خداناباوری: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
12346789 (بحث | مشارکت‌ها)
جز 12346789 صفحهٔ خدا ناباوری را به خدا باوری منتقل کرد
جز ویرایش 12346789 (بحث) به آخرین تغییری که فرهنگ2016 انجام داده بود واگردانده شد
خط ۱: خط ۱:
'''[[w:خدا ناباوری|خدا ناباوری]]''' در معنای عام، رد باور به وجود خدا است. در معنایی محدودتر، بیخدایی این موضع است که هیچ خدایی وجود ندارد. در جامع‌ترین معنا، بی‌خدایی به سادگی، عدم باور به وجود هر گونه خداست. بی‌خدایی نقطهٔ روبروی خداباوری است که در کلی‌ترین شکل، اعتقاد به وجود حداقل یک خدا می‌باشد.
== تشکیلات خودگردان اخراجی گورو۴ ==


== گفتاوردها ==
* خداناباوری فلسفه نیست؛ حتی یک بینش نسبت به دنیا نیست؛ به سادگی بیان بدیهیات است. در واقع،«خداناباوری» عبارتی است که نباید وجود داشته‌باشد. هیچ‌کس خودش را یک «بی‌اعتقاد به اختربینی» یا «بی‌اعتقاد به کیمیاگری» نمی‌داند. ما حتی لغاتی برای کسانی به صحت زنده بودن الویس پریسلی یا هجوم بیگانگانی که فقط آمده‌اند به آنها و گاوهایشان آسیب بزنند نداریم. خداناباوری چیزی جز نویز افراد متفکر در حضور عقاید بدون دلیل دینی نیست.
** [[سم هریس]]، ''نامه‌ای به ملت مسیحی'' (2006), p. ۵۱.
* تا زمانی که کسی ادعا نکرده‌است صورت [[کریستوفر هیچنز]] را در درخت ندیده‌است، احمق‌ها باید از این ادعا که خداناباوری یک دین است دست بردارند. یک تفاوت کوچک وجود دارد: دین به صورت باور و پرستش یک ابرانسان تعریف شده‌است، و خداناباوری دقیقاً برعکسش است. متوجه شدید؟خداناباوری همانقدر یک دین است که سکس نکردن یک پوزیشن سکس.
** [[بیل مار]]، ''Real Time With Bill Maher'' (HBO) ({{#formatdate:2012-02-03}}), quoted in {{citation
| date = 2012-02-03
| title = Maher’s New Rule: Atheism And Religion Are ‘Not Two Sides Of The Same Coin’
| periodical = Mediaite
| url = http://www.mediaite.com/tv/bill-mahers-new-rule-atheism-and-religion-are-not-two-sides-of-the-same-coin/
| accessdate = 2012-09-07
}}
* به عنوان یک خداناباور، عقیده دارم تمام زندگی بی‌نهایت گرانبهاست، برای اینکه فقط برای مدت کوتاهی وجود دارد. یک جرقه در برابر تاریکی و بعد تمام برای همیشه تمام می‌شود.بدون زندگی پس از مرگ، بدون فرصت دوباره. بنابرین چیزی بی‌رحمانه‌تر از سوءاستفاده، از بین بردن یا گرفتن یک زندگی وجود ندارد. جرمی است مانند سوزاندن مونالیزا. فقط یکی از اینها وجود دارد. بنابرین من نمی‌توان ببخشم.
** [[J. Michael Straczynski]], [http://www.midwinter.com/lurk/countries/us/guide/048.html ''Lurker's Guide to Babylon 5'' : "Passing Through Gethsemane : jms speaks" (13 July (2004)].
* لغت خدا برای من چیزی جز محصول ضعف انسانی نیست و کتاب مقدس پر از افسانه‌های ابتدایی است.[http://www.dw.com/fa-ir/سه-میلیون-دلار-برای-نامه-اینشتین-درباره-خدا-و-دین/a-16301453] هیچ تفسیری هر چقدر مفصل این را نمی‌تواند (برای من) عوض کند.
** [[آلبرت اینشتین]]، Gutkind Letter (۳ ژانویه ۱۹۵۴), {{cite news | title=Childish superstition: Einstein's letter makes view of religion relatively clear | publisher=The Guardian | date=13 May 2008 | url=http://www.guardian.co.uk/science/2008/may/12/peopleinscience.religion}}
* به نظر من ایده خدای شخصی یک مفهوم انسان‌شناختی است که نمی‌توانم آن را جدی بگیرم. من همچنین نمی‌توان یک اراده یا هدف خارج از دایره انسان ببینم. … علم به پایین آوردن اخلاقیات متهم شده‌است، اما این اتهام بی‌پایه است. رفتار اخلاقی یک انسان باید به طور موئری بر اساس همدلی، آموزش، و روابط و نیازهای اجتماعی باشد. نیازی به دین نیست. انسان بسیار دون‌مایه خواهد بود اگر فقط به خاطر ترس از مجازات یا امید پاداش در چارچوب رفتار کند.
** [[آلبرت اینشتین]]، in "Religion and Science" in ''New York Times Magazine'' (۹ نوامبر ۱۹۳۰).
* «انکارِ [[خدا]] آزادی فکر نیست، آزادی از بی‌خدایی است.»
** ''[[محمد قطب]]'' <small>در «اسلام:دینِ بدفهم شده»''[http://gemsofislamism.tripod.com/muhammad_qutb_islam.html#question_women_in_politics ص.۱۵۶]</small>
* «در دنیای امروز هویت‌ها دیگر یک تکه و استاندارد نیست. چه کسی می‌تواند بگوید محدوده هویت من اینجاست؟ هویت‌ها مرزهای شکننده و لرزانی یافته‌اند. همگی ما هویت‌های متفاوتی داریم. هویت‌ها هم به صورت عمودی و حالت سلسله مراتبی و هم به صورت افقی و حالت Overlab و همپوشانی دارد. بدین معنی که هویت‌ها همیشه با هویت‌های دیگر قابل تعریف هستند. شما.. در برابر یک آتئیست، هویتی خداپرست خواهید داشت. هویت‌ها ثابت، مطلق، همه‌جایی و همیشگی نیست. باید از هویت درکی سیاسی و متنوع داشت.»
** ''[[سید هاشم آقاجری|هاشم آقاجری]]''<ref>http://www.islahweb.org/content/2007/5/132</ref>
* «مشکل اینجاست که خدا به این معنای پیچیدهٔ فیزیک‌دان‌ها هیچ شباهتی با خدای انجیل یا هر دین دیگری ندارد. اگر فیزیک‌دانی بگوید که خدا نام دیگر ثابت پلانک است، یا یک اَبَرریسمان است، سخن او را تعبیر استعاری این مطلب تلقی می‌کنیم که می‌گوید سرشت ابرریسمان‌ها یا مقدار ثابت پلانک رازی است عمیق. آشکار است که این مطلب هیچ ربطی به موجودی ندارد که آمرزندهٔ گناهان است، که به دعاها گوش فرا می‌دهد، که می‌گوید باید از ساعت ۵ روزه را شروع کرد یا ساعت ۶، که آیا باید دستمال سر کرد یا تسبیح دست گرفت؛ و هیچ ربطی به موجودی ندارد که قادر است برای کفارهٔ گناهان فرزندش، قبل و بعد از تولد، او را به مجازات مرگ محکوم کند.»
** ''[[ریچارد داوکینز]]'' <small>نسبت دینداران با علم</small>
* «من یک خداناباور بار آمدم، و از این امر خرسند نیز بودم، تا آن روزی که در سیاه‌ترین سال‌های کمونیستم، دیدم که مسیحیان آزار می‌بینند. در یک لحظه، الحادِ تحریک‌آمیز و تعصب‌آلودِ نوجوانی‌ام همچون حماقتی کودکانه، ناپدید شد. دوستانِ مؤمن‌ام را درک کردم، و در تأثیر همبستگی و احساس، گاه همراه آنان به عشای ربانی می‌رفتم. امّا هرگز متقاعد نشدم که خدا به مفهومِ وجودی که تقدیر ما را رقم می‌زند در کار هست. در هرصورت، دربارة او چه می‌توانستم بدانم؟ آیا دوستانِ مؤمن‌ام یقین داشتند که یقین دارند؟ با این احساس غریب و شادی‌آمیز در کلیسا نشسته بودم که بی‌ایمانیِ من و ایمانِ آنان، به‌وجهی شگفت به‌هم نزدیک‌اند.»
** ''[[میلان کوندرا]]'' <small>، وصایای تحریف‌شده، فصل اول، تقدّس‌زدایی.</small>


== منابع ==
[[پرونده:The Joker at Romics 2014.jpg|بندانگشتی|300px|وسط|
{{ناتمام}}
سوپرمن یا بتمن هم باشی در برابر خدا هیچی نیستید. به لطفا امداد های غیبی ما دوباره برمی گردیم و جهالت را از بین می بریم. ایا نمی بینید چگونه عمل می کنیم؟ یا ما اهل عمل نیستیم؟ ما بر می گردیم و در یک نقشه جدید همه‌ی شما را غافلگیر می کنیم جوری که نماز بر شما واجب شود.
]]


[[رده:فلسفه]]
مقاومت تا اخرین قطرهای خون ادامه دارد ادامه دارد
[[رده:باورها]]
[[رده:نقد دین]]

نسخهٔ ‏۱۳ ژوئیهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۱۴:۱۰

خدا ناباوری در معنای عام، رد باور به وجود خدا است. در معنایی محدودتر، بیخدایی این موضع است که هیچ خدایی وجود ندارد. در جامع‌ترین معنا، بی‌خدایی به سادگی، عدم باور به وجود هر گونه خداست. بی‌خدایی نقطهٔ روبروی خداباوری است که در کلی‌ترین شکل، اعتقاد به وجود حداقل یک خدا می‌باشد.

گفتاوردها

  • خداناباوری فلسفه نیست؛ حتی یک بینش نسبت به دنیا نیست؛ به سادگی بیان بدیهیات است. در واقع،«خداناباوری» عبارتی است که نباید وجود داشته‌باشد. هیچ‌کس خودش را یک «بی‌اعتقاد به اختربینی» یا «بی‌اعتقاد به کیمیاگری» نمی‌داند. ما حتی لغاتی برای کسانی به صحت زنده بودن الویس پریسلی یا هجوم بیگانگانی که فقط آمده‌اند به آنها و گاوهایشان آسیب بزنند نداریم. خداناباوری چیزی جز نویز افراد متفکر در حضور عقاید بدون دلیل دینی نیست.
    • سم هریس، نامه‌ای به ملت مسیحی (2006), p. ۵۱.
  • تا زمانی که کسی ادعا نکرده‌است صورت کریستوفر هیچنز را در درخت ندیده‌است، احمق‌ها باید از این ادعا که خداناباوری یک دین است دست بردارند. یک تفاوت کوچک وجود دارد: دین به صورت باور و پرستش یک ابرانسان تعریف شده‌است، و خداناباوری دقیقاً برعکسش است. متوجه شدید؟خداناباوری همانقدر یک دین است که سکس نکردن یک پوزیشن سکس.
  • به عنوان یک خداناباور، عقیده دارم تمام زندگی بی‌نهایت گرانبهاست، برای اینکه فقط برای مدت کوتاهی وجود دارد. یک جرقه در برابر تاریکی و بعد تمام برای همیشه تمام می‌شود.بدون زندگی پس از مرگ، بدون فرصت دوباره. بنابرین چیزی بی‌رحمانه‌تر از سوءاستفاده، از بین بردن یا گرفتن یک زندگی وجود ندارد. جرمی است مانند سوزاندن مونالیزا. فقط یکی از اینها وجود دارد. بنابرین من نمی‌توان ببخشم.
  • لغت خدا برای من چیزی جز محصول ضعف انسانی نیست و کتاب مقدس پر از افسانه‌های ابتدایی است.[۱] هیچ تفسیری هر چقدر مفصل این را نمی‌تواند (برای من) عوض کند.
  • به نظر من ایده خدای شخصی یک مفهوم انسان‌شناختی است که نمی‌توانم آن را جدی بگیرم. من همچنین نمی‌توان یک اراده یا هدف خارج از دایره انسان ببینم. … علم به پایین آوردن اخلاقیات متهم شده‌است، اما این اتهام بی‌پایه است. رفتار اخلاقی یک انسان باید به طور موئری بر اساس همدلی، آموزش، و روابط و نیازهای اجتماعی باشد. نیازی به دین نیست. انسان بسیار دون‌مایه خواهد بود اگر فقط به خاطر ترس از مجازات یا امید پاداش در چارچوب رفتار کند.
  • «انکارِ خدا آزادی فکر نیست، آزادی از بی‌خدایی است.»
  • «در دنیای امروز هویت‌ها دیگر یک تکه و استاندارد نیست. چه کسی می‌تواند بگوید محدوده هویت من اینجاست؟ هویت‌ها مرزهای شکننده و لرزانی یافته‌اند. همگی ما هویت‌های متفاوتی داریم. هویت‌ها هم به صورت عمودی و حالت سلسله مراتبی و هم به صورت افقی و حالت Overlab و همپوشانی دارد. بدین معنی که هویت‌ها همیشه با هویت‌های دیگر قابل تعریف هستند. شما.. در برابر یک آتئیست، هویتی خداپرست خواهید داشت. هویت‌ها ثابت، مطلق، همه‌جایی و همیشگی نیست. باید از هویت درکی سیاسی و متنوع داشت.»
  • «مشکل اینجاست که خدا به این معنای پیچیدهٔ فیزیک‌دان‌ها هیچ شباهتی با خدای انجیل یا هر دین دیگری ندارد. اگر فیزیک‌دانی بگوید که خدا نام دیگر ثابت پلانک است، یا یک اَبَرریسمان است، سخن او را تعبیر استعاری این مطلب تلقی می‌کنیم که می‌گوید سرشت ابرریسمان‌ها یا مقدار ثابت پلانک رازی است عمیق. آشکار است که این مطلب هیچ ربطی به موجودی ندارد که آمرزندهٔ گناهان است، که به دعاها گوش فرا می‌دهد، که می‌گوید باید از ساعت ۵ روزه را شروع کرد یا ساعت ۶، که آیا باید دستمال سر کرد یا تسبیح دست گرفت؛ و هیچ ربطی به موجودی ندارد که قادر است برای کفارهٔ گناهان فرزندش، قبل و بعد از تولد، او را به مجازات مرگ محکوم کند.»
  • «من یک خداناباور بار آمدم، و از این امر خرسند نیز بودم، تا آن روزی که در سیاه‌ترین سال‌های کمونیستم، دیدم که مسیحیان آزار می‌بینند. در یک لحظه، الحادِ تحریک‌آمیز و تعصب‌آلودِ نوجوانی‌ام همچون حماقتی کودکانه، ناپدید شد. دوستانِ مؤمن‌ام را درک کردم، و در تأثیر همبستگی و احساس، گاه همراه آنان به عشای ربانی می‌رفتم. امّا هرگز متقاعد نشدم که خدا به مفهومِ وجودی که تقدیر ما را رقم می‌زند در کار هست. در هرصورت، دربارة او چه می‌توانستم بدانم؟ آیا دوستانِ مؤمن‌ام یقین داشتند که یقین دارند؟ با این احساس غریب و شادی‌آمیز در کلیسا نشسته بودم که بی‌ایمانیِ من و ایمانِ آنان، به‌وجهی شگفت به‌هم نزدیک‌اند.»

منابع