{{ب|قطرهای اشک ز چشمم به زمینی نچکد|که گلش تا به ابد بوی محبت ندهد}}
{{ب|شوق خواهد که شبی پای به کویش برسد|ادب عشق در اندیشه که رخصت ندهد}}
{{م|''[[کوثری همدانی]]''<ref name="بزرگان و سخن سرایان همدان">{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =درخشان| نام =مهدی| عنوان =بزرگان و سخن سرایان همدان| جلد =اول (بعد از اسلام تا ظهور سلسله قاجار)| سال =۱۳۷۴ش/ ۱۹۹۵م| ناشر =انتشارات اطلاعات|مکان =تهران| صفحه =ص ۲۹۸}}</ref>}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
نسخهٔ ۱۸ ژوئیهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۰۴:۰۳
اشک مایعی است که به صورت پی در پی از غدد اشکی در چشم ترشح میشود و نقش حفاظت و مرطوب کردن و تغذیهای دارد. اشکهایی که هنگام گریه تشکیل میشوند به احساساتی شدید همچون اندوه، خوشحالی، هیجان، حیرت و لذت مربوطند. خنده و خمیازه نیز میتوانند به تشکیل اشک منجر شوند.
گفتاوردها
نشانهشناسی: قطرهای که پس نمایان شدن، بخار و ناپدید میشود: نماد درد و شفاعت است و اغلب با مروارید یا با دانههای کهربا مقایسه میشود…»
«در زمان جادوگرها، اشک انسانها خیلی خیلی با ارزش بود. اشک مثل آب دهان قورباغه چیزی کمیاب و نادر بود. این که حالا اشک به چه کارشان میآمده، من که نمیدانم. شربتی برای مهربان تر کردن؟ انسان بهتری کردن؟ برای کم کردن خساست در احساسات؟ یا برای کمتر پشمالو بودن؟ مردها همیشه به بهانه مردانگی شان، اشکهای شان را حتی در بدترین لحظات زندگی خود قورت میدادند. انگار که این کار واقعیت را تغییر میداد. بهر حال اشک ریختن حال انسان را بهتر میکند. مغز را میشوید و اندوه را از بین میبرد. پس این فکر مضحک از کجا به ذهن مردها خطور کرده بود که چون مرد هستند نباید گریه کنند؟»
«ای که هرگز از وفا سوی منت آهنگ نیست/ رحم کن تا کی جفا آخر دلست این سنگ نیست// مردم چشمم به هجرت شد سیپد از اشک سرخ/ خود غلط گفت آنکه بالای سیاهی رنگ نیست.»
↑ ۱۱٫۰۱۱٫۱درخشان، مهدی. بزرگان و سخن سرایان همدان. ج. اول (بعد از اسلام تا ظهور سلسله قاجار). تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۴ش/ ۱۹۹۵م. ص ۲۲۲.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «بزرگان و سخن سرایان همدان» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده است
↑ ۱۲٫۰۱۲٫۱هدایت، رضاقلیخان. مجمع الفصحاء. ج. یکم. به کوشش مظاهر مصفا. تهران: انتشارات امیرکبیر، سال ۲۰۰۲م. ص ۹۰.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «مجمع الفصحا» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده است