سنایی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Amouzandeh (بحث | مشارکت‌ها)
به نقل قول از مثوي سنايي
خط ۳: خط ۳:
== دارای منبع ==
== دارای منبع ==
'''دیوان حکیم سنایی'''
'''دیوان حکیم سنایی'''
سلام با عرض معزت من نمدونم شاعري كه تا حالا پاش از خراسان يا همون مشهد خودمون به اين طرف نرسيده چطور شاعر عاليقدر اون هم از نوع ايرانيش شده اميدوارم كه اين اشتباع بخاطر نقص در اطلاعات دوستان باشه لطفا تصحيح كنيد قابل توجه عريزي كه اين مطب رو ثبت كرده
* «آن‌چنان زی که بمیری برهی// نه چنان زی که بمیری برهند»
* «آن‌چنان زی که بمیری برهی// نه چنان زی که بمیری برهند»
* «از تواضع بزرگوار شوی// و از تكبر ذليل و خوار شوی»
* «از تواضع بزرگوار شوی// و از تكبر ذليل و خوار شوی»

نسخهٔ ‏۲ اکتبر ۲۰۰۷، ساعت ۱۱:۱۵

حکیم ابوالمجد مجدودبن آدم سنایی مشهور به سنایی غزنوی از شاعران فارسی‌زبان و عارفان عالی‌قدر ایرانی است. زادروز وی نیمه دوم قرن پنجم هجری قمری در غزنین است. حکیم سنایی به تاریخ (۵۴۵ هجری قمری) در زادگاه خویش درگذشت.

دارای منبع

دیوان حکیم سنایی سلام با عرض معزت من نمدونم شاعري كه تا حالا پاش از خراسان يا همون مشهد خودمون به اين طرف نرسيده چطور شاعر عاليقدر اون هم از نوع ايرانيش شده اميدوارم كه اين اشتباع بخاطر نقص در اطلاعات دوستان باشه لطفا تصحيح كنيد قابل توجه عريزي كه اين مطب رو ثبت كرده

  • «آن‌چنان زی که بمیری برهی// نه چنان زی که بمیری برهند»
  • «از تواضع بزرگوار شوی// و از تكبر ذليل و خوار شوی»
  • «از حسرت آن ديده چون ديده آهو// اين ديده نه‌درخواب نه‌بيدار چو خرگوش»
  • «اندر اين خاكدان فرسوده// هيچ كس را نبينی آسوده»
  • «اندر اين ره كه راه مردان است// هرکه خود را شناخت مرد آنست»
  • «ای به‌ديدار فتنه چون طاووس// وی به‌گفتار غرّه چون كفتار// عالمت غافلست و تو غافل// خفته را خفته كی كند بيدار»
  • «ای بی‌خبر از سوخته و سوختنی// عشق آمدنی بود نه‌آموختنی»
  • «اين مثل زد وزير با بهمــن// دوسـت نادان بتر زصـد دشمن// بشنو اين نكته را كه سخت نكوست// مار به دشمنت، كه نادان دوست»
  • «با بدان كم نشين كه در مانی// خوپذير است نفس انسانی»
  • «بودِ بسيارخوار بی‌نور است// از گلوبنده خواجگی دور است»
  • «پر خـوری، ژنده‌پيل باشی تو// كم خـوری، جبرئيل باشی تو»
  • «تو دست چپ در این معنی زدست راست نشناسی// کنون با این خری خواهی که اسرار خدا یابی»
  • «حايض او، من شده به‌گرمابه// ماهی او من طپيده در تابه»
  • «خادمانند نامشان كافور// ليك رخشان سيه‌تر از عنبر»
  • «خرمن خود را به‌دست خويشتن سوزيم ما// كرم پيله هم به‌دست خويشتن دوزد كفن»
  • «خور اندک فزون کند حلمت// خور بسیار کم کند علمت»
  • «در جستن نان آب رخ خويش مريزيد// در نار مسوزید روان از پی نان را»
  • «در دهان‌دار تا بود دندان// چون گرانی كند بكن دندان»
  • «دوستان را به‌گاه سود و زيان// بتوان ديد و آزمود توان»
  • «دوست را کس به یک بلا نفروخت// بهر کیکی گلیم نتوان سوخت»
  • «دوست گرچه دوصد، دويار بود// دشمن ار چه يكی، هـزار بود»
  • «دهخدا گفت ار نمكساری شود انبان كون// گوزهای بی‌نمك پراند اهل روستا»
  • «رشته تا يك‌تاست آنرا زور زالی بگسلد// چون دوتا شد عاجز آيد از گسستن زال زر»
  • «ستد و داد را مباش زبون// مرده بهتر كه زنده و مغبون»
  • «سوی دين هديه خدايش دان// آن‌كه ناخوانده آيدت مهمان»
  • «علم چبود، فرق‌دانستن حقی از باطلی// نی کتاب زرق شیطان جمله از برداشتن»
  • «فرش تو در زیرپا اطلس و شعر نسیج// بیوهٔ همسایهٔ را دست شده آبله// او همه‌شب گرسنه، تو زخورش‌های خوب// کرده شکم چارسو، چون شکم حامله»
  • «قدر مردم سفر پديد آرد// خانهٔ خويش مرد را بند است// چون به‌سنگ اندرون بود گوهر// كس نداند كه قيمتش چنـد است»
  • «گرچه كژدم به‌نيش بگزايد// دارويی را هم او بكار آيد»
  • «گرگ را با میش کردن قهرمان باشد ز جهل// گربه را با پیه کردن پاسبان باشد خطا»
  • «مال دادی به‌باد چون تو همی// گِل به‌گوهر خری و خر به‌خیار»
  • «مرد عالی همـم نخواهد بنـد// سگ بود، سگ به‌لقمه‌ای خرسند»
  • «مرگ هديه است نزد داننده// هديه دان ميهمان ناخوانده»
  • «نان فروزن به‌آب ديدهٔ خويش// وز در ِ هيچ سـَفله شير مخواه»
  • «نشود مرد پردل و صُعلوك// پيش مامان و بادريسه و دوك// نشود كس به‌كنج خانه فقيه// كم بود مرغ خانگی را پيه// هركه او خورده‌است دود چراغ// بنشيند به‌كام دل به‌فراغ// : كی شود مایهٔ نشاط و سـرور// هـم در انگور شيره انگور// از برون مرد، مرد قوت دهد// دام در خانه، عنكبوت نهد// چه كنی در كنار مادر خو// آخر ای نازنين كم از دو دو»
  • «هركس كه برد به‌بصره خرما// برجهل خود او دهد گواهی»
  • «هست چون مار گـَرزه سیرت دهر// از برون نرم و از درون پرزهر»
  • «هيچ خودبين خدای‌بين نبود// مرد خودديده مرد دين نبود»

حديقةالحقيقة

  • «هرکه او گشته، طالب مجد است// شفی او، راز ِ لفظ ِ بوالمجد است// شعرا را به‌لفظ مقصودم// زين قبل، نام گشت مجدودم// زآن‌که جد را به‌تن شدم بنيت// کرد مجدود ماضيم کنيت»

بدون منبع

  • «هرکجا ظلم رخت افکنده است// مملکت را زبیخ برکنده است»

درباره حکیم سنائی

  • «عطار روح بود و سنایی دوچشم او// ما از پی سنائی و عطار آمدیم»
  • «گفت کسی خواجه‌سنایی بمرد// مرگ ِ چنین خواجه نه‌کاریست خرد// قالب خاکی به‌زمین بازداد// روح طبیعی به‌فلک واسپرد»

پیوند به بیرون

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
سنایی
دارد.