حیران خانم: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
{{ب|مهر تو ذره منم چون شود از راه کرم|بر نه افلاک رسد پایهٔ کاشانهٔ ما}} |
{{ب|مهر تو ذره منم چون شود از راه کرم|بر نه افلاک رسد پایهٔ کاشانهٔ ما}} |
||
{{ب|این شرف گر به من زار میسر گردد|گر بیایی مه من لحظهای بر خانهٔ ما}} |
{{ب|این شرف گر به من زار میسر گردد|گر بیایی مه من لحظهای بر خانهٔ ما}} |
||
{{ب|لال شد از ستمش بلبل طبع حیران|سوخت در آتش شوقش پر پروانهٔ ما<ref name="زنان سخنور" />}} |
{{ب|لال شد از ستمش بلبل طبع ''حیران''|سوخت در آتش شوقش پر پروانهٔ ما<ref name="زنان سخنور" />}} |
||
{{پایان شعر}} |
{{پایان شعر}} |
||
{{شعر}} |
{{شعر}} |
||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
{{ب|همه بر حسرت من گریه کند شام و سحر|یار غمخوار جدا دشمن خونخوار جدا}} |
{{ب|همه بر حسرت من گریه کند شام و سحر|یار غمخوار جدا دشمن خونخوار جدا}} |
||
{{ب|در همه حال خرد راست جدایی ز رقیب| حیف باشد نشود یار ز اغیار جدا}} |
{{ب|در همه حال خرد راست جدایی ز رقیب| حیف باشد نشود یار ز اغیار جدا}} |
||
{{ب|آه حیران چه سازم من از این محنت و غم|کرد از یار مرا گردش غدّار جدا<ref name="زنان سخنور" />}} |
{{ب|آه ''حیران'' چه سازم من از این محنت و غم|کرد از یار مرا گردش غدّار جدا<ref name="زنان سخنور" />}} |
||
{{پایان شعر}} |
{{پایان شعر}} |
||
{{شعر}} |
{{شعر}} |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
{{ب|بدگویی دشمنان بیدین|سهلست مرا چو پار خوشخوست}} |
{{ب|بدگویی دشمنان بیدین|سهلست مرا چو پار خوشخوست}} |
||
{{ب|گفتم برسم به وصل دلبر|چه فایده عمر در تکاپوست}} |
{{ب|گفتم برسم به وصل دلبر|چه فایده عمر در تکاپوست}} |
||
{{ب|این طور فکندن تو از چشم|حیران غریب را نه نیکوست<ref name="زنان سخنور" />}} |
{{ب|این طور فکندن تو از چشم|''حیران'' غریب را نه نیکوست<ref name="زنان سخنور" />}} |
||
{{پایان شعر}} |
{{پایان شعر}} |
||
نسخهٔ ۲۳ ژوئن ۲۰۱۷، ساعت ۱۵:۲۵
حیران خانم دُنبُلی (۱۷۹۰، نخجوان - ۱۸۴۸، تبریز) شاعر آذری-فارسیسرا ایرانی بود.[۱]
گفتاوردها
- «عمر از دست شد چو تیر از شست/برف پیری مرا به سر بنشست.»[۱]
حال ما را که کند عرش به جانانهٔ ما | شود آگاه ز حال دل دیوانهٔ ما | |
جرعه نوشیم ز خُمخانهٔ وصل رخ او | سر بر افلاک کشد نالهٔ مستانهٔ ما | |
هرگز از بزم وصالش دل ما شد نشد | گویی از باده غم سیر شده پیمانهٔ ما | |
گاه بر سینهزنان گاه به سر خاککنان | شده از روز ازل پنجهٔ غم شانهٔ ما | |
حال عالم به غم و محنت ما میسوزد | رحم بر ما نکند آن بت فرزانهٔ ما | |
شده مشهور جهان حال دل اما چکنم | ندهد دلبر ما گوش بر افسانهٔ ما | |
مهر تو ذره منم چون شود از راه کرم | بر نه افلاک رسد پایهٔ کاشانهٔ ما | |
این شرف گر به من زار میسر گردد | گر بیایی مه من لحظهای بر خانهٔ ما | |
لال شد از ستمش بلبل طبع حیران | سوخت در آتش شوقش پر پروانهٔ ما[۱] |
چه کنم باز فتادم دگر از یار جدا | بلبل زار صفت از گل و گلزار جدا | |
ای فلک نالهٔ من خانه خرابت سازد | که مرا کردی تو از یار، دگر بار جدا | |
خون ز بهر من غمدیدهٔ هجرا ریزد | باد سیار جدا، ابر گهربار جدا | |
به رغم فرقت من ناله کشد در گلشن | بلبل زار جدا، خار ستمکار جدا | |
همه بر حسرت من گریه کند شام و سحر | یار غمخوار جدا دشمن خونخوار جدا | |
در همه حال خرد راست جدایی ز رقیب | حیف باشد نشود یار ز اغیار جدا | |
آه حیران چه سازم من از این محنت و غم | کرد از یار مرا گردش غدّار جدا[۱] |
این مهر منوّر است یا دوست | این ماه نو است یا که ابروست | |
مار است سر خزینه خفته | یا اینکه به دوش مار گیوست | |
چوگان فلک به روی ماهست | یا در رخ دوست حلقهٔ موست | |
این چشم بود که برده دلها | آهوی ختن و یا که جادوست | |
این حقته لعل یا که سیم است | یا غنچه و یا لب سخنگوست | |
در است و صدف و یا که دندان | با آنکه به رشته کرده لؤلؤست | |
بدگویی دشمنان بیدین | سهلست مرا چو پار خوشخوست | |
گفتم برسم به وصل دلبر | چه فایده عمر در تکاپوست | |
این طور فکندن تو از چشم | حیران غریب را نه نیکوست[۱] |