آتش بدون دود

از ویکی‌گفتاورد

آتش بدون دود از نادر ابراهیمی

گفتاوردها[ویرایش]

جلد اول[ویرایش]

  • «درماندگان تنها سلاحشان حرف است و نه اعتبار حرفی که می‌زنند.»
  • «گریستن به خاطر شفای انسان نیست به خاطر وفای انسان است.»
  • «از عشق سخن باید گفت، همیشه از عشق سخن باید گفت.»
  • «تمام مسئله این است که هیچ چیز را برای همیشه در تعلیق نمی‌توانی نگه داری. تاریخ به انتظار تصمیم تو نخواهد نشست. تو می‌توانی زودتر از آن لحظه‌ای که انتظار به اوج خود می‌رسد، و ظرف بلور در میان زمین و هواست، ضربه ات را بزنی و انتظار را پایان بخشی اما هرگز نمی‌توانی کاسه را میان زمین و هوا نگه داری.»

جلد دوم[ویرایش]

  • «مردم هیچ وقت «حالِ» بد کسی را به گذشته خوبش نمی‌بخشند.»
  • «با مغز خودت فکر کن، نه با ذهن پوسیده گذشتگان.»
  • «ما حق نداریم از همهٔ آنچه در گذشته کرده‌ایم دفاع کنیم، چرا که در این صورت هیچ چیز تغییر نخواهد کرد و درست نخواهد شد.»

جلد چهارم[ویرایش]

  • -: «علی جان! چرا آنقدر فحش می‌دهند؟»
  • -: «این طور تربیتشان کردند.
  • -: «چرا آنقدر اصرار دارند به ناموس انسان فحش بدهند؟»
  • -: «این طور تربیتشان کردند.»
  • -: «این‌ها خودشان دختر و خواهر و مادر ندارند؟»
  • -: «این‌ها که این طور بد دهنی می‌کنند معمولاً کسی را ندارند. همین‌ها را هم برای این کار انتخاب می‌کنند.»
  • -: «چرا این کار را می‌کنند؟»
  • -: «به خاطر این که هیچ‌کس دوست ندارد چنین دشنام‌هایی را که این‌ها می‌دهند، بشنود؛ و وارد قلمرو مبارزه شدن معنی اش مکرر شنیدن این حرف هاست و بسیار بدترش را شنیدن و دیدن.»
  • -: «تو باور داری که این فحش‌ها، فکر درافتادن با نظام ظلم را واقعاً از سر آدم بیرون می‌برد؟»

-: «درست بر عکس. کینه، بیداد می‌کند. هیچ سلاحی به زورمندی و پر دوامی کینه نیست.»

  • - «پس چرا مطلبی به این سادگی را خود این‌ها نمی‌فهمند؟»
  • -: «به خاطر این که اساسی‌ترین خصلت نظام ظلم، بلاهت است. یک مشت ابله، دور هم جمع می‌شوند و از چیزی ابلهانه- مثل مقام و ثروت و شهوت – دفاع می‌کنند.نتیجه، همین می‌شود که می‌بینی.»

جلد پنجم[ویرایش]

  • «آوارگی سرنوشت انسان اندیشمند عصر ماست.»
  • «زیبایی، همیشه رؤیا می‌سازد. گناه از رویاساز نیست از زیبایی ست.»
  • «سیاست یعنی: به روزگار بی دردی انسان اندیشیدن و برای رسیدن به آن روزگار جنگیدن.»
  • «چند هزار سال است که انسان ساده دل، در پناه ایمان مذهبی اش ستم ستمگران را تحمل کرده است و دم نزده؟ کافی نیست؟»
  • «ارزش هر چیزی در جهان ما، کمتر از ارزش آن چیزی ست که از پی هر التماس، فرو می‌ریزد و ویران می‌شود.»

جلد ششم[ویرایش]

  • «اسب‌های خسته را هرگز به تاختن وادار مکن، چرا که آنها فقط به سوی مرگ خواهند تاخت.»
  • «اطاعت کورکورانه، اطاعت نیست، جنایت است.»
  • «هر قیامی نقطه آغازی دارد و نقطه آغاز همیشه، کوچک به نظر می‌رسد.»
  • «گمان می‌برم که اگر خداوند، صد هزار گونه خنده می‌آفرید اما رسم اشک ریختن را نمی‌آموخت، قلب حتی تاب ده روز تپیدن را هم نمی‌آورد.»
  • «حکایت عشق من به تو حکایت شیرینی نیست.»
  • «رسیدن ما به هم رسیدن آفتاب مغرب کنار کوه بلند است.»
  • «برای عاشق بی‌قرار بدتر از فردا روزی نیست.»
  • «حکایت محبت حکایت درد است…»

جستارهای وابسته[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  • ابراهیمی، نادر. آتش بدون دود. تهران: روزبهان، ۱۳۶۰ الی ۱۳۷۱، ISBN ۹۶۴-۵۵۲۹-۲۹-۸. ‏

پیوند به بیرون[ویرایش]

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ