جلال‌الدین اعتمادی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''سید جلال‌الدین اعتمادی''' ([[w:۱۹۱۹ (میلادی)|۱۹۱۹]]، [[قم]]) حقوق‌دان و روزنامه‌نگار پیشین، مقام‌دار بازنشستهٔ اداری و شاعر [[ایرانی]] است.<ref name="سخنوران نامی معاصر ایران">{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=برقعی|نام= محمدباقر|پیوند نویسنده=w:سید محمدباقر برقعی|عنوان =سخنوران نامی معاصر ایران|جلد =اول|سال =چاپ ۱۳۷۳|ناشر=نشر خرم|شابک =۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴| صفحه =ص۲۸۰}}</ref>
سید '''جلال‌الدین اعتمادی''' ([[w:۱۹۱۹ (میلادی)|۱۹۱۹]]، [[قم]]) حقوق‌دان و روزنامه‌نگار پیشین، مقام‌دار بازنشستهٔ اداری و شاعر [[ایرانی]] است.<ref name="سخنوران نامی معاصر ایران">{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=برقعی|نام= محمدباقر|پیوند نویسنده=w:سید محمدباقر برقعی|عنوان =سخنوران نامی معاصر ایران|جلد =اول|سال =چاپ ۱۳۷۳|ناشر=نشر خرم|شابک =۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴| صفحه =ص۲۸۰}}</ref>


== گفتاوردها ==
== گفتاوردها ==

نسخهٔ ‏۱۱ مارس ۲۰۱۷، ساعت ۱۳:۲۳

سید جلال‌الدین اعتمادی (۱۹۱۹، قم) حقوق‌دان و روزنامه‌نگار پیشین، مقام‌دار بازنشستهٔ اداری و شاعر ایرانی است.[۱]

گفتاوردها

سوختن
چه باید در نشانِ بی‌نشانی سوختن؟      در دل از بارِ مَلال سخت‌جانی سوختن؟
صبحگاهان پیش چشم عندلیبان بهار      گُل به باغ و راغ از بی‌باغبانی سوختن؟
سر به زیر افکنده در دشتی، شبانی بی‌رمه      یا به صحرایی رمه، از بی‌شبانی سوختن
نور شمع بخردان، محبوس در فانوس جهل      لال گون در آتش بی‌ترجمانی سوختن
آسمان زندگی را سوز و سازی هست و نیست      چاره جز در سوز و ساز آسمانی سوختن
شیوهٔ گویایی از طوطی چرا آموختی؟      تا چون من در شعلهٔ آتش زبانی سوختن؟
چند روز عمر را با تنگ‌روزی ساختم      زیستن در آذر بی‌آب و نانی سوختن
معنی ایفای نقش زندگی دانی که چیست؟      زندگانی را به نقدِ زنده‌مانی سوختن
در هوای آتشین سوزان راز خویشتن      زیر نیران بارش نامهربانی سوختن
گفتمش بیگانه دیدم آشنا را چون کنم؟      گفت باید در شَرار بدگمانی سوختن
چند باید در کُهن نظم فلک، خورشیدها      زایش منظومه‌های کهکشانی سوختن؟
تا به کی پای امید خویش کوبیدن به سنگ؟      یا دلِ خونین و اشک ارغوانی سوختن؟
تیره‌رایان را بهشتی نیست، جز آزار خلق      ای خوشا در دوزخ روشن‌روانی سوختن
عاشق آن باشد که بِنهد دستِ بی‌پروای دل      بر سز از غوغای عشقِ جاودانی سوختن
نیست آن کس لایقِ دلدادگی در کیش عشق      کو به درد و داغ عشق از ناتوانی سوختن
اعتمادی طایر جان را رها کن تا به کی      در عذاب و رنج این دنیای فانی سوختن؟[۱]

منابع

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ برقعی، محمدباقر. سخنوران نامی معاصر ایران. ج. اول. نشر خرم، چاپ ۱۳۷۳. ص۲۸۰. شابک ‎۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴.