
لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه آن را ویکیسازی کنید و در پایان این الگو را بردارید.
جایی برای پیرمردها نیست فیلمی است محصول سال ۲۰۰۷ ، اقتباس گرفته شده از رمان سال ۲۰۰۵ کورمک مک کارتی با همین نام. در غرب تگزاس ست شده ، مردی با یک چمدان پر از پول در حال فرار است و اشخاصی به دنبال وی هستند.
- کارگردانی شده و نوشته شده توسط برادران کوئن.
دیالوگ
- چیگور: بیشترین چیزی که توی پرتاب سکه از دست دادی چی بوده؟
- صاحب مغازه: ببخشید قربان؟
- چیگور: توی پرتاب سکه. چیزی که از دست دادی. بیشترینش.
- صاحب مغازه: نمیدونم. نمیتونم بگم.
[ چیگور یک سکه ۲۵ سنتی را بالا میاندازد ، آن را میگیرد ، بعد آن را روی پیشخوان میگذارد در حالی که دستش روی آن است ]
- چیگور: حدس بزن.
- صاحب مغازه: حدس بزنم؟
- چیگور: [آه میکشد] آره.
- صاحب مغازه: خیلی خوب ، ما باید بدونیم برای چی بایستی اینجا حدس بزنیم.
- چیگور: تو باید حدس بزنی. من نمیتونم برات حدس بزنم. این روشش نیست.
- صاحب مغازه: من چیزی نداشتم که بالا بندازم.
- چیگور: چرا داری. اون برای تمام زندگی تو بالا انداخته شده. تو فقط نمیدونی. تو میدونی این سکه مال چه تاریخیه ؟
- صاحب مغازه: نه.
- چیگور: نوزدهم سال پنجاه و هشت. بیست و دو سال سفر کرده ، تا برسه اینجا. الان اینجاست. یا شیره یا خط ، و تو باید بگی. حدس بزن.
- صاحب مغازه: خوب ببین... من باید بدونم من چی رو میبرم.
- چیگور: همه چیز.
- صاحب مغازه: ... چه طور؟
- چیگور: تو همه چیز رو میبری. حدس بزن.
- صاحب مغازه: خیلی خوب. شیره.
[چیگور دستش را از روی سکه بر میدارد، معلوم میشود که صاحب مغاز درست حدس زده]
- چیگور: [ ناگهانی ] خیلی خوبه! [مکث] نذارش تو جیبت ، جناب... نذارش تو جیبت ، اون ۲۵ سنتی شانس توئه.
- صاحب مغازه: خوب میخوای کجا بذارمش.
- چیگور: هر جا ، تو جیبت نه. جاییه که با اونای دیگه قاطی میشه و میشه یه سکه ، که خودشم هست.
- مردی که ولز را اجیر کرده: چه قدر چیگور رو میشناسی؟
- ولز: به اندازه کافی.
- مردی که ولز را اجیر کرده: این جواب نیست.
- ولز: چی میخوای بدونی؟
- مردی که ولز را اجیر کرده: من فقط میخوام نظرتو در موردش بدونم. کلاً. فقط چه قدر خطرناکه؟
- ولز: در مقایسه با چی؟ طاعون غدهای؟ اون انقدری بد هست که تو منو خواستی. اون یه قاتل روانیه اما که چی؟ اینجا پر از همچین آدماییه.
- مردی که ولز را اجیر کرده : اون سه نفرو دیروز توی یه متل تو دل ریو کشته. و دو نفر دیگرو توی اون کثافت کاری بزرگ ، بیرون توی صحرا.
- ماس: اگر من معاملهها رو قطع میکردم، چرا نمیخواستم با این یارو چیگور معامله کنم؟
- ولز: نه نه. نه، (مثل اینکه) اصلاً متوجه نیستی ، تو نمیتونی با اون معامله کنی. حتی اگر پولو هم میدادی بهش اون بازم میخواست تو رو بکشه. آدم عجیب و غربیه. تو حتی میتونی بگی قواعدی داره. قواعدی که بالاتر از پول و مواد ، یا چیزی مثل اونا هستن. اون مثل تو نیست. اون حتی مثل منم نیست.اون یجورایی خاصه!