پلنگ

از ویکی‌گفتاورد

پلنگ جانوری است از رده پستان‌داران، از راسته گوشت‌خواران و جزو تیره گربه‌سانان.

پلنگ سیاه

گفتاورد[ویرایش]

  • «از این جهت شیری از جنگل ایشان را خواهد کشت و گرگ بیابان ایشان را تاراج خواهد کرد و پلنگ بر شهرهای ایشان به کمین خواهد نشست و هرکه از آن‌ها بیرون رود دریده خواهد شد زیرا که تقصیرهای ایشان بسیار و ارتدادهای ایشان عظیم است.»
  • «بعد از آن نگریستم و اینک دیگری مثل پلنگ بود که بر پشتش چهار بال مرغ داشت و این وحش چهار سر داشت و سلطنت به او داده شد.»
  • «پس من برای ایشان مثل شیر خواهم بود و مانند پلنگ به سر راه بر ایشان حمله خواهم آورد و پرده دل ایشان را خواهم درید و مثل شیر ایشان را خواهم خورد و حیوانات صحرا ایشان را خواهد درید.»
  • «و گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری باهم و طفل کوچک آن‌ها را خواهد راند و گاو با خرس خواهد چرید و بچه‌های آن ها باهم خواهند خوابید و شیر مثل گاو کاه خواهد خورد.»

ضرب‌المثل[ویرایش]

  • «پیشانی پلنگ خاریدن»

پلنگ در شعر فارسی[ویرایش]

  • «از پی خدمت تو تا تو ملک صید کنی// به نهاله‌گه تو راند نخجیر پلنگ»
  • «به بال و پر چو هزبری به خشم و کین چو پلنگ// بخال و خط چو تذروی بدست و پا چو غزال»
  • «بپوشید تن را بچرم پلنگ// که جوشن نبد آنگه آیین جنگ»
  • «بزرگواری جنسی است از فعال امیر// چنانکه هیبت نوعی است از خصال پلنگ»
  • «بندگان شه کمند از چرم شیران کرده‌اند// در کمرگاه پلنگان جهان افشانده‌اند»
  • «به پرده درون خیمه‌های پلنگ// بر آیین سالار ترکان پشنگ»
  • «بهر پلنگان کین، کرد سراب از محیط// بهر نهنگان دین کرد محیط از سراب»
  • «چون کلنگان از هوا آهنگ او سوی نشیب// چون پلنگان از نشیب آهنگ او سوی فراز»
  • «در کمر کوه ز خوی دورنگ// پشت بریده است میان پلنگ»
  • «رنگیم و با پلنگ اجل کارزار ماست// آخر چه کارزار کند با پلنگ رنگ// کبر پلنگ در سر ما و عجب مدار// کز کبر پایمال شود پیکر پلنگ»
  • «روز و شب از قاقم و قندز جداست// این دله پیسه پلنگ اژدهاست»
  • «ز دریا برآمد یکی اسب خنگ// سرون گرد چون گور و کوتاه لنگ// دمان همچو شیر ژیان پر ز خشم// پلنگ و سیه خایه و زاغ چشم»
  • «ز شاهین و از باز و پران عقاب// ز شیر و پلنگ و نهنگ اندر آب// همه برگزیدند فرمان اوی// چو خورشید، روشن شدی جان اوی»
  • «سراپرده از دیبه رنگرنگ// بدو اندرون خیمه‌های پلنگ»
  • «سپر نفکند شیر غران ز جنگ// نیندیشد از تیغ بران پلنگ»
  • «صیاد نه هربار شکاری ببرد// افتد که یکی روز پلنگش بدرد»
  • «که خرگوش حیض‌النسا دارد و من// پلنگم ز حیض‌النساء می‌گریزم»
  • «مرا جنگ دشمن به آید ز ننگ// یکی داستان زد بر این بر پلنگ// که خیره به بدخواه منمای پشت// چو پیش آیدت روزگار درشت»
  • «نبینی که چون گربه عاجز شود// برآرد به چنگال چشم پلنگ»
  • «نهاله‌گاه به خوشی چو لاله‌زاری گشت// ز خون سینه رنگ و ز خون چشم پلنگ»
  • «و زان پس برفتند سیصد ‌سوار// پس بازداران همه یوزدار// به زنجیر هفتاد شیر و پلنگ// به دیبای چین اندرون بسته تنگ»
  • «هر بیشه گمان مبر که خالی‌ست// شاید که پلنگ خفته باشد»
  • «همه راغ‌ها شد چو پشت پلنگ// زمین هم‌چو دیبای رومی برنگ»

پیوند به بیرون[ویرایش]

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
پلنگ
دارد.